برخی واژهها مثل آزادی، مردم، مردمی، نجابت، عدالت، شرف و عشق به حدی دستکاری، تحریف، کلیشه و نخنما شدهاند که کاربردشان برای کسانی که همه اینها را در خود دارد، هم دشوار است و هم نویسنده از به کار بردنشان ابا دارد؛ اما جوهره و حقیقت این واژهها زوالناپذیر است. صفت هنرمند مردمی، بسیار به گوشمان خورده، اما این جامه زیبا، با گفتن، بر هر نام و تن نمینشیند.
رضا بابک اما یکی از هنرمندانی است که مردمیبودنش را نه در واژهها، که در رفتار اجتماعی او میشود از نزدیک دید! بسیاری از مردم ما این روزها گیر و گرههای زیادی در زندگیشان افتاده و در آن دست و پا میزنند و دست یاریخواهشان بلند، اما دستهای یاریدهنده یا در جیبهای خالی، خجالت را تجربه میکنند، یا پنهان شدهاند تا لذت داد و دهش را تجربه نکنند! بابک اما از آن گروه آدمیانی است که به قول خودش «نه» به مردم بر زبانش نمینشیند. شادی و اندوهش گرهخورده به دیگران و مردمانی که دوستشان دارد، اما این مردم دوستداشتنی وقتی از او میپرسند: «چرا کمکار شدهای آقای بابک، خبری از شما نیست؟!» میرنجد. بیکاری، انتخاب هیچ هنرمندی نیست اما شرافت کاری قابل انتخاب است و به تعبیر حمید سمندریان اگر قرار باشد هنرمند تئاتر و سینما زنده به وادی مرگ برده شود، کافی است صحنه را از او بگیرند! پرسش مردم گرچه غمخوارانه و از سر دلتنگی و دلبستگی است، اما هنرمند باتجربه و خلاق و با انبوهی از ایده را میآزارد. ممکن است او این روزها در چشمها و لنزها کمتر دیده شود؛ اما در دلها و خاطره جمعی ما ایرانیان، جایگاهی بلند و ارجمند دارد چون نام و نانش را به فرومایگی نیالود. او در همه این سالهای کمکاری، زبان به لابه نگشود و در شرایط دشوار مالی، با جسارت تمام، به نقشهای مصنوعی و تقلبی گفت«نه»، به نقشهای سبک گفت«نه»، به نقشهای تحریف شده گفت«نه»، به همنشینی با نامردمان گفت«نه» و در کنار مردم ماند. از اینرو است که اگر قرار باشد نکوداشتی برای او برگزار بشود، این نکوداشت، باید بیش از هر چیز به «نه» گرانسنگ او باشد؛ به هر آنچه از جنس حقیقت و مردم نیست. همنفسی و همنشینی بابک با مردم تماشایی است. باید در کنارش باشی تا این لحظههای ناب داد و ستد مهر را شکار کنی و آنگاه است که میبینی چه همنشینی و سازگاری پر راز و رمزی است میان رفتار اجتماعی و نام خانوادگی او «رضا بابک مهر».
و اما گذری بر جهان هنری بابک
جبار باغچهبان، دان لافون، بیژن مفید، اردشیر کشاورزی، داود کیانیان، بهروز غریبپور و رضا بابک، نامهایی هستند که تاریخ تئاتر کودک ایران را در ذهنها زنده میکنند. رضا بابک اما تئاتر کودک را به تلویزیون هم برد. یک نمایش هرچه هم در تهران دیده شده و با استقبال روبهرو شود، وقتی از مرزهای فرهنگی تهران بیرون نرود، کارگردان را اقناع و راضی نمیکند؛ چون میلیونها چشم مغموم و معصوم را فقط بهدلیل آنکه در شهرستان و مناطق دور زندگی میکنند، از تماشای اثرش محروم میکند و این دریغ و غم همه کارگردانهایی است که تبعیض قومی، اقلیمی و جغرافیایی رنجشان میدهد. رضا بابک بواسطه چشمهای بلندنگر تلویزیون، توانست در سالهای دور، آثارش را دستکم به درون خانوادههایی ببرد که این جعبه جادویی را در آن زمان در اختیار داشتند و بعدها همزمان با چشمهای مهربان دوربینهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به همراه فیلمهای کانون، به مدارس و کتابخانهها برود. دان لافون، بیژن مفید و رضا بابک، از آغازگران تئاتر مدرن و متفاوت کودک در ایران بودند و بانی شیوه اجرایی متفاوتی که بعدها الگوی کارگردانهای تئاتر کودک شد. بابک، پس از یک غیبت بیستساله در عرصه تئاتر کودک، سرانجام نمایش هملت، شازده کوچولوی دانمارک را در مجموعه ایرانشهر به روی صحنه برد و به گواه استادان تئاتر ایران، این نمایش نقطه عطفی بود در تئاتر حرفهای کودک و نوجوان. تئاتر کودک ما به تکرار کلیشههای آشنا دچار شده بود و باید پوست میانداخت. با نزدیک به نیمقرن حضور پرثمرش در صحنهها نشان داد که از تنوع هنری چندگانهای برخوردار است. بازیگر و کارگردان است، شاعر، نقاش، نویسنده و صداپیشهای هنرمند است. یک وجه از هنر بازیگری بابک حضورش در صحنه است یا در برابر دوربینهای سینما و تلویزیون که به چشم میآید؛ وجه دیگرش، صدای انعطافپذیر اوست که در این سالها پشت ماسکها، آدمکها و عروسکها شنیده شده؛ صداهایی که در خاطره جمعی کودکان و نوجوانان ایران مانده و از یادها نمیرود. بابک بسیار پیش میآمد که روز در استودیو به جای سنگ و سگ و کلاغ و روباه و خروس حرف میزد و شب روی صحنه در نقش هنری چهارم، ضحاک و دیگر نقشهای کلاسیک ظاهر میشد و به همان اندازه که در نقشهای مثبت خوب میدرخشید، در نقشهای منفی هم با سربلندی سر برمیآورد.
* نویسنده و پژوهشگر تئاتر
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.