به لحاظ موضوعی و محتوایی مجموعه آثار تالیفی و ترجمهای نجف دریابندری را میتوان با تسامح در دو دسته کلی قرار داد: اول ادبیات(و هنر) و دوم فلسفه(و تاریخ). نقطه تلاقی و حلقه واسط این دو احتمالا سیاست است، چنان که در شرح خاطرات او میخوانیم که در زندان به فلسفه علاقهمند شده ، در حالی که پیش از آن(1333) به در زمینه ادبیات کار کرده است و برای نمونه ترجمه «وداع با اسلحه»( ارنست همینگوی) را در سال 1332 منتشر کرده است. به عبارت دیگر به نظر میرسد اصطکاک دریابندری در مقام یک شیفته ادبیات و نویسندهای خوشذوق با عینیت قدرت، او را به فلسفه و تفکر مفهومی سوق داده است.
علاقهمندان به ترجمههای دریابندری، در حوزه فلسفه عمدتا ترجمههای او را میشناسند، آثار خواندنی و ارزشمندی چون «تاریخ فلسفه غرب» و «عرفان و منطق» و «قدرت»(هر از سه از برتراند راسل) و «افسانه دولت» و «فلسفه روشناندیشی»(هر دو از ارنست کاسیرر). وجه مشترک این آثار در دو چیز است. نخست در ترجمه روان و شیوا و بدیع آقای دریابندری در مقام مترجمی حاذق و چیره دست که ویژگی عموم آثار این نویسنده برجسته و تواناست و دیگری در زمینه موضوع. این آثار فلسفی، عمدتا جنبه آموزشی دارند، در زبان اصلی نیز توسط نویسندگانی(راسل و کاسیرر) گرانمایه و ادیب نوشته شدهاند و زبان آنها(هم در اصل و هم در ترجمه) روشن و واضح و متمایز است، بر خلاف بسیاری از آثار فلسفی که به زبانی مغلق و پیچیده نوشته شدهاند. به عبارت دیگر نجف دریابندری در ترجمه آثار فلسفی به نوشتههایی روی آورده که نویسندگان آنها بیش از آن که دغدغه نظریهپردازیهای غامض و پیچیده و فلسفهورزیهای مبهم و تودرتو داشته باشند، کوشیدهاند ایدههای فلسفی خود و دیگران را با زبانی سرراست و روشن توضیح دهند.
نکته دیگر این که هم برتراند راسل(1872-1970 م.) فیلسوف بریتانیایی و از بنیانگذاران فلسفه تحلیلی و هم ارنست کاسیرر(1874-1945 م.)، تاریخنگار فلسفه و فیلسوف نوکانتی آلمانی ، به رغم اختلاف نظرها و تعلقشان به دو سنت فلسفی متفاوت، هر دو به آرمانهای روشنگری معتقد هستند و متفکرانی خردباور و مدافع تجدد و دستاوردهای آن تلقی میشوند و در نتیجه گزینش این آثار از سوی مترجم متفکری چون نجف دریابندری نشاندهنده اهداف و رویکرد او در ترجمه است.
اما گذشته از این ترجمهها، دریابندری در زمینه فلسفه یک کتاب تالیفی نیز دارد که به رغم اهمیتش، در سالهای اخیر، بسیار ناشناخته مانده است: «درد بیخویشتنی» عنوان یک تکنگاری درخشان نوشته دریابندری است در «بررسی مفهوم الیناسیون در فلسفه غرب». این کتاب نخستین بار در سال 1369 توسط نشر پرواز منتشر شد و خوشبختانه در سال 1396 نشر نو آن را بار دیگر منتشر کرده است. این کتاب چنان که از عنوانش بر میآید، درباره یکی از مفاهیم محوری در فلسفه جدید به ویژه در تفکر مارکسیستی یعنی «الیناسیون» است. ایدهای که عمدتا(همان طور که در یادداشت نویسنده ذکر شده) آن را «از خودبیگانگی» ترجمه میکنند و دریابندری آن را «بیخویشتنی» خوانده است.
آشنایان به ادبیات روشنفکری و فلسفی دهههای 1340 تا 1360 در ایران و آثار نویسندگان سرنمون این دو دهه یعنی آل احمد و شریعتی و شایگان و آشوری و نصر و نراقی و فردید و ... میدانند که مضمون «بیخویشتنی» از مفاهیم رایج در آن دوران بود، چنان که این روشنفکران عمدتا با گرایشها و معناهای متفاوت اعم از مارکسیستی یا ناسیونالیستی یا اگزیستانسیالیستی یا مذهبی یا تجددستیزانه یا ... به «بازگشت به خویشتن»، فرا میخواندند. از این حیث کتاب دریابندری را باید کوششی تلقی کرد، در راستای دقتبخشی مفهومی و متکی به خاستگاه اصلی، به مضمونی که در ادبیات روشنفکری ایران در آن دههها مدام و به معانی گوناگون بر سر زبانها تکرار میشد. دریابندری در این کتاب، به شیوهای کاملا دانشگاهی و با تکیه بر متن یا ترجمههای انگلیسی آثار اصلی فیلسوفانی چون هگل، کانت، مارکس، هیوم، راسل، مکاینتایر، کاسیرر، مارکوزه، هیپولیت، کارل لوویت و چارلز تیلور تلاش کرده با زبانی روشن و دقیق، نخست زمینههای مفهومی پیدایش ایده «بیخویشتنی» را طرح کند و سپس آن را در اندیشه دشوار و پیچیده هگل نشان دهد. او در این کتاب به«بیخویشتنی» در اندیشه مارکس تنها به اختصار(در یک فصل) اشاره میکند و آن را به مجلدی دیگر(که متاسفانه تا به امروز به نگارش درنیامده یا منتشر نشده) وا میگذارد.
به زعم نگارنده آنچه این کتاب را به رغم گذشت قریب به سه دهه از نگارشش برجسته و ممتاز میسازد، غیر از ارزش انکارناپذیر خود کتاب به عنوان یک تکنگاری شسته و رفته و خواندنی درباره مفهوم «الیناسیون»، در دو نکته است: نخست روشمندی کتاب و شیوه نگارش آن که در عین بیادعایی(هم در ارجاع به منابع و هم در تحلیلها) و ایجاز، بسیار روشن و دقیق و آموزنده است و شیوه و روش نگارش و بحث کردن و سازمانش میتواند برای خیل عظیم پژوهشگران و استادان و نویسندگان و مترجمان فلسفه در روزگار ما به عنوان کتابی آموزشی مورد توجه قرار گیرد. به عبارت دیگر امروز چند نفر از لشکر عریض و طویلی که ذکر کردیم، قادرند با همه مدارک دانشگاهی که دارند یا زبانهای متعددی که مدعی دانستنش هستند، کتابی چنین روشمند، جمع و جور و در عین حال پر محتوا، با زبانی روشن و دقیق بنویسند؟ نکته دوم و مهمتر اما، تعهد و مسئولیتپذیری دریابندری در مقام روشنفکری پژوهشگر و دلسوز است. در زمانهای که مفهوم «الیناسیون»(از خودبیگانگی یا «بیخویشتنی») به عنوان کلیدواژهای برای نفی تجدد و دعوت به «خویشتنی» که نمیدانستیم چیست، از همه سو مطرح میشد، دریابندری نشان داد که این مفهوم(الیناسیون) دقیقا از کجا برآمده و خاستگاه نظریاش در اندیشه جدید، منازعات فکری و فلسفی و صد البته سیاسی و اجتماعی و اقتصادی سدههای متاخر است. دریابندری بدون درگیر شدن در هیاهوی رایج دیگران در تخطئه شرق و غرب و بازگشت به گذشتههای موهوم، بدون این که از مراکز تحقیقاتی رایج سفارش بگیرد، خود احساس مسئولیت کرد و آستین همت بالا زد و عالمانه در این زمینه ادای سهم(contribute) کرد. این میتواند درسی باشد برای کسانی که این روزها مضامین و مفاهیمی چون «ناسیونالیسم»، «نئولیبرالیسم»، «ایرانشهری» و ... را مثل نقل و نبات استفاده میکنند، اما گامی در ایضاح این اصطلاحات بر نمیدارند.
این مطلب نخستین بار در روزنامه اعتماد منتشر شده است.