سال گذشته 5 بهمن ماه بود که دکتر داریوش شایگان دچار عارضه سکته مغزی شد و دوم فروردین در بیمارستان فیروزگر تهران درگذشت. در این یکسال، یادبودها و بزرگداشتهای بسیاری برای او برگزار شد و بسیاری از اهالی فکر به ترسیم جهان اندیشگی او پرداختند. اما در سالگرد این فراق، به محضر یکی دیگر از چهرههای اندیشهای رفتیم که سابقه دوستیاش با شایگان به دوران نوجوانیشان برمیگردد، اما آنچه این دو را به هم پیوند میزند صرفاً این سابقه دوستی نیست؛ گویی آنچه بیش از هر چیز این دو را به هم گره میزند، دو دغدغه جدی است؛ یکی «فلسفه شرقی» و دیگری «شعر». استاد فتحالله مجتبایی از اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی است که از ابتدا دغدغهمند فلسفههای شرقی، بویژه فلسفه هند و البته شعر بوده است. شاهد این مدعا مجموعه آثار او است که از آن جمله میتوان به عناوین «تاریخ ادبیات ایران؛ از فردوسی تا سعدی»، «بوطیقا ـ هنر شاعری»، «چیترا و گزیده اشعار، از رابیندرانات تاگور»، «رای و برهمن، بر اساس کلیله و دمنه بهرامشاهی» اشاره کرد. از این رو، به سراغ او رفتیم تا از چرایی این اشتراک بپرسیم و اینکه شایگان در فلسفه شرقی چه چیزی را جستوجو میکرد؟
جناب دکتر مجتبایی، به نظر میرسد شما و دکتر شایگان، دغدغه مشترکی را دنبال میکردید و آن فلسفه شرق است؛ اما چرا «فلسفه شرقی»؟
مرحوم شایگان هیچ گاه خود را محدود به یک حوزه جغرافیایی معین نمیکرد. او در ایران به دنیا آمد و بزرگ شد و در اروپا تحصیل کرد و شاید به خاطر این زیست دوگانه بود که همواره توجه خاصی به ارتباط شرق و غرب داشت.
ما از همان روزگار نوجوانی همدیگر را میشناختیم، «شرق» از همان دوران برای او معنا و مفهومی تأمل برانگیز بود و معتقد بود که فرهنگ انسانی بیشتر در شرق پرورش پیدا کرده است تا در غرب. او حتی از این هم فراتر میرفت و بر این باور بود که فرهنگ غرب به نوعی نتیجه و حاصل ارتباط با شرق است؛ البته از این لحاظ ما با هم همفکر بودیم، من هم این اعتقاد را دارم که فرهنگ غرب زاییده فرهنگ شرق است و به دنبال ارتباط با آن ایجاد شده است.
از همان روزگار، مرحوم شایگان به نوع رابطه شرق و غرب علاقهمند شده بود و مطالعاتش را در این مسیر سمت و سو داد و در این راستا دو کتاب نوشت؛ «آسیا در برابر غرب» که از کارهای بسیار خوب او است و کتاب «ادیان و مکتبهای فلسفی هند» که بیشتر ترجمه کارهایی است که غربیها درباره فرهنگ و فلسفه هندی انجام دادهاند. شایگان در این کتاب بخوبی آنچه را در نوشتههای غربیها بود، جمع کرد، آنها را به هم پیوند داد و ساختاری نو به آنها بخشید و در دو جلد منتشرشان کرد. از این رو، میتوان مدعی شد که کتاب بسیار مفیدی است. من هم همیشه به دانشجویان سفارش میکردم که این کتاب را مطالعه کنند.
بحث «هویت» یکی از جدیترین مباحثی بود که دکتر شایگان نسبت به آن دغدغههای جدی داشت. به اعتقاد شما، فلسفه شرقی که دکتر شایگان از آن حرف میزند، چقدر میتواند به ایرانیها در شناخت هویتشان کمک کند؟
ایران خاصیت عجیب و غریبی دارد که تقریبا در دنیا استثنا است. به اعتقاد من، علت آن هم قرار گرفتنش بین شرق و غرب است. در شرقِ ایران، هندوستان و چین و در غربِ ایران، یونان و روم قدیم قرار گرفته است. ایران از هر دوی این سرچشمهها تقریباً سیراب شده است و به هر دو سرچشمه هم، نیرو و روحیه بخشیده است. به همین دلیل، ایران خاصیتی استثنایی دارد؛ به نوعی، هم جنبههای شرقیِ عمیق و قوی دارد و هم جنبههای غربیِ عمیق دارد. ایران، از زمانهای بسیار دور با یونان و روم قدیم در ارتباط فرهنگی و تجاری و اجتماعی بوده است و از طرف دیگر، با هند و چین داد و ستدهای فرهنگی بسیار صورت داده است. به همین علت فرهنگ ایران یک فرهنگ غنی و پرحاصلی است که برآیند تعاملش با هر دو فرهنگ شرق و غرب است و به واسطه این آمیزشها است که خاصیتی استثنایی پیدا کرده است.
به اعتقاد من «هویت شرقی» که شایگان از آن حرف میزند اشاره به همین درهم تنیدگی «هویت ایرانی» با «فرهنگ غنی شرقی» دارد و او میخواست آمیزش «هویت ایرانی» با «هویت شرقی» را به تصویر بکشد.
یک وجه دیگری که شما و دکتر شایگان را به هم پیوند میزند، «شعر و ادبیات» است. در جهان فکری شایگان «شعر» چه جایگاهی دارد؟ در واقع میخواهیم بدانیم از چه رو، شایگان به عنوان یک فیلسوف به دنیای شاعرانگی پناه برد؟
ذهن ایرانی یک ذهن خلاق هنری است و شاید به همین دلیل است که در قالب «شعر» به اوج رسیده است. کمتر جایی در دنیا شاهد هستیم که این همه خلاقیت هنری شاعرانه وجود داشته باشد. تمام جنبههای حیات روحی و عاطفی انسان در شعر فارسی ظهور یافته است. در هیچ کجای دنیا شعری به این غنا و پر حاصلی نمیبینید.
در هیچ جای دنیا شما نمیبینید که شعر تا این اندازه در حیات مردم جاری و ساری باشد؛ قدیم وقتی بناها، بنایی میکردند خشت را با شعر بالا میانداختند یا اگر آهنگری، آهن را با پتک میکوبید با شعر میکوبید، شعر گفتن اساساً با روحیه و ذوق ایرانی عجین شده است. این روحیه را شما در هیچ جای دیگر نمیبینید.
شعر فارسی هنر عجیب و غریبی است و روحیه غنی ایرانی در شعر کاملاً متبلور است و این امر را هر ایرانی صاحب فکر و صاحب ذوقی درک میکند و شایگان هم از جمله متفکرانی بود که به این ویژگی فرهنگ ایرانی التفات داشت و خود نیز از آن متأثر بود. دکتر شایگان به عنوان یک فیلسوف ایرانی از این قاعده مستثنی نبود و اندیشه او با شعر و جهان شاعرانگی پیوند عمیقی داشت و از جهان شاعرانگی برای اندیشهورزیاش بهره میگرفت.
دکتر شایگان در یک جایی گفت که بزرگترین متفکران ما شاعران ما هستند، چقدر با اظهار نظر ایشان همدل هستید؟
الزاماً متفکران ما، تنها به شاعران ما منحصر نمیشوند. اما از این جهت با گفته او همدل هستم که متفکران ما اغلب فکرشان را در قالب شعر بیان میکردند. در کشور هند هم به همین گونه است. در هند هم شما میبینید وداها «منظوم» هستند، و در ایران هم اوستا قسمتهای عمدهاش منظوم است.
شعر از موسیقی جدا نیست همچنان که موسیقی هم از شعر جدا نیست و از قدیم شعر و موسیقی همنشینی تنگاتنگی داشتند. از همین رو است که متفکران ما وقتی که میخواستند فکر خود را بیان کنند در قالب شعر بیان میکردند که هم تأثیرش بیشتر باشد و هم ماندگارتر باشد.
به عنوان پرسش پایانی میخواهیم بدانیم از نظر شما، دغدغه جدی شایگان در این سالهای اخیر چه بود؟
هر متفکری در زندگیاش دغدغههای مختلف دارد و در هر دورهای از زندگی، بُعدی از آن دغدغهها برجسته میشود. دقیقاً نمیدانم که جدیترین دغدغه شایگان در سالهای اخیر چه بود، اما این اواخر که دکتر شایگان را میدیدم، بیشتر از مسائل اجتماعی ایران حرف میزد و نگران آینده ایران بود. این اواخر اغلب بحثهای او به «ایران و مسائل اجتماعیاش» معطوف شده بود.
گفتوگو از: امیرعلی بیگوند
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.