مروری بر چند کتاب مهم خارجی در تحلیل ماهیت انقلاب اسلامی ایران
متن زیر را باید روایتی غیرداخلی از جریان انقلاب شناسی در بین غرب نشینان دانست. تاریخدان، فیلسوف، سیاستمدار، جامعه شناس، پا در شط دگرگونیهای سیاسی و رُستن تاریخی گذاردهاند، یکی با نگاهی سپید و دیگری با نگاهی سیاه، تنی هم مات و مبهوت و گاه با نگاهی خاکستری این پرسمان، در قالب چیستی انقلاب اسلامی سال 1357 ه.ش در بوته نقد و تحلیل قرار دادهاند. کار این گزارش اگرچه تغییر در پس تحلیل نیست، اما تفسیر برگرفته از بیان عینی فوکو و دیگر صاحبنظران است که به مناسبت چهلمین سال پیروزی انقلاب به مرور آن می پردازیم.
میشل فوکو
«میشل فوکو»، فیلسوف، تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوی، پیرامون انقلاب اسلامی ایران مجموعهای از مواضع سیاسی و نظری خاصی را در نظر داشت. بسیاری از فوکوشناسان نظرات او را نامتعارف یا محصول یک خطای سیاسی میبینند. نوشتههای فوکو درباره ایران در واقع ارتباط نزدیکی با نوشتههای نظری کلی او درباره گفتمانهای قدرت و مخاطرات مدرنیته دارند. فوکو بسیار قبلتر از سایر مفسران متوجه شد که البته این خود درخور تحسین است، وی اعتقاد دارد که ایران شاهد نوع منحصر به فردی از انقلاب است. در وهله اول، او پیشبینی کرد که این انقلاب از مدل دیگر انقلابهای مدرن پیروی نخواهد کرد. او نوشت که انقلاب حول مفهومی بشدت متفاوت، سازماندهی شده است، مفهومی که آن را «سیاست معنوی» مینامید. فوکو قدرت عظیم گفتمان جدید اسلام مبارز را، نه فقط برای ایران، بلکه در سطح جهان بازشناخت. او نشان داد که جنبش اسلامگرای جدید بهدنبال انفصال فرهنگی و اجتماعی بنیادین و همچنین گسست سیاسی از نظم مُدرن غربی و به همان میزان، فاصله از اتحاد جماهیر شوروی و چین است. نوشتههای فوکو درباره ایران نشان میدهند که او چندان هم از آن دسته توهماتی که بسیاری از چپگرایان غربی نسبت به اتحاد جماهیر شوروی و بعداً چین اتخاذ کرده بودند، مصون نبوده است. فوکو انتظار پیدایش یک دولت مدرن دیگر را نداشت که در آن تکنولوژیهای دینی و کهن سلطه، [در فرمهای جدید] بازآرایی و نهادینه شوند، دولتی که یک ایدئولوژی سنتگرا (اسلام) را با گفتمانهای ضدامپریالیستی چپ درهم آمیخت و در عین حال خودش را به تکنولوژیهای مدرن سازماندهی، نظارت، جنگاوری و پروپاگاندا تجهیز کرد. فوکو با تمسخر این ایده که حال ناسیونالیستهای سکولار یا چپگرایان مارکسیست در مرکز صحنه جای میگیرند و جایگزین روحانیون میشوند، ارزیابی تندوتیزی از موازنه نیروها ارائه کرد. فوکو هیچگاه بهطور مستقیم به این انتقادهای فراوان که در نقد و بررسیهای کتاب « ایران: انقلاب به نام خدا» و «ایرانیان چه رویایی در سر دارند» مطرح میشد، جواب نداد. برخلاف برخی انتقادها به نوشتههای پیشیناش، مثل انتقادات سارتر و دوبووار به نظم اشیا، به ندرت کسی از نوشتههای او پیرامون ایران دفاع میکرد. یک استثنا در این مورد، کاترین کلِمان – فمینیست پساساختارگرا – بود که در مجله لوماتَن نوشت«فوکو بسادگی تلاش کرده تا آنچه را از چشماندازهای فکری ما دور مانده، تشخیص دهدو هیچ طرحی، ازجمله حقوق بشر در سنت ما، نمیتواند مستقیماً در این کشور اجرا شود، کشوری که انقلاباش را از فرهنگ خودش گرفته است.» فوکو درآوریل و مه ۱۹۷۹ دو مقاله دیگر درباره ایران منتشر کرد که یکی از آنها برای روزنامه لوموند بود و در آن انتقادهای ملایمی از انقلاب کرده بود. سپس درباره ایران در سکوت فرو رفت.
جان. ال. اسپوزیتو
«جان.ال.اسپوزیتو» استاد امور بینالملل و مطالعات اسلامی در دانشگاه جرج تاون میباشد، وی کتاب «انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن» که گروهی از برجستهترین شخصیتهای علمی و استادان و پژوهشگران صاحبنظر از دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی کشورهای مختلف، هریک به بررسی ابعاد گوناگون بازتابهای انقلاب ایران پرداختهاند را گردآوری و تدوین کرد. او درباره اهمیت انقلاب اسلامی ایران مینویسد: «دوست و دشمن معتقدند انقلاب ایران، تأثیر بسزایی بر جهان اسلام و غرب داشته است. این انقلاب برای برخی، منبع الهام و انگیزش بوده است. ایران معاصر، نخستین دهه حیات خود را با دو هدف توأمان «نهادینه کردن انقلاب» و «صدور آن» آغاز کرد.» برای جمهوری نوپای اسلامی، قانونی اساسی فراهم آمد که یک حکومت پارلمانی انتخابی را تحت هدایت شرع اسلام پیشبینی کرده بود و آیتالله خمینی مقام ولایت فقیه یافت. در نتیجه، تحول چشمگیری در جامعه ایران به وقوع پیوست. حکومت با در دست گرفتن بانکداری، بیمه، بازرگانی خارجی و صنایع عمده، بدهیهای خارجی خود را پرداخت کرده، اقتصادی مستقل پدید آورده که کمتر به سرمایهگذاری و سرمایه های خارجی وابسته است. انقلاب علاوه بر جنبه نظری، بهصورت واقعی نیز تغییرات عمیقی در چشمانداز اجتماعی ایران پدید آورده است.
به اعتقاد وی جمهوری اسلامی ایران، از نخستین روزهای حیات خود، صدور انقلاب را از ارکان سیاست خارجی خود اعلام کرده است. او اعلام میکند که: «مبالغه نکردهایم اگر بگوییم بدفهمیها مانع آن شده است که غربیها، بویژه امریکا، خط مشیهای ایران را عموماً و بازتاب جهانی انقلاب ایران را خصوصاً درک کنند.» یکی از این بدفهمیهای رایج این است که انقلاب ایران شدیداً شیعی است. اما این انقلاب از نخستین روزها، آگاهانه تصوری جهان شمول از خود ارائه داده و آرزوهایی جهان شمول در سر داشته است. در حقیقت، هم نخبگان و هم عموم مردم این انقلاب را بندرت یک پیروزی شیعی میشمردند. بسیاری از مسلمانان، آن را غلبه اسلام بر نیروهای اهریمنی و پیروزی جهان سوم بر امپریالیسم امریکا میدانستند. به اعتقاد اسپوزیتو، «هدف اصلی سیاست خارجی ایران، از همان آغاز به کار حکومت جدید، تبلیغ و گسترش اسلام انقلابی بود.» این هدف در وظیفهای ریشه داشت که قرآن برای مسلمانان در جهت تحقق و تبلیغ پیام الهی در سراسر گیتی معین کرده است. در حقیقت، قانون اساسی جدید ایران، به وضوح نشانه وجه اسلامی سیاست خارجی پویا و مبارزه جویانهای است که هدفش، اتحاد دنیای اسلام و گسترش حاکمیت خداوند در روی زمین است.
مایکل فیشر
«مایکل فیشر» دانشمند بریتانیایی، مینویسد: «برای ایشان (امام خمینی) انقلاب صرفاً یک انقلاب سیاسی یا اقتصادی نبود، بلکه یک انقلاب معنوی هم بود که میبایست ارزشها و معیارهای حاکم بر دولت و رفتارهای اجتماعی را تغییر دهد.» و «انقلاب امام خمینی حتی سیر تطوری انسان را تغییر داد» و جهانیان همچنان تحت تأثیر انقلاب معنوی او قرار دارند. و این اعجاز و معنویت انقلاب ریشه در آن چیزی دارد که موضوع امامت در دیدگاه شیعه و مسأله غیبت امام عصر(عج) و پیامدهای سیاسی آن عقیده، ارتباط دارد که تجلی عینی اعتقاد به نیابت است.
سرگئی بابورین
«سرگئی بابورین»، سیاستمدار برجسته روسی علاوه بر مذهب جنبه دیگر را هم مورد توجه قرار داده و به آن اشاره میکند که: «انقلاب اسلامی نه تنها یک جنبش بزرگ مذهبی، بلکه تحول سیاسی همراه با عدالت اجتماعی، استقلال و آزادی برای مردم بود.» وی متذکر شده است که: «این انقلاب در عین حال که ریشه در دیانت و مذهب اسلام داشت از سوی دیگر کاملاً با همکاری و همدلی توده مردم ایران اتفاق افتاد.»، یعنی «مردم ایران به یک حکومت مذهبی احساس نیاز میکردند.» لذا این واقعیت غیرقابل انکار میباشد، که نفوذ و حکومت مذهب بر قلبهای مردم بود که این تحول و آرزوهای دیرینهای چون استقلال و آزادی را به ارمغان آورده و انقلاب اسلامی را بهعنوان نمونهای از انقلابهای اجتماعی ـ تاریخی بزرگ به شمار آورد و این تحول بزرگ، یعنی انقلاب اسلامی این اندیشه را باطل کرده که معتقد بود دنیاگرایی در حال به تحلیل بردن مذهب است و هیچ چیز نمیتواند مانع آن شود. و دیدگاه برخی مانند فرانتس فانون هم که تأثیر مثبت مذهب در جنبشهای اجتماعی را بدبینانه نگاه میکردند، باطل کرده است. در کل انقلاب اسلامی سال 57 بهطور عینی اشتباه و نادرستی آن نظریه پردازی ها را آشکارا نشان داد.
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.