سالروز انتخاب قزوین به عنوان پایتخت ایران
قدرتمداری اصحاب شیخ صفیالدین اردبیلی از همان آغاز با اعتقاد به مذهب «شافعی» و زبان و سنت کردی، تا قبول تشیع امامی اثنی عشری و تکلم به زبان ترکی آذربایجانی، ریشه انسجام یافتهای در «دارالارشاد» اردبیل داشت و پس از تحولات زیاد در زمان اسماعیل اول و پایگیری پادشاهی او شهر تبریز تختگاه و مقر السلطنه صفویه و قزلباشان دلاور آذربایجان و گروههای متعدد ایرانی فارسی زبان گردید و در این شهر تاریخی سپاه معتقدان به «مرشد اعظم» فرماندهی نبردهای سهمگین علیه ازبکان آسیای مرکزی و عثمانیان غرب ایران را برعهده داشته است.
با گذشت زمان و تحمل سختیهای بسیار و اغتشاشهای پیگیر در اتحادیه قزلباش، در دوره سلطنت شاه تهماسب (پسر و جانشین شاه اسماعیل) اندک اندک مسأله تغییر پایتخت در اذهان حاکمان پیدا شد و شاه تهماسب که چندین بار از قزوین در زمان قشلاق دیدن کرده بود به دلایلی چند تصمیم گرفت این بلد را تختگاه خود سازد. زیرا، شهر مزبور به لحاظ سوقالجیشی از چندین سو به همه جای ایران زمین و خطههای مختلف آن راه داشت؛ از آن میان به گیلان و مازندران از طریق طارم و رشت، به اصفهان و فارس و کرمان از طریق ساوه و قم، به آذربایجان و اران از طریق ابهر و زنجان، به همدان و کرمانشاه از طریق دشتابی و آبگرم و از طریق منطقههای یاد شده به سراسر فلات ایران و بخشهای ایرانی ماوراء فلات. به عبارت دیگر شهر قزوین نوعی مرکزیت ارتباطی، نظامی و تجاری داشت (همانند ری باستان) و شاه تهماسب با دادن «شهریت» به روستای تهران، موقعیت تاریخی ری را زنده کرد و بهدلیل نزدیک بودن به قزوین بنیان نظامی و دفاعی منطقه پایتخت را در مسیر «جاده ابریشم» عیانتر ساخت و چون خواهر شاه تهماسب، پری خان خانم پس از بنای حصار بلده تهران (961 هجری قمری) در بخشی از این شهر نوبنیاد (محله حیاط شاهی) مسجد و تکیه و حمام و عمارات پدید آورده بود تا خود و برادرش با آرامش تمام برای زیارت امامزاده حمزه(ع) که به روایتی جد خاندان صفویه بوده، در آن سکونت موقت یابند. گویی آرامشگاهی هم برای قزوین فراهم شده بود. به هرحال تختگاه جدید بابالجنه با آنکه همانند تبریز در معرض حمله عثمانیان قرار نداشت اما دورتر از حد لازم هم نبود و همواره با پشتیبانی نظامی تهران میتوانست از حاکمیت صفویه دفاع نماید و حملات ازبکان را از شرق براحتی رصد کند.
سرانجام در پی پیدا شدن بیماری طاعون در تبریز که بیرابطه با جنگهای عثمانیان و حضور قشون آنان در آذربایجان نداشت، در سال 955 هجری قمری شاه تهماسب شهر قزوین را رسماً بهعنوان پایتخت انتخاب کرد. ناگفته نماند که پیش از این تاریخ هم، همواره در قزوین حاکمان پرتوان و کاردانی فرمانروایی داشتند و شهر را در مسیر تحول و آمادگی نسبی برای پایتختی قرار داده بودند.
یکی از تاریخنگاران آن روزگار در اینباره آورده است: «رأی عالم آرای بدین قرار گرفت که خطه قزوین که وسط ممالک محروسه افتاده از حیث قشلاق و نزدیکی به سایر امصار و بلاد بهترینِ دیگر بلاد است، آن را دارالسلطنه نموده و رایات عز و جلال همگی در آن بلده فاخره متمکن گشته، پرتو عدالت و رفاهیت و امنیت سر ساحل ساکنان ربع مسکون اندازد. در آن اوان بر فصل خزان بود، شاه عالمیان از دارالسلطنه تبریز متوجه خطه قزوین شد.» (1)
از آن پس در آن شهر بازارها و مساجد و تکایا و عمارات مجلل با تزئینات کمنظیر و قصور دولتخانه مبارکه و انواع آبادانیها پدید آمدند و بسیاری از فرستادگان و نمایندگان اروپایی و جهانگردان کشورهای مختلف و میسیونهای مذهبی از این شهر دیدن کردند و گفتوگوها و قرار و مدارهای دیپلماسی در زمینههای گوناگون به امضا رساندند. از شهرهای دیگر ایران هم علاقهمندان تشیع و هواداران خاندان صفوی و سوداگران مختلف و بازرگانان و علما و سادات به قزوین مهاجرت کردند و جمعیت آن رو به کثرت نهاد. در این شهر اتفاقات تلخ و شیرین، وقایع شوم و ناگوار مذهبی و سیاسی و اجحافات و قتلها در دیوانخانه دولتی و محافل سلطنتی ظهور و بروز یافته که شرح چگونگی آنها را در تواریخ آن روزگار میتوان بررسی کرد و به تحقییق رویدادهای سالم و انسانی و افتخارآمیز نیز، تنزه اخلاقی و اسلامی ساکنان و حتی کاربدستان حکومتی را نشان داده است و از جنبههایی دیگر میتوان شهر قزوین را بهصورت شهر هنر و زیبایی و علم وفقاهت نیز به شمار آمد و هنوز هم آثار باقیمانده آن روزگاران از عظمت و ظرافت تاریخی و فرهنگی و آبادانی آن حکایت دارد.
تحولات و تطورات و پیشرفت شهر به گونه پایتخت نمونه، تا دوران سلطنت شاه عباس اول همچنان استمرار داشت و جمعیت شهر بویژه اقامت قزلباشان از مرز معمولی بالاتر رفت. مسأله کمآبی سابقه دار قزوین همچنان ساکنان شهر را در مضیقه قرار میداد و با آنکه قناتهای متعدد و آب انبارهای بزرگ توسط شاه عباس و بزرگان و خیران قزوینی ایجاد شدند اما مشکل اجتماعی را نتوانست برطرف سازد و به دلایلی دیگر به آشوب و فتنهانگیزیهای قزلباشان دامن زده میشد.
سیل سال 965 هجری قمری نصف شهر را از میان برد و موقعیتی نابسامان پدید آورد. شاه عباس که طی سالهای متمادی گهگاه برای شکار از منطقه وسیع اصفهان دیدن میکرد، با همه علاقهای که به قزوین داشت اما نسبت به آن منطقه نیز اندیشههایی در سر میپروراند و مورخان آن زمان هم درباره تغییر پایتخت نظرهایی ابراز میکردند از جمله مؤلف کتاب مشهور عالم آرای عباسی، نوشته است:
«رأی جهان آرا [شاه عباس] بر آن قرار گرفت که اصفهان را مقر دولت ساخته، عمارات عالی طرح نماید لذا بدان شهر رفته زمستان را دردولتخانه نقش جهان گذرانید و ایام بهار در نقش جهان طرح انداخت.» (2)
برخی از تاریخ نگاران جدید (از آن میان روان شاد استاد باستانی پاریزی) در تحلیل قدرت طلبیهای قزلباش و اختلافات آنان با اعضای فارسی زبان حکومت و دولتخانه به تمایلات شاه عباس به فارسی زبانها اشاره کردهاند و انتخاب اصفهان را به پایتختی در همین زمینه تحلیل کردهاند. بیتردید شاه عباس فزون بر آن امر به ماجراهای جدیدالوقوع در خلیج فارس و فعالیتهای استعماری پرتغالیها و انگلیسها آگاهی داشت و پذیرش اصفهان به پایتختی، موقعیت دفاعی ایران را استحکام میداد و از مرزهای کشور در خلیج فارس و دریای عمان حفاظت و حراست بیشتری انجام میگرفت.
کوتاه سخن، همان طور که شاه طهماسب موضوع بیماری طاعون را بهانه درستی دانست که پایتخت را از تبریز به قزوین منتقل کند، شاه عباس هم پس از تشکیل سپاه شاهسون با هدف کاهش قدرت متعصبان و برخی از قزلباشان، انتقال پایتخت را عملی ساخت و از سال 1006 هجری قمری اصفهان تختگاه و دارالسلطنه صفویان گردید و شهر قزوین اندک اندک سقوط کرد و جمعیت آن از350 هزار نفر در پایان سلطنت صفوی به 100 هزار تقلیل یافت و پس از آن تا 50 هزار نفر هم رسید. اما همچنان منزلت دارالسلطنه بودن آن حفظ گردید و شاهان بعد از شاه عباس در آن اقامت میکردند و حتی با فرستادگان خارجی نیز رایزنیهایی انجام میشد و لقب «دارالسلطنه» را همواره نگاه داشته بود. (3)
------------------------------------
منابع:
1-قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ به تصحیح احسان اشراقی (تهران 1359) ص 389
2-اسکندر بیک، عالم آرای عباسی (تهران 1350) ص 524
3-برای آگاهی بیشتر ر.ک: گلریز محمدعلی، مینو در باب الجنه قزوین، تهران. ج1، ص 13
* تاریخنگار و استاد پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.