تحرکات تازه و پیاپی برای تخریب چهره و اسطوره زدایی از غلامرضا تختی، در حالی با واکنش تند برخی چهرهها همراه شده که انتظار میرفت مسئولان امر به ویژه متولیان صداوسیما در این زمینه وارد شوند و اجازه ندهند، برخی با تمرکز بر حاشیهایِ کیفیت مرگِ جهان پهلوان، سبک زندگی منحصر به فرد و ستودنی به ویژه روحیه آزادگی و ظلمستیزیاش را به حاشیه ببرند. پرسش اساسی این که آیا این اقدامات صرفاً برای هدف بیارزشی چون افزایش مخاطبات یک برنامه تلویزیونی رخ داده یا هدف بزرگتری مدنظر بوده است؟!
به گزارش «تابناک»؛ تلاش برای جذب مخاطب در تلویزیون به هر قیمتی، جزو اتفاقات تلخی است که باعث شده شاهد تحرکات خلاف مصالح ملی باشیم. در تازهترین اتفاق از این دست تحرکات، در یک تاکشوی ضعیف با نام «اختیاریه»، سیدمرتضی فاطمی مجری این برنامه جمشید مشایخی را به این برنامه آورد و با سوءاستفاده از احوالات پیرمرد، او را در معرض پاسخ پیرامون نحوه مرگ غلامرضا تختی قرار داد و مشایخی نیز گفت: «در ابتدا جهان پهلوان تختی با زنی ازدواج کرد که از طبقه خودش نبود و همیشه او را در مجالس مختلف مسخره میکرد! لذا تختی اگر با او زندگی میکرد تختی نبود؛ اگر طلاق میداد هم تختی نبود؛ تنها اگر خودش را میکشت تختی بود.»
این اظهارات واکنشهای تندی را در پی داشت و بسیاری از چهرههای مطرح از جمله پرویز پرستویی، نقدهای تندوتیزی را نسبت به شیوه اجرای این برنامه و تلاشهای عوامل این برنامه برای جذب مخاطب به قیمت لجنمال کردن چهرههای ملی مطرح کردند. در واکنش به این اعتراضات، عوامل این برنامه، نه تنها عذرخواهی نکردند بلکه تصور کردند این فرصت خوبی است تا بار دیگر سراغ زندگی شخصیِ تختی بروند و آن را عامل خودکشی تختی بخوانند و بایکوت تختی در آن دوران را به عنوان عامل فرعی یا بیتاثیر در اصل خودکشی معرفی کنند؛ رویکردی همراستا با ادعاهای خانه پهلوی که به دنبال شستن دستانشان از خون قهرمانان وطن هستند.
بیشتر بخوانید
در همین راستا این بار خسرو معتضد تاریخنگار سلطنتی که روزگاری در مدح جشنهای دوهزار و پانصد ساله مینوشت و روزگاری در نقد آن، در این برنامه حضور یافت و گفت: «کتاب شعبان جعفری در صفحه ۲۵۰ تا ۲۵۴ و ۲۸۴ آورده، همسر آقای تختی تحصیلات بالا داشت و گاهی او را تحقیر می کرد. یک خبرنگار مراجعه می کند، پس از مرگ تختی و با خانواده اش مصاحبه دارد. نوشته بود درآمدهای تختی همگی قطع شده بود. برخی افسانه های خاله زنکی می گویند درباره تختی و شاپور غلامرضا. آقای تختی خودکشی کرد چون کاری نمی کرد... درباره تختی به نظرم حق با جمشید مشایخی است. او درست گفته تختی خودکشی کرده است. لزومی ندارد او بحثی ایجاد کند. تختی خودکشی کرد. مشکلاتی هم در منزل داشت.»
همان گونه که مشخص است، این شخص که سوابق سیاهی در روزنامه نگاری پیش از انقلاب دارد، در نهایت مهمترین مستنداتش برای اثبات ادعاهایی که مشایخی مطرح کرده بود، خاطرات شعبان جعفری مشهور به شعبان بیمخ سردسته اوباش در جریان کودتای 28 مرداد است که پس از خروج از ایران، فرح پهلوی برای او زورخانه ساخت! آیا از شخصی چون شعبان بیمخ که تختی نیز با او رابطهای نداشت، انتظار بیان نقش خاندان پهلوی در منزوی کردن تختی میرود؟ آیا به شخصی که بدون درک چنین بدیهیاتی، خاطرات شعبان بیمخ را به عنوان سند درباره تختی قرار میدهد، میتوان لقب مورخ را داد؟
تلاش برای متهم کردن تختی و نادیده گرفتن انزوای جهان پهلوان توسط حکومت پهلوی که او در مسیر مرگ قرار داد و همچنین متهم کردنِ همسر تختی به عنوان عامل مرگ همسرش، باعث شد بابک تختی فرزند غلامرضا تختی پس از نیم قرن، سکوت خود را بشکند و در گفت و گویی یک ساعته، واضح در این زمینه توضیح دهد و با ادبیاتی تند، پاسخ ادعاهای مطرح در تلویزیون درباره پدرش را بدهد.
بابک تختی در پاسخ به جمشید مشایخی گفت: «در مملکتی که فقط یک رادیو تلویزیون دارد و دسترسی به وسایل فرهنگی ساده نیست، به سادگی همه چیز را به ابتذال میکشانند. آقای مشایخی میگوید تختی نمیتوانست با زنش زندگی کند. اصلا این تختی نیست که شما میشناسید آقای مشایخی! اصلا تختی لات و لمپن نبود... معیارها و ارزشهایشان با شما تفاوت داشته است. تختی مگر مثل شما... بود که نتواند از زنش طلاق بگیرد. منظور شما اختلاف نیست، منظور شما این است که شهلا به تختی خیانت کرده و تختی نمیتوانست این را تحمل کند و خودش را کشت. این چه استدلال بیهوده احمقانهای است؟»
سوای اینکه در نهایت تختی آن گونه که پسرش میگوید جان باخته یا در یک صحنهسازی به قتل رسیده، بزرگترین ظلم در حق تختی، تحریف تاریخ به نحوی است که انگار او زندگی عالی و سرشار از رفتار و همراهی حکومت پهلوی و در پناه ظل سایه سلطان محمدرضا پهلوی، یکباره به خاطر مشکلات شخصی خودکشی کرده است! این ادعای غیرمستند که همه روایات تاریخی از شهادت اشخاص گرفته تا اسناد ساواک آن را رد میکند، بیشک تلاشی مذموم توسط اشخاصی است که دشمن اسطورههای این سرزمین هستند.
خسرو معتضد که روزگاری جزو نویسندگان مجله مستهجن «این هفته» بود و تاریخ را نیز ظاهراً به همین سبک زرد و متعفن در هر دوره آن گونه که صرف داشته باشد، روایت میکند، به خوبی مسیر باد را تشخیص می دهد. آیا او این بار نیز مسیر باد را تشخیص داده و در چارچوب یک پروژه دست به این تاریخسازی زده یا همچون جمشید مشایخی در سراشیبیِ زندگی از گردانندگان بیاخلاق یک برنامه تخریبی بازی خورده است؟ پاسخ این پرسش را معتضد بهتر از هر شخص دیگری میدانند.
بیشک برای شکستن شخصیت جهان پهلوان تختی به عنوان اسطوره مردانگی چند نسل با طرح این مباحث انحرافی به جای توجه به متن زندگی شرافتنامه، آزادگی و ظلمستیزی، بخشندگیِ بدون توقع و عزت نفس ستودنیاش، بلاهتآمیزترین روش تمرکز بر کیفیت بدرود حیات تختی است؛ و دیر یا زود عقبه آنهایی که قصد دارند ظلمی که رژیم پهلوی به تختی کرد و در اسناد ساواک به وضوح آمده و منتشر شده، افسانه بخوانند، مشخص خواهد شد.