حالا که آسیبشناسان اجتماعی در بالاترین سطح پا به حریم کودکان گذاشتهاند، خوب است که متخصصان مربوطه این فرصت را غنیمت بشمرند و نیمنگاهی هم به رواج حیرتانگیز جرایم سنگین بین جوانان و نوجوانان ایرانی بیندازند.
به گزارش «تابناک»، روزنامه شهروند در ادامه نوشت: یکی از جنجالیترین بحثهای چند ماه گذشته، داستان تعیین حداقل سن قانونی برای ازدواج یا همان مقابله با «کودکهمسری» بوده است؛ آنچه موافقان و مخالفان پرشوری دارد و جدلها در موردش، به تهیه و انتشار کلیپ و بنر و متنهای پرسوزوگداز هم کشیده است. حالا که آسیبشناسان اجتماعی در بالاترین سطح پا به حریم کودکان گذاشتهاند، خوب است که متخصصان مربوطه این فرصت را غنیمت بشمرند و نیمنگاهی هم به رواج حیرتانگیز جرایم سنگین بین جوانان و نوجوانان ایرانی بیندازند؛ آنچه شاید کمخطرتر از داستان کودکهمسری نباشد. قطعاً مراجع رسمی با اتکا به آمارهای دقیق باید در مورد اینکه آیا سن ارتکاب جرم در ایران کاهش یافته یا نه اظهارنظر کنند، اما اخبار و گزارشهای متعددی که این روزها در مورد مجرمان و قربانیان کمسال منتشر میشود، به معنای واقعی کلمه تکاندهنده است.
به تازگی داستان پسر ١٩ سالهای که دختر ١٤ ساله را به خانهاش کشانده و بعد از آزار و اذیت و تهیه فیلم غیراخلاقی از او اخاذی کرده، به یک بمب خبری در فضای رسانهای کشور تبدیل شده است. سوال این است که یک پسر ١٩ ساله چطور میتواند نقشهای با این جزئیات طراحی و اجرا کند؟ مگر او چقدر زندگی کرده که بخشی از آن را صرف آموختن این شرارتها و نقشهکشی برای تبهکاریهای سنگین کرده است؟ سوال دیگر این است که یک دختر ١٤ ساله چطور بعد از چند ملاقات خیابانی، به همین راحتی خانه خودش در جیحون را به مقصد منزل پسر در جنتآباد ترک کرده است؟ هرچند راه جیحون تا جنتآباد قطعاً کمتر از فاصله تهران و سیرجان است. وقتی دختر ١٧ ساله مسافت هزار کیلومتری را زیر پا میگذارد تا در باغ متروک پسرک به کتکخور فیلم مستند او تبدیل شود، دیگر یک جابهجایی درونشهری در پایتخت دودگرفته نباید چیز چندان عجیبی باشد.
خوب است که پرونده کودکهمسری با قدرت و وسواس و تا زمان حصول نتیجه نهایی پیگیری شود؛ حتی اگر بدانیم وضع منع قانونی بدون فرهنگسازی ممکن است فقط صورت عقد کودکان را از محضری به شکل غیررسمی تغییر بدهد و مختصر حقوق ثبتی اطفال مزدوج را هم ضایع کند. با این وجود، شاید آفت مهمتر برای این گروه سنی، ابتلای روزافزون آن به جرایم جدی، سنگین و سازمانیافته باشد. پیشتر بزهکاری رایج بین نوجوانان مسائلی از قبیل جیببری، ایجاد خسارت یا ضرب و جرحهای ماجراجویانه بود، اما حالا جنس اخباری که منتشر میشود، خیلی فرق دارد. به احتمال فراوان واکنش دلسوزانه مسئولان گرامی هم این است که بلافاصله گناه را گردن وسایل ارتباط جمعی بیندازند و سیاست فیلترینگ را با قدرت بیشتری اجرا کنند، اما ریشه اصلی به وضوح جای دیگری است.
قطعاً مشکلات اقتصادی به طور مستقیم و غیرمستقیم روی فرهنگ جامعه اثرگذار است. وقتی پدری برای تأمین اقتصادی خانوادهاش ناچار است از صبح خروسخوان تا نیمههای شب بیرون از خانه باشد، کی و کجا فرصت تربیت فرزندانش را خواهد داشت؟ چنین پدری اصلاً چه زمانی پسر یا دخترش را میبیند که قرار باشد از او در برابر آسیبهای متنوع اجتماعی مراقبت کند؟
نوجوانان در این سن شکننده هستند و باید برابر معضلات نوظهور واکسینه شوند، اما آیا دغدغههای اقتصادی و معیشتی فرصت این کار را به پدر و مادر یا حتی معلم و مدیر و ناظم میدهد؟ مجموعه این مسائل را باید در کنار سیاستهای تشویقی برای افزایش جمعیت قرار بدهیم تا دورنمای نگرانکننده آینده، هر چه بیشتر در ذهنمان روشن شود.
این دختر ١٤ساله به بدترین شکل ممکن قربانی شده و تحت فشار پسر مجبور بوده با سرقت جواهرات مادرش حقالسکوت بدهد؛ اگر او در همین سن به خانه بخت فرستاده میشد، جای هزار افسوس وجود داشت، اما وضعی که غفلت از این دختر و امثال او درست میکند، فاجعهای کمتر از ازدواج زودرس نیست. بچههای نابالغتان را خودتان نگه دارید و البته درست هم نگه دارید. اهمیت این دومی از اولی کمتر نیست.