رنج مدرسه

محمد رضایی*
کد خبر: ۸۶۴۱۵۱
|
۰۶ دی ۱۳۹۷ - ۱۳:۰۰ 27 December 2018
|
5550 بازدید

وقت آن رسیده که رویکردمان را به مفهوم آموزش اجباری تغییر دهیم و راه‌حل‌هایی برای کاهش فرصت‌کشی توسط مدارس به کار بگیریم

بنا بود به هنگام ایجاد مدرسه‎های نوین، رنج آموزش در مکتب خانه‎‌ها یا به تعبیر رشدیه شکنجه‌گاه‌ها، کنار برود و به جای آن دانش‌آموز فضای بهتر و دوستانه‌تری را تجربه کند. اما امروز می‌بینیم دانش‌آموزان با رنج‌هایی از نوع دیگر روبه‌رو هستند. تکلیف‌ها و کلاس‌های یک‌سر نظری بدون انگیزه‌های عملی، درس‌ها و محتواهای کسل‌کننده، معلمان بی‌مهارت و بی‌انگیزه و مانند این‌ها همه مصادیقی از ریشه‌های رنج مدرسه‌ هستند. می‌خواهم از همه این مصادیق پراکنده، صورتی واحد از رنج بسازم: رنج مدرسه را باید در ساختارهای تثبیت‌شده‌ای جُست که فرصت‌های کودکانه را در هنگام آموزش از بین می‎برد، خانواده‌ها را گرفتار چرخه‌های شوم آموزش می‌کند و فرصت‌ها و امکانات اجتماعی را تباه می‌سازد.

نظام آموزشی با دانش‌آموزان چه می‌کند؟

بیراه نیست اگر بگویم مدرسه بر حلقوم ما پا گذاشته است و دارد خفه‌مان می‌کند. فیلم‌های گوناگونی درباره رنج مدرسه ساخته شده است؛ «مشق شب» کیارستمی یکی از این فیلم‌ها است. «خواب ابریشم» ناهید رضایی هم فیلمی درباره رنج مدرسه برای دختران است که در مقایسه با پسران دوچندان است. همچنین، فیلم رضا عبیات درباره آموزش مدرسه‌ای در اقوام مختلف که البته بیشتر مربوط به مدارس خوزستان است و مشکلات عرب‌های خوزستان را بخوبی نمایش می‌دهد. فیلم درباره یکسان‌سازی و یکدست‌کردن جامعه ازنظر زبانی است و اینکه سیاست فرهنگی یکسان‌سازی بی‌توجه به تفاوت‌های قومی چه رنج‌هایی را بر فرزندان این سرزمین تحمیل می‎کند.

درمورد خاستگاه‌های این رنج‌ها، تا جایی که به سال‌های پس از انقلاب مربوط می‌شود، دو پروژه «مهندسی فرهنگی» و «شهروندسازی آزمون‌محور» مسئول رنج‌های آموزش در جامعه ایران هستند. تا آنجا که به شهروندسازی آزمون‌محور مربوط است همدستی والدین در این نوع شهروندسازی به موفقیت آن کمک کرده است؛ اما از آنجا که والدین در پروژه مهندسی فرهنگی مشارکتی ندارند دست‌کم این برنامه در پیوندش با مدرسه کامیاب نبود. فارغ از کامیابی یا ناکامی این دو پروژه، اگر بخواهیم خاستگاه این رنج‎ها را دقیق‎تر بکاویم، باید به دو بُردارِ نیرو توجه کنیم. اولی، ‌برداری سیاسی‌ایدئولوژیک است و در قالب مهندسی فرهنگی جای می‌گیرد. دومی، ‌برداری اقتصادی است که زیر چتر بُردار آموزشی پنهان می‌شود و همان «شهروندسازی آموزش‌محور» است که ازطریق سامانه کنکور دنبال می‌شود. درواقع، ایده زیربنایی کنکور این است: «آزمون می‌دهم؛ پس، هستم!» به‎گفته آقای توکلی، سازمان سنجش سالانه 150 آزمون برگزار می‌کند و حدود شش‌میلیون نفر در برگزاری کنکور شرکت دارند.

چرا سامانه کنکور؟

پیش از هر چیز نباید کنکور را تنها در آزمون سراسری ورود به دانشگاه دید. این دست آزمون‌ها از دوره ابتدایی آغاز می‌شود. نیازی به گفتن نیست تورم امتحان و شیوه آموزش تست‎محور چقدر در مدارس گسترش یافته است. این سیستم باعث می‌شود آموزش‌ها بی‌فایده باشند؛ چون همه دستگاه آموزش‌و‌پرورش فقط برای این بسیج شده است دانش‌آموزان رتبه خوبی در کنکور به دست آورند. از آنجا به بعد را آموزش‌وپرورش هیچ ضمانتی نمی‌کند. اگر به وبگاه این مؤسسات آموزشی‌فرهنگی نگاه کنید، می‌بینید این شیوه را از اول دبستان اجرا می‌کنند؛ نام‌نویسی پدران کانونی و مادران کانونی؛ یعنی همه باید در خدمت کنکور قرار بگیرند. این یعنی جامعه، کنکوری شده است. حتی برنامه‌های زیادی برای موبایل ساخته می‌شود تا کنکور را ازطریق فناوری‌های نوین هرچه بیشتر وارد زندگی روزمره کنند. دولت یا عامل مشخصی در اینجا نمی‌بینید، درعمل هم نباید دنبال کس خاصی گشت. به یاد بیاورید، رنج مدرسه را با ساختارهای فرصت‌کش تعریف کردیم. گویا خودمان با دست خودمان آب در این آسیاب می‌ریزیم و این چرخه را بازتولید می‌کنیم. البته بازار بسیار بزرگی در اینجا پدید آمده است؛ ولی چون جزئیاتش را زیاد نمی‌دانیم (یا من نمی‌دانم!) وارد داستانش نمی‌شوم. وقتی نهاد دولت نمی‌تواند از این مؤسسه‌ها مالیات بگیرد، احتمالاً پژوهشگر هم به‌سادگی نمی‌تواند کاری کند. ولی به روایتی، گردش مالی صنعت کنکور بالای 1000میلیارد تومان است. اگر خوب به بحث‌هایی که امروز می‌شود دقت کنید، همه در پی تخطئه این بخش هستند. گویا با نابودی این صنعت مشکل حل می‌شود. من که این‌گونه فکر نمی‌کنم، هر چند این صنعت نقش مهمی در نابودی زندگی فرزندان ما دارد.

به ‌این‌ترتیب، شاید لازم باشد تصورمان را از آموزش همگانی عوض کنیم. هدف قانون آموزش همگانی و البته اجباری این بود که برابری در آموزش را برای همه تأمین کند؛ اما گویا آموزش اجباری در اینجا معنای دیگری دارد. منطقی که بر ایران حاکم شده است، اصطلاح «قفس آهنین» وبر را تداعی می‌کند که گریزی از آن نیست. اگر والدین نخواهند فرزندشان درگیر این سامانه لعنتی کنکور بشود، چه باید بکنند؟ آیا واقعاً جور دیگری می‌توانیم شرایط آموزش فرزندانمان را فراهم کنیم؟ اینکه ما نمی‌توانیم برای زندگی خودمان و فرزندانمان چند گزینه داشته باشیم، مصداق زندگی رنج‌آور است. به‌این‌ترتیب، باید رویکردمان به مفهوم آموزش اجباری را تغییر دهیم که گرفتار فرمالیسمی تهی از محتواست.

تغییر ممکن است؟

اگر این وضع رنج‌آور مطلوب ما نیست چگونه باید دنیای مدرسه را تغییر دهیم؟ پاسخ‌های بی‌شماری برای این پرسش وجود دارد. من دو پیشنهاد دارم. نخست پیوندزدن دنیای مجازی به معنای عام و بازی‌های رایانه‌ای به معنای خاص با مدرسه است. همان دنیایی که از قضا از ترس آن برخی توصیه به حفظ تکلیف شب برای دانش‌آموزان می‌کنند. شوربختانه، وقتی پای بازی‌های رایانه‌ای به میان می‌آید، همه می‌هراسند؛ از پدرها و مادرها بگیرید تا سیاستگذاران. فضای مجازی را قتلگاه جوانان تصور می‌کنیم و اغلب با واژه‌های «منجلاب» و «فضاهای کثیف» توصیف می‌شود. اما حالا زاویه نگاهمان را عوض کنیم. بازی‌ها، بویژه بازی‌های رایانه‌ای و مجازی، چقدر می‌توانند در اینجا مهم باشند؟ ما برمبنای تحول بازی‌ها می‌توانیم تحول جوامع را هم تحلیل کنیم. در دوران سنتی، جامعه و بازی یکی بود؛ یعنی اساساً بازی‌ها جاهایی بودند که نیروهای مرکزگرا را تقویت می‌کردند و با نهاد دین و دیگر نهادهای اجتماعی انسجام‌بخش پیوند داشتند. بعد، وقتی ساختارها بتدریج از هم جدا شدند، حوزه بازی‌ها خودتنظیمی درونی خودش را پیدا کرد؛ اما همچنان به دیگر بخش‌های جامعه متصل بود. امروزه می‌توانیم بازی‌ها را پیش‌ران‌های جوامع آینده تصور کنیم. آینده جوامع ما در بازی‌ها تصویر و پیش‌بینی می‌شود. این گونه است که بازی اهمیت پیدا می‌کند. دنیای مجازی، همراه با صنعت بازی‌ها، به مدارس نفوذ می‌کند، چه بخواهیم و چه نخواهیم. مسأله تنها به زمان توجه به این مهم برمی‌گردد.

منظور من از صنعت بازی‌های رایانه‌ای، فناوری‌های آموزشی نیست مانند تخته‌های هوشمند و ویدئو پروژکتور. نظام آموزشی مدارس ما خیلی وقت پیش تصمیم گرفت تا از این فناوری‌های آموزشی استفاده کند. بخش زیادی از فناوری آموزشی در دوره آغازین گسترش رایانه‌ها، به مدارس وارد شد. دوره بعد اما، مرحله سرگرمی‌آموزش (edutainment) یا «باموزش» (بازی و آموزش) است. نظام آموزشی ما هنوز بخوبی وارد آن نشده است. اما این‌ها هم منظور من نیست؛ چون این‌ها هم مهارت‌هایی‌اند که به اندیشه زیاد نیاز ندارند و فقط واقعیت‌ها (facts) را به ما یاد می‌دهند. یعنی اگر بخواهید ساختار مولکولی ماده‌ای یا هر چیز دیگری، حتی مهارت‌ها، را به کودکان یاد بدهید، این باموزش‌ها شما را یاری خواهند کرد؛ چون تصویر گویاتری فراهم می‌کنند. در طول سال‌های آموزش شیمی در مدارس شک دارم دانش‌آموزی در ایران تصویری سه  بعدی از مولکول بنزن را دیده باشد.

مقوله سومی وجود دارد به‌نام بازی‌های جدی (serious games). این بازی‌ها ما را به اندیشه وامی‌دارند و به ما شبیه‌سازی یاد می‌دهند؛ همان شبیه‌سازی ناشی از تخیل که حلقه گم‌شده آموزش ماست. ما ازطریق شبیه‌سازی می‌توانیم تخیل دانش‌آموزان را تقویت نماییم و به آنها در فهم موقعیت‌ها کمک کنیم. شبیه‌سازی می‌تواند دانش‌آموزان را از آموزش‌های کلیشه‌ای و درس‌های حفظی برهاند. آموزش‌ها امروزه ناظر بر قرار دادن فراگیرنده در موقعیت‌های بحرانی و مسأله‌زاست. واین‌گونه دانش‌آموز وادار به تفکر و تخیل و نوآوری می‌شود. برخی نظام‌های آموزشی جهان هم به این بازی‌ها روی آورده‌اند. در استرالیا، طرحی درمورد بازی‌های جدی اجرا می‌شود که بسیاری از دانشگاه‌ها و مدارس و نهادهای آموزشی در آن شرکت دارند. یکی از این بازی‌های جدی که احتمالاً اجازه نخواهید داد فرزندانتان با آن کار کنند، فول اِسپِکترِم واریر نام دارد که برمبنای آموزش‌های ارتش امریکا طراحی شده است و البته تنها بخشی از محتوای این آموزش‌ها را شامل می‌شود. این بازی از نوع بازی‌های تیراندازی اول‌شخص نیست؛ بلکه از نوع بازی‌های استراتژیک است؛ یعنی فرد در موقعیت‌های مختلف قرار می‌گیرد و دانش و مهارت‌های نظامی را می‌آموزد. مثلاً، باید با جی‌پی‌اس کار کند، به سربازان زخمی کمک کند، راه را تشخیص دهد و فرماندهی کند. در این بازی، هر دانش و مهارتی را که یک سرباز مدرن به آن نیاز دارد، کم‌کم می‌آموزید: چهارگانه ارزش‌ها (ارزش‌های کار جمعی)، مهارت‌ها، کردارها و داده‌ها. مثلاً تپه‌ها و کوه‌ها و دره‌های فلان منطقه جغرافیایی را یاد می‌گیرد. می‌توانید جغرافی را با این بازی‌ها یاد بگیرید؛ شبیه بازی تمدن که چند سری از آن ساخته شد و تمدن‌ها را به بچه‌ها یاد می‌دهد یا بازی‌ای که بچه‌ها را با تاریخچه راه‌آهن در قرن نوزدهم آشنا می‌کند. حالا شما باز کتاب تاریخ را به خورد این بچه‌ها بدهید! معلم‌های علوم انسانی خودشان پرسش طرح می‌کنند و به دانش‌آموزان می‌گویند فقط همین مطالب را بخوانید و بیایید آزمون بدهید و بروید! فاجعه اینکه کتابی در مدارس نوشته شد به‌نام سواد رسانه‌ای!! واقعاً با رسانه‌ای دیگر غیر از کتاب نمی‌شد سواد رسانه‌ای را آموزش داد؟

این بازی‌ها با منطق فهم موقعیت‌محور و استراتژیک و با تکیه بر مهارت‌ها به جای تئوری مانند آنچه در گذشته در کارگاه‌های مسگری رواج داشت کار می‌کنند. وقتی به ذات این شیوه یادگیری برسیم، داستان عوض می‌شود؛ مانند مستند ملاخدیجه و بچه‌هایش. این مستند در یکی از روستاهای مهریز یزد فیلمبرداری شده است و نشان می‌دهد مکتب حتی در زمان ما هم کاربرد دارد. در این مستند می‌بینیم معلم پیر مکتب‌خانه چگونه به بچه‌ها قرآن یاد می‌دهد. در این مورد، یادگیری ازطریق کار حاصل می‌شود؛ یعنی یادگیری و بازی با هم همراهند. بازی‌های دیگری را هم می‌توان مثال زد. حتی بعضی‌ها می‌گویند باید دانشی تولید شود با نام شناخت‌نگاری روش؛ یعنی چیزی شبیه همان مسگر و مکانیک. برای اینکه آدم مسگری بیاموزد، باید در چارچوب شناخت‌شناسی‌اش قرار بگیرد. بنابراین، برای تعریف چارچوب‌های شناخت‌شناسی باید دانش‌های نویی عرضه نماییم و بعد، برمبنای این چارچوب‌ها، بازی‌های شناختی تولید کنیم. البته این‌طور هم نیست که ما به‌سادگی این بازی‌ها را به مدارس ببریم و به بچه‌ها بدهیم. باید برای این بازی‌ها صنعت درست کنیم. نهادهای مختلف هم باید شرکت داشته باشند. ظرفیت این کار در کشور ما وجود دارد. وانگهی چرا از مافیای کنکور و دیگر بازیگران مهم این حوزه نخواهیم وارد این صنعت تازه شوند؟

اما پیشنهاد دوم

ورود وزیر محترم به مسأله تکلیف شب و تقویت آموزش‌های مهارتی بسیار خوشحال‌کننده است. اما به جای درگیر شدن در مسأله مافیای کنکور و کتاب‌های کمک‌درسی که از آغاز روشن است وزیر آموزش و پرورش برنده آن نیست، وزیر محترم دلمشغول برنامه‌هایی باشد که در توان سازمان او و دیگر سازمان‌های تحت نظر دولت است. نخست، دخالت مدارس و معلمان در آزمون‌سازی‌های نامربوط حذف شود و ناظرانی با کیفیت این فرآیند را رصد کنند. دوم، بزرگترین آزمون سراسری یا همان کنکور، که همه اختیارش در دستان سازمان سنجش و یکی دو نهاد دولتی دیگر است، شیوه‌اش را عوض کند. در این تغییر میزان وابستگی این آزمون  ها به کتاب های درسی و کتاب های کمک درسی تولیدشده در صنعت آموزش با معیارهای کارشناسانه بررسی شود. اگر این آزمون‌ها در عمل نسبتی با صنعت نشر کتاب‌های کمک درسی نداشته باشند نه تنها عدالت در همه نقاط کشور و برای همه رعایت می‌شود، به سادگی از این صنعت هم مرکززدایی می‌شود. تا وقتی که آموزش و پرورش وابستگی‌های خودش به این صنعت را قطع نکرده نباید عوامل بیرونی را در مرکز این بحران جلوه دهد.

Full Spectrum Warrior
First Person Shooter (FPS)
GPS
Civilization
ساخته ابراهیم مختاری در سال 1374
learning by doing
epistemographies of practice
epistemic games

* جامعه‌شناس و پژوهشگر حوزه آموزش

این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب ها
مطالب مرتبط
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟