انقلاب اسلامی ایران بر خلاف پیش بینی های آمریکایی ها از روز گذشته جشن چهل سالگی اش را برپا کرده تا بار دیگر تحلیل ها و پیشگویی های غربی ها از آینده نظام جمهوری اسلامی غلط از آب درآمده و اشتباه تعبیر شود. آنها مبتنی بر نظریات اندیشمندان خود درباره سرنوشت انقلاب ها و وضعیت سختی که از حیث اقتصادی پیش روی ایران و مردمش نهاده اند، پیش بینی کردند که انقلاب به چهل سالگی نرسد، ولی این رویا تعبیر نشد.
به گزارش «تابناک»؛ آمریکایی ها در دوره های مختلفی که دموکرات ها و جمهوری خواهان سر کار بوده اند، تلاش زیادی کردند تا بتوانند جمهوری اسلامی را به زانو درآورند و ایران را همان طور که در دوره طاغوت تحت اختیار داشتند، باز هم در ید خود بگیرند، هرچند این بار برنامه آنها وجود ایرانی پهناور و مقتدر نبود، بلکه برنامه های زیادی را تجزیه کشور و شکستن ابهت ایران اسلامی با وضعیت کنونی داشتند.
آنها با روی کار آمدن «دونالد ترامپ» برنامه های خود را خیلی جدی دنبال کردند. حالا که آنها از تهدید نظامی، تلاش برای تفرقه افکنی داخلی، راه اندازی جنگ نیابتی، تربیت ترویست ها و حمایت از آنها در مقابل جمهوری اسلامی و فشار اقتصادی نتیجه ای نگرفته اند، برای اجماع سازی منطقه ای و جهانی علیه ما تلاش می کنند و در کنار آن تحریم های ظالمانه و فلج کننده ای علیه ملت و مردم ایران به راه انداخته اند.
در سلسله گزارش هایی که به مناسبت چهل سالگی انقلاب اسلامی در سایت خبری تحلیلی «تابناک» منتشر خواهد شد، تلاش خواهیم کرد که انقلاب ایران را از نگاه تحلیل گران، اندیشمندان و سیاستمداران غربی و شرقی به نظاره بنشینیم تا ببینیم آنها در مورد جمهوری اسلامی چه می گویند؛ موضوعی که دولتمردان آمریکایی هم اگر نگاهی به آن داشته باشند، راه فعلی شان را در مقابل ملت بزرگ ایران پی نخواهند گرفت و تلاش می کنند از موضع عزتمندانه با ایران و ایرانی برخورد کنند.
«زبیگنیو برژینسکی» سیاستمدار و استراتژیست برجسته آمریکایی (26می) 2017 در 89 سالگی درگذشت. وی که از سال1977 تا 1981 مشاور امنیت ملی آمریکا بود، سیاستهای دولت کارتر را در خصوص انقلاب اسلامی ایران طراحی و اجرا کرد. برژینسکی در خصوص نوع مواجهه با انقلاب ایران با اغلب همکارانش از جمله سایروس ونس، وزیر امورخارجه وقت اختلاف نظر داشت. گفته میشود این اختلافات که از موضوع ایران نیز فراتر رفته بود به یک معضل تبدیل و سبب سردرگمی افکار عمومی آمریکا و کاهش اعتماد به دولت و در نهایت شکست کارتر در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شد.
نظرات بیرژینسکی و دولتمردان کارتر درباره انقلاب
برژینسکی، یکی از بزرگ ترین حامیان رژیم طاغوت و مخالف جدی انقلاب اسلامی بود. موضع وی درباره انقلاب ایران این بود که با توجه به موقعیت شاه و نوع حکومت او که بیشتر به قدرت شخصی وی متکی بود، من با تضعیف او به هر عنوان مخالف بودم و تأکید میکردم که وادار شاه به عقب نشینی در برابر مخالفان و دادن امتیازات پی در پی به آنان اساس حکومت او را متزلزل خواهد ساخت و سرانجام به بی ثباتی و هرج و مرج کامل منتهی خواهد شد ... مخالفان من فکر میکردند که راه حل مشکلی که در ایران پیش آمده، کاستن از قدرت شاه و پیشرفت سریع در جهت ایجاد یک حکومت دموکراتیک یا سلطنت مشروطه است و در تعقیب این نظر، فکر تشکیل یک حکومت ائتلافی با شرکت نمایندگان گروههای متخاصم طرفداری میکردند. با همین طرز تفکر بود که در اکتبر سال 1978 هم مقامات وزارت خارجه و هم سولیوان، سفیر آمریکا در ایران با تحویل وسایل و تجهیزات ضد شورش در ایران مخالفت میکردند، زیرا به اعتقاد آنها ارسال این وسایل و تجهیزات شانس رسیدن به توافق و آشتی بین رژیم و مخالفان را میکاست. با تعمیق بحران من به تدریج دریافتم که مقامات پایینتر وزارت خارجه ، به خصوص "هنری پرشت"، رئیس بخش ایران در وزارت امور خارجه اصولاً معتقد به حمایت آمریکا از شاه نیستند و حتی با نوعی نفرت از شاه که مبتنی بر طرز تفکر آنها درباره حکومت شاه است، خواهان برکناری او از سلطنت هستند.
به نظر من سیاست آشتی یا دادن امتیاز به مخالفان و شرکت دادن آنان در حکومت در صورتی مفید بود که سالها قبل و پیش از آنکه بحران به چنین مراحل حادی برسد، در پیش گرفته می شد؛ اما وقتی بحران به مرحله رویارویی و اراده قدرت رسید، توصیه نرمش و سازش و آشتی نتیجه ای جز تشدید بحران و تبدیل آن به یک انقلاب کامل به بار نمیآورد.
اما خط مشی دوم، همانطور که برژیسنکی اعلام نموده، در وزارت خارجه وجود داشت و بر اساس مواضع و گزارشهای "سولیوان" از ایران و "هنری پرشت" ، "کریستوفر" و "ونس" در آمریکا، خواستار عدم حمایت آمریکا از سرکوب شاه و تعامل با مخالفان شاه بود.
در همین رابطه سایرس ونس در کتاب انتخابهای دشوار خود مینویسد: در وزارت خارجه بعضی از همکاران من بر این عقیده بودند که با وقایع ماههای سپتامبر و اکتبر دوران حکومت مطلقه شاه به سر آمده و مسأله این است که وی تا چه اندازه حاضر است از قدرت و اختیارات خود در حکومت دست بردارد و به چه کسی تفویض نماید... همکاران من در وزارت خارجه شدیداً مخالف تشکیل دولت نظامی در ایران بودند و در این موارد به گزارش های سولیوان استناد میکردند که نظامیان ایران در وقایع اخیر بی اعتبار شده و به علاوه آنها نشان داده اند که توانایی و لیاقت تشکیل دولت را ندارند.
مشاوران رئیس جمهوری در کاخ سفید طور دیگری فکر میکردند و فشار برای وادار ساختن شاه به استفاده از نیروی نظامیبرای سرکوبی مخالفان از سوی کاخ سفید افزایش مییافت. من با سولیوان و مشاوران خود در وزارت خارجه در مخالفت با این نشر هماهنگ بودم.
همانطور که در این مطالب مشاهده میشود، رعایت شعار دولت کارتر در مورد مسائل حقوق بشری و گزارش های سولیوان از تشویق به تعامل با مخالفان شاه و سازش و مصالحه آیتالله خمینی و نظامیان، دو عامل اصلی و اساسی در شکل دهی به چنین تفکری در وزارت امور خارجه آمریکا بوده است.
«ونس» و خود «سولیوان» در باب گزارش ها و نامههای ارسالی از ایران چنین مینویسند:
خطوط اصلی پیشنهاد من این بود که برای پایان بخشیدن به بحران فعلی و و استقرار یک نظم جدید در ایران بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلح سازش به وجود آید و برای حصول چنین سازشی نیز میباید نه فقط شاه، بلکه بسیاری از فرماندهان ارشد نیروهای مسلح از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران ارشد وی از کشور حصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان و تازه نیروهای مسلح به این صورت امکان پذیر بود که آیتالله خمینی شخصیت معتدلی مانند بازرگان یا میناچی را به نخست وزیری انتخاب کند.
برژینسکی برای رد نظرات من به استدلال مخالف آن پرداخت و چنین وانمود کرد که موقعیت شاه کاملاً محکم است و هر زمان که مصلحت باشد میتواند مخالفانش را سرکوب کند.
من در تعقیب پیشنهاد سولیوان درصدد اقداماتی به منظور ایجاد تفاهم بین آیتالله خمینی و نظامیان بودم. در این زمان ارتباطی بین بعضی از فرماندهان نظامیو نمایندگان خمینی در تهران برقرار شده بود. روز شانزدهم ژانویه، یعنی همان روز خروج شاه از ایران، ما اولین تماس خود را با اطرافیان آیتالله خمینی برقرار کردیم.
از دیگر افرادی که به نقش آفرینی در بحران پیش روی کارتر پرداخت، ژنرال هایزر، فرستاده نظامی وی به ایران بود. هایزر در وهله اول وظیفه داشت، با بررسی وضعیت ارتش ایران به حفظ و انسجام آن کمک کرده و مانع فروپاشی ارتش شود و در مرحله دوم ضمن حمایت از بختیار، با بررسی وضعیت انقلاب و ارسال گزارش، ریاست جمهوری آمریکا را به تصمیمی درست هدایت کند، ولی تداخل وظایف او با سولیوان و اختلاف نظر دو مأمور باعث به هم ریختگی بیش از پیش اوضاع و خارج شدن آن از دست دولتمداران آمریکا شد.
خود او در کتاب مأموریت در تهران مورد این مسأله مینویسد: من با اطلاع از تجارب و اراده قاطع سولیوان و اعتقادات شخصی او به اختلاف نظر خود با او در جهت انجام وظیفه پی بردم. برای من عجیب بود که با دستور رئیس جمهوری وارد ایران شدم که همه را وادار به حمایت ارتش از بختیار کنم، اما از نماینده رئیس جمهوری شنیدم که بختیار قبل از بازی، شکست خورده است. در حقیقت سفیر معتقد بود که باید بختیار را حذف کنیم و مستقیم به سراغ بازرگان برویم... پیدا بود که سولیوان با واشنگتن هم اختلاف نظر داشت، به همین دلیل بود که در ابتدای ورود، در رفتارش احساس سردی کردم.
با توجه به عدم مجال در این مقال، امکان بررسی بیشتر و باز کردن دو نظریه مورد اشاره ممکن نیست و نگارنده باید از بررسی نظریات افرادی نظیرهارولد براون (وزیر دفاع آمریکا در زمان انقلاب اسلامی)، هامیلتون جوردن (رئیس ستاد کاخ سفید در زمان ریاست جمهوری کارتر)، وارن کریستوفر و دیوید نیوسام (معاونان وزارت امور خارجه آمریکا) و مشاورانی نظیر شلسینجر و چارلز دونکان نیز عبور کند و با بررسی گفتههای شخص کارتر پیرامون دلایل عدم تصمیمی درست و نهایی، به نتیجهگیری پیرامون بحث حاضر بپردازد.
کارتر به عنوان ریاست جمهوری که بر سر دو راهی بزرگ نتوانست تصمیمی درست بگیرد، خود در خاطراتش مینویسد: در اوایل نوامبر "سولیوان" به این نتیجه رسیده بود که لازم است رهبران مخالفین برای مشارکت در امور ایران نقشی بسیار وسیع تر از آنچه شاه آمادگیش را داشت، واگذار شود. البته من نمیتوانستم با این نظر موافقت نکنم. اما در عین حال بر سر دوراهی قرار گرفته بودم که آیا بنا بر میل باطنی خود در بحرانی که شاه با آن روبه روست حمایت کامل کنم، یا اینکه طبق نظر سولیوان عمل کنم؟ باید بگویم که شاه تسلیم پیشنهادهایی بود که از سفارت ما انشا میشد.
خاطرات افراد تأثیرگذار دولت کارتر خود، گویای بی ثباتی سیاسی موجود در بین مقامات آمریکایی است که نتیجه آن شکست بزرگی است که به تسخیر سفارت آمریکا در ایران و بزرگترین بحران سیاست خارجی آمریکا مبدل میشود. همانطور که اشاره شد این شکست حاصل عدم تصمیمگیری قاطع در برهههای حساس تاریخی است.
برژینسکی به عنوان نزدیک ترین مشاور کارتر این شکست را به بهترین وجه در کتاب قدرت و اصول اخلاقی خود ذکر میکند که میتواند حسن ختام پژوهش پیش رو باشد: ایران بزرگترین شکست حکومت کارتر بود. بر خلاف پیروزیهایی که در مذاکرات صلح مصر و اسرائیل در کمپ دیوید و تلاش برای عادی ساختن روابط با چین نصیب حکومت کارتر شد و سیاست محکم و استواری که سرانجام در برابر شوروی اتخاذ شد و هر یک نقاط مثبت و سازندهای در سیاست خارجی حکومت کارتر به شمار میآید، سقوط شاه از نظر استراتژیک نتایج مصیبت باری برای آمریکا به بار آورد و از نظر سیاسی برای خود کارتر فاجعه آمیزتر بود... پرزیدنت کارتر هم در نتیجه اختلاف نظرهای مشاوران خود، یا بر اثر جدالی بین عقل و احساس در درون خود او درگرفته بود، در جهات متفاوتی کشانده میشد و در تصمیم گیری دچار تردید و تزلزل می شد.
برخلاف پیروزیهایی که در مذاکرات صلح مصر و اسرائیل در کمپ دیوید و تلاش برای عادی ساختن روابط با چین نصیب حکومت کارتر شد و سیاست محکم و استواری که سرانجام در برابر شوروی اتخاذ شد و هر یک نقاط مثبت و سازندهای در سیاست خارجی حکومت کارتر به شمار میآید، سقوط شاه از نظر استراتژیک نتایج مصیبتباری برای آمریکا به بار آورد و از نظر سیاسی برای خود کارتر فاجعه آمیزتر بود.
حمایت از عراق در جنگ علیه ایران
هرچند سیاست رسمی ایالات متحده در قبال جنگ ایران و عراق بیطرفی اعلام شده بود، برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر تأکید کرده بود که آمریکا باید در جهت متوقف کردن انقلاب اسلامی کاملاً از رژیم عراق پشتیبانی کند. برژینسکی در فروردین 59 همزمان با قطع روابط سیاسی آمریکا با ایران، از گسترش رابطه با عراق استقبال کرد و گفت: ما در منافع دو کشور اختلاف اساسی مشاهده نمیکنیم؛ بنابراین هیچ گونه نیازی نیست که روابط دو کشور را خصمانه نگه داریم.
تأکید بر ضرورت پرهیز آمریکا از نزاع با ایران
ایران همواره در این منطقه وجود خواهد داشت و چه خوشمان بیاید، چه نیاید در منطقه مهم خواهد بود. این به نفع ماست که در درجه اول از هرگونه درگیری اجتناب ورزیم، زیرا درگیری ایران و آمریکا چه تعمدی باشد، چه تصادفی، آمریکا را درگیر کشمکشی میکند که هم ایران و هم عراق را در بر میگیرد. این مانع، اصرار احمقانه آمریکا به این است که ایران به عنوان پیش شرط گفتوگو درباره برنامه هستهایش، آن را متوقف کند. با صراحت بگویم اصلاً درک نمیکنم، وقتی شخص عاقلی واقعاً خواستار مذاکرات است، چطور میتواند چنین شرطی بگذارد؛ مگر این که هدفش جلوگیری از مذاکرات باشد. من نمیخواهم آمریکا خواهان نزاع با ایران باشد، چون به نظر من آمریکا بدون جنگ با ایران حال و روز بهتری خواهد داشت.
اذعان به برتری نظام حکومتی ایران در منطقه
ایران به لحاظ دمکراسی از کشورهای همسایه خود بسیار جلوتر است. توسعه دمکراسی به میزان بلوغ گسترش آزادی بیان و دسترسی مردان و زنان به موقعیتهای حرفهای سیاسی بستگی دارد و از این منظر، ایران در مقایسه با همسایگانش بسیار پیشرفتهتر است.
تأیید حق ایران در دستیابی به انرژی صلح آمیز هستهای
ایران حق دارد بر اساس پیمان ان. پی. تی به انرژی هستهای دست یابد. نگرانیهای ایران از قدرتهای هستهای در مجاورت مرزهایش تا حدودی مقبول و مشروع به نظر میرسد. ایران دارای تاریخی کهن است و قابلیت واقعی و بالقوهای هم برای حرکت در مسیر دموکراسی و مردم سالاری دارد. ژاپن میتواند به سرعت تسلیحات هستهای تولید کند، اما این کار را انجام نداده است و تصور میکنم، این جایی است که ایران میخواهد به پایان آن برسد. رئیس جمهور (بوش)، واقعیتها را به گونهای دیگر جلوه میدهد. ما به ایران مظنون هستیم، اما حقایقی نداریم که این امر را ثابت کند، آنان مشغول ساخت سلاح هستهای هستند. واقعیت این است که اسرائیل قدرت انحصاری مؤثر هستهای در منطقه است و تا مدتهای طولانی نیز این چنین خواهد بود. مسألهای که در آمریکا درباره آن تبلیغ میشود مبنی بر اینکه ایران ممکن است ظرف نه ماه بمب تولید کند، از نظر من بیمعنی است. ... حال آنکه اسرائیل ارتش قدرتمندی دارد و بر اساس برآوردها، 150 تا 200 بمب دارد. این تعداد بمب برای کشتن همه مردم ایران کافی است؛ بنابراین فکر میکنم این شایعات کاملاً ساختگی و کذب است.
مخالفت با حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران
جنگ عراق یک فاجعه بود که مشروعیت آمریکا را در جهان پایمال کرد و جنگ با ایران در صورت وقوع، فاجعهای بزرگتر و مقدمه ای برای جنگ در کل منطقه است. آمریکا هیچ تعهد ضمنی نداده تا همچون حیوانی بیعقل در حمله به تأسیسات هستهای ایران، اسرائیلیها را همراهی کند و اصولاً چنین حملهای علیه جمهوری اسلامی ایران ـ چه از سوی آمریکا، چه اسرائیل ـ بدترین گزینه ممکن است که باعث از بین رفتن مسیر مذاکرات خواهد شد. دیپلماسی با ایران جواب میدهد و این بسیار بهتر از جنگ است. ایران مشکل نیست؛ این کشور حتی میتواند بخشی از راه حل باشد. ایران به تدریج به کشوری تبدیل میشود که در گذشته بود؛ یعنی کشوری بسیار متمدن و از نظر تاریخی مهم. اما ما باید بسیار مراقب باشیم، این تحولات چشمگیر را ناگهان معکوس نکنیم. لازم به ذکر نیست که چنین امری چه تبعات منفی برای ثبات جهانی خواهد داشت. همچنین نباید تمایل ایران برای مقابله با افراطگرایان و تندروهایی را از بین ببریم که در تلاش هستند کنترل جهان اسلام را به دست گیرند.
به عقیده من ایران یک دولت ـ ملت قابل اعتماد و معتبر است و این هویت معتبر عامل همبستگی در این کشور است؛ چیزی که در بیشتر کشورهای خاورمیانه دیده نمی شود. البته یکی از مشکلات با ایران، تأثیر نگران کننده این کشور بر سنیها، به ویژه در عربستان سعودی است و دیگری تهدید بالقوه این کشور برای اسرائیل است.
حمایت از توافق هستهای (برجام)
برژینسکی به همراه 53 تن از کارشناسان مقامات سابق امنیت ملی آمریکا با صدور بیانیهای از اجرای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) استقبال کرد: ما از اعلام اجرای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) استقبال و حمایت میکنیم.