هرچند حال بسیاریمان خوش نیست و از گرانی تا کوه غم حوادثی مانند آتش سوزی مدرسه دخترانه در زاهدان بر دلمان سنگینی میکند، شب چله در پیش است و تکاپو برای فراهم کردن بساط شب زندهداری به اوج رسیده است؛ تکاپویی که نمونه بزرگتر آن در نوروز به جریان میافتد و شاید جالب باشد بدانید که یلدا، مقدمه نوروز است.
به گزارش «تابناک»؛ چند سالی است که وانتهای پر از هندوانه در کنار جادهها و خیابانها، نخستین کسانی هستند که خبر رسیدن یلدا را میآورند. قاصدکهای سنگین وزنی که دیدنشان برای برخی از قشرهای جامعه، اصلا خوش یمن نیست؛ مردمان کم درآمدی که هر چه به یلدا نزدیکتر شویم، بر خلاف کمک فنرهای این وانتها، بیشتر در فشار قرار خواهند گرفت!
در آستانه شبی هستیم که به باور پیشینیان، بسیار نحس بوده و در آن تاریکی اهریمنی به بیشترین قدرت خود میرسد؛ شبی که در پایان به شکست اهریمن تاریکی ختم شده و از فردا، ماهی آغاز میشود که «دی» (به معنی روز) نام دارد و در آن، تابش نور ایزدی افزایش خواهد یافت و طول روزها بیشتر خواهد شد.
طولانیترین شب سال که به باور گذشتگان، در آن تاریکی شکست خورده و گریزان میشود و البته به دنبال جایی برای پنهان شدن است؛ شبی که باید در آن هشیار و مراقب بود تا روشنایی پیروز شده و دی آغاز شود؛ شبی که در انتهای آن خورشید متولد میشود و اصلا وجه تسمیه «یلدا» هم همین است؛ یلدا یعنی تولد، تولد خورشید.
جشن بزرگی که ریشه آریایی (هند و اروپایی) داشته و از کریسمس در اروپا تا دیوالی در هند را همخانواده آن میدانند؛ جشنی که در بیش از هفت هزار سال پیش، زمان برگزاری آن با دقت بسیار بالایی تعیین شده و پس از گذشت قرنها، خللی به آن راه نیافته است؛ جشنی که در پایان یک شب خواهد رسید و گویا این نکته، حلقه گم شده ذهن بسیاری از ماهاست.
البته یلدای دوران معاصر، کمتر شباهتی به این حرفها دارد؛ یا تبدیل به شکم چرانی شده و یا بر اثر فشار مشکلات زندگی به محاق رفته است. حالا هر ساله با نزدیک شدن زمستان، سرای آجیل فروشان بازار پر میشود از خشکبارهای وارداتی از دورترین نقاط دنیا و رسانهها هم یکریز از خواص و مضرات میوهها و آجیلها میگویند.
گویی کمتر کسی یادش مانده که رسم و رسومات یلداییِ محل زندگیاش چه بوده؛ گویی میراث فرهنگی گذشتگان، غیر خوردنی چیز دیگری نداشته است؛ شدهایم مثل رانندهای که پشت فرمان اتومبیل خاموش نشسته و برای فرار از خواب، تخمه میشکند. رانندهای که اگر دانشجو، سرباز، کارگر یا هر فرد دیگری باشد که وسعش کم است، قید همان تخمه شکستن را هم میزند و میخوابد؛ چرا؟ چون خوردنی نخریده و یلدا برایش جز این معنایی ندارد!
حال و روز این آیین باستانی به اندازهای بد است که مدت هاست قافیه را به امثال هالووین و حتی کریسمس باخته تا جایی که کمتر رسانهای را میتوان یافت که درباره آن بنویسد یا در مطالبش درباره آن، نکات منفی سنجاق شده به یلدا را به رخ همه نکشد؛ نکاتی مانند گرانی سرسام آور، نظارت ضعیف مسئولان بر بازار، تحریم و مشکلات زاییده شده یا منصوب به آن و... .
حال ناخوش جشنی که نه در خوردن خلاصه میشده و نه به مانند آنچه ما از آن برداشت کردهایم، بی آیین و مراسم بوده است. کافی است این باورها را کنار گذاشته و از بزرگترها در این خصوص بپرسیم تا دریابیم که اوضاع از چه قرار بوده و چه بر سر یلدا آورده ایم؛ بر سر یلدایی که البته عبور دادن آن از سختیهای این روزها نیز دشوار نیست، به شرطی که سفرههای یلدایی مان را کوچکتر کرده و افراد پیرامونش را زیادتر کنیم.