گشتی در کوچه باغ‌های عطار

مقدمه شفیعی کدکنی بر تذکرة الاولیاء
کد خبر: ۸۹۴۴۷۸
|
۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۴۴ 25 April 2019
|
8228 بازدید

کاری که او در سالخوردگی می‌‌کند، جوان‌ترها چندان حوصله‌اش را ندارند؛ مدت‌هاست، کار سخت انتخاب آخر اهالی آکادمی ادبیات است. اینکه بروند کتابخانه ملی هفت‌هشت‌ده نسخه مختلف از کتاب‌های اعصار گذشته را پهن کنند جلوی رویشان و با تاریخ چانه بزنند که ما مصححیم و می‌خواهیم تصحیح کنیم. او اما همچنان راهروهای دانشکده ادبیات را تا پشت در کلاس‌هایش مملو از جمعیت می‌کند و با توانی شگفت پشت میز تحریر قدیمی‌اش مشغول کار سخت است و سخت مشغول کار. مگر آسان است دست و پنجه نرم کردن با متن عطار، با متن بیدل، با متن بایزید؟ او اما همچنان دست به‌کار همکاری با رفقای دیرآشنای خود از قرون گذشته است. مگر نمی‌تواند پیرانه سرانه ما و نیازهای مطالعاتی‌مان را رها کند و شعرهای خودش را سامان بدهد و به دست ناشر بسپارد یا دست کم به پژوهشگاهی برود پشت میز مدیریت بنشیند و نامه و بخشنامه امضا کند؟ محمدرضا شفیعی کدکنی را علاوه بر اینکه به شاعری می‌شناسیم، به خاطر اینکه همچنان ایثارگر حوزه تصحیح متون کهن است، می‌ستاییم.درباره شفیعی‌کدکنی سخن گفتن، از کسی چون او و همقطاران و اندیشمندان و بزرگانی چون خود او برمی‌آید، نه کسان دیگر که در نهایت به شاگردی بی‌واسطه و با‌واسطه‌اش که با قلمی و سطری عرض ارادت می‌کنند. باقی می‌ماند شرح حال این پیرِبرنای خراسان که کم و بیش قابل دسترس است و قابل مراجعه. شفیعی کدکنی که در شعر سرودن پیرو نیما بود و دوست و علاقه‌مند به شعر اخوان، شخصیت و رفتار حرفه‌ای پارادوکسیکال عجیب و قابل تأملی دارد. علاقه او به بافت‌ها، جغرافیاها و هر آنچه در کهن (و نه در کهنگی) می‌گذرد هرگز او را از علاقه به فرم‌ها و فرم‌گرایی‌های تازه بازنداشت. کدکنی که با انتشار دفتر شعر «در کوچه باغ‌های نیشابور» نام‌آور شد در سه حوزه انتقادی و نظری و مجموعه اشعار خود آثاری قابل استناد و مرجع نوشته و در کنار همه این‌ها از دهه چهل تاکنون کرسی تدریس دانشگاه و جوانان را رها نکرده و شاید همین دمخور بودن با جوان‌ها او را به نویسنده، پژوهشگر و شاعری نوگرا اما دل در قدمت و قدیم تبدیل کرده که توانسته دیروز را با امروز پیوند بزند. با این همه بخشی از مکتوبات او شامل تصحیح آثار کلاسیک فارسی و نگارش مقالاتی در حوزه نظریه ادبی است که تازه‌ترین تصحیحش یعنی «تذکرة الاولیاء» با شرح و مقدمه‌ای مفصل و بایسته موضوع این نوشتار مختصر است. در کنار این آثار او یک کتاب بسیار درخشان دارد که سال‌هاست مرجع اهل شعر، درباره شعر است: «موسیقی شعر». زمزمه‌ها، شبخوانی، از زبان برگ، بوی جوی مولیان، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران، هزاره دوم آهوی کوهی، صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، با چراغ و آیینه (در جست‌و‌جوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران)، تصحیح اسرارالتوحید نوشته محمدبن منور، تصحیح تاریخ نیشابور نوشته حاکم نیشابوری، تصحیح آثار عطار نیشابوری، تصحیح مختارنامه، تصحیح مصیبت‌نامه، تصحیح منطق‌الطیر، تصحیح اسرارنامه، تصحیح دیوان عطار و ترجمه آفرینش و تاریخ نیز از جمله آثار محمدرضا شفیعی کدکنی است. آنچه در ادامه می‌آید مقدمه‌ای است که بر تصحیح تذکرةالاولیا نوشته و متأسفانه قامت کوتاه این صفحه اجازه نمی‌دهد تا تمام صد و هفتاد و چند صفحه‌اش اینجا بیاید، اما بخت با ماست که می‌توانیم بخش‌هایی از این مقدمه مفصل را پیش از انتشار بخوانیم.

عطار و نیشابور

زادگاه عطار و مزار پدرش شیخ ابراهیم در کدکن قرار دارد که کدکن مرکز جلگه رخ است. برای اینکه تصوری روشن‌تر از موقعیت جغرافیایی کدکن داشته باشید بهتر است بدانید که کدکن مرکز جلگه (یا ولایت) رخ است و رخ در ربع شامات نیشابور قرار دارد.

در قدیم مرکز جلگه رخ آبادی بزرگی بوده است به‌نام بیشک ولی امروز مرکز جلگه رخ همان کدکن است که ابنیه قدیمی و مساجد کهنی از عصر تیموری و ماقبل تیموری در آن باقی است. بعضی چارطاق‌هایی که به‌نام مزار «پیر»ها وجود دارد، بی‌گمان بناهای ساسانی و حتی ما قبل ساسانی است.

ما نمی‌دانیم که عطار، در فاصله کدکن تا نیشابور مرکزی، که شهر اصلی بوده است، در چه وضعیتی از اقامت و سفر بوده است. کی از جلگه رخ و ربع شامات به شهر مرکزی رفته است یا چگونه میان این دو نقطه در رفت و آمد بوده است. وقتی عطار در منطق‌الطیر از «ده‌ما» سخن می‌گوید بی‌گمان مقصودش کدکن است و وقتی از «نیشابور» سخن می‌گوید یا «شهر» منظورش همان شهر مرکزی نیشابور است.

اینکه چه مقدار از عمر عطار در کدکن گذشته است و چه مقدار در نیشابور مرکزی بر ما روشن نیست. آیا او از کدکن کوچ کرده و به نیشابور مرکزی رفته و در آنجا اقامت گزیده است یا گاهی مقیم نیشابور بوده است و گاهی مقیم «ده‌ما» که همان کدکن است؟ فرض دوم پذیرفتنی‌تر به‌نظر می‌رسد. ابوسعید ابوالخیر نیز میان مهنه (در دشت خاوران) و شهر مرکزی نیشابور در آمد و رفت بوده است و «زمستان‌ها بیشتر به میهنه بودی و تابستان به نیشابور باشیدی.»
در روزگاری که عطار درین شهر می‌زیسته و به خلاقیت ادبی و عرفانی خویش سرگرم بوده است نیشابور براثر ضربه‌های ویرانگر هجوم غزها (در سال‌های 544= 549) دیگر آن شکوفایی و رشد مدنی و فرهنگی را، احتمالاً، نداشته است. با این‌همه، هنوز بزرگ‌ترین مرکز فرهنگی جهان ایرانی به‌شمار می‌رفته است.

از نیشابور خیام تا نیشابور عطار

نیشابور خیام، نیشابور عصر شکوفایی تمدن ایران اسلامی است و چشم‌اندازی است متنوع از «دانش» و «فلسفه» و «هنر» و «دین» و «عرفان». نه «دین برای دانش» مزاحمتی داشته است و نه «دانش» برای دین؛ به یک معنی صف آرایی «اعتزال» و «اشعریت» نوعی صف‌آرایی معتدل بوده است؛ یا اگر بدبینانه بنگریم باید بگوییم هنوز زور هیچ کدام از دو سوی در حد تهاجم به آن سوی دیگر نبوده است. اما وقتی به نقطه پایانی این دوره که روزگار عطار است، می‌رسیم، افزون طلبی مردان دین را در حوزه کار ارباب دانش بیش و بیشتر می‌بینیم و عملاً دانش را مغلوب زیادت‌خواهی ارباب دین.

عطار نقطه پایانی این مرحله از تاریخ نیشابور است هم از آنگونه که خیام، به‌نوعی آغاز شکوفایی دانش و فلسفه بود. عطار به‌لحاظ عرفانی- که نگاه هنری به دین است- اوج یکی از سه قله شعر عرفانی است در کنار سنایی و مولانا. ما با همه ستایشی که از نبوغ هنری و عرفانی او داریم، نمی‌توانیم دل‌آزردگی خویش را از ستمی که او و همرزمانش نسبت به خرد ایرانی- که خیام نماینده آن بود- داشته‌اند، پنهان کنیم وقتی که او می‌گوید: «کاف» کفر اینجا به حق‌المعرفه/ دوست‌تر دارم ز «فا»ی فلسفه آخرین ضربه‌ها را بر پیکر خرد ایرانی و دانش‌گرایی همشهری بزرگوار خویش عمر خیام می‌زند. ما نمی‌خواهیم نابغه عظیم‌الشأنی از طراز او را از پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم به عصر خودمان بکشانیم و او را با معیارهای عصر خودمان محاکمه کنیم. غرض نشان دادن تصویری است از تحولات ایدئولوژیک جامعه ایرانی در نیشابور عصر عطار و به تعبیر دیگر ارائه تصویری از تغییرات یک شهر از دانش‌گرایی و آزاداندیشی به سوی تعصب و سخت‌گیری.

درباره تذکرة الاولیاء

تذکرة الاولیاء کتابی است که به دو گونه می‌توان آن را خواند: هم مثل کتاب حسین کُرد قابل خواندن است هم مانند تراکتاتوس ویتگنشتاین. در قرائت نخستین کافی است چشم خود را روی سطرها سفر دهیم و حوادث را دنبال کنیم، که مثلاً چگونه حلاج را بر دار کرده‌اند یا وقتی به‌گفتاری از نوع سخن جنید درباره اخلاص رسیدیم که می‌گوید: «فرض فی فرض و فرض فی نقل»، بگوییم «آری، همان است که من می‌فهمم. مقصودش لابد شیرینی نقل است» و با مراجعه به فرهنگ عمید معنی کلمات آن را به‌دست آوریم. در قرائت دوم، روی هر سطر، گاه، می‌توان روزها اندیشید. درست است که اینجا قلمرو زبان ارجاعی و بیان منطقی نیست اما در همین زبان عاطفی و هنر هم ظرایفی وجود دارد که فهم آن ظرایف گاه به اندیشیدن بسیار نیاز دارد و به دانسته‌های بسیار در حوزه معارف اسلامی. در این قرائت دوم یک فعل یا حرف اضافه‌ای که همراه آن فعل به‌کار رفته است می‌تواند روزها وقت مصحح کتاب و خواننده جدی آن را بگیرد.

من ادعا ندارم که تمام پرسش‌های خواننده جدی را پاسخ گفته‌ام ولی بیش از چهل سال، یکی از مشغله‌های ذهنی من فهم عبارات این کتاب و تصحیح آن بوده است. بارها و بارها آن را در دوره دکترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران به دانشجویان درس داده‌ام و متوجه شده‌ام که بسیاری از دانشجویان دوره دکتری هم آن را مانند کتاب حسین‌کُرد مطالعه کرده‌اند- دانشجویان دوره دکترای دانشگاه تهران که با فاصله چشمگیری نسبت به اقران خودشان در دانشگاه‌های دیگر قرار دارند و به‌راستی برترین استعدادهای این رشته‌اند.

در تصحیح تذکرة الاولیاء باید از «روش مولکولی» استفاده کرد. این کتاب هرجمله‌اش حاصل اندیشه و ذهن یکی از بزرگان زهد و تصوف است و هر کدام از این جمله‌ها خود جهانی است ویژه خویش. باید در تصحیح این جمله‌ها از تمام اسناد و قرائن بهره‌ برد ضمن این‌که نسخه‌های کهن تذکرة الاولیاءدر این راه می‌توانند به ما بیشترین یاری را برسانند. یافتن اصل عربی این گفتارها در متون قبل از عطار، مانند اللمع ابونصر سراج یا طبقات الصوفیه سلمی یا حلیه‌الاولیاء حافظ ابونعیم اصفهانی یا مناقب‌الأبرار ابن خمیس یا المختار من مناقب الأخیار ابن اثیر و ده‌ها کتاب و رساله دیگر، بسیار ضرورت دارد؛ بویژه که گاه در اصل عربی منقول در متون قبل از عطار نیز اختلاف ضبط وجود دارد. ما می‌دانیم که بسیاری از این عبارات در اصل به زبان فارسی بوده است و ده‌ها سال قبل از تدوین تذکره، به عربی ترجمه شده است و عطار گاه این عبارات را مجدداً از عربی به فارسی برگردانیده است.

نمایشگاه هنر تصوف

تذکرة‌الاولیاء نمایشگاه دائمی نگاه‌های هنری و جمال‌شناسانه نسبت به الاهیات اسلامی است. در این نمایشگاه، حاصل بینش هنری حدود یکصد تن از آفریدگاران نگاه هنری به نمایش گذاشته شده است. از نگاه هنری ساده بعضی زاهدان دوره آغازین تاریخ ایران اسلامی (همچون حسن بصری) تا صورت‌های پیچیده و شگفت‌آور این نگاه که در رؤیت جمال شناسانه عارفانی همچون بایزید و حلاج و واسطی دیده می‌شود.

کسانی که زبان شعر در نثر صوفیه را خوانده باشند چنین توصیفی از تذکرة‌الاولیاء را توصیفی جامع و مانع خواهند یافت و آنها که نخوانده باشند و با تعریف تصوف به‌عنوان «نگاه جمال‌شناسانه و هنری نسبت به الاهیات» آشنا نباشند، قدری ممکن است ناچار به تأمل شوند.

عطار با تدوین تذکرة‌الاولیاء در قلمرو زندگینامه‌های عارفان، شاهکاری به وجود آورده است که در تمدن اسلامی همتایی ندارد، با این‌که ده‌ها کتاب در این موضوع بر دست بزرگانی از نوع ابونصر سراج طوسی (صاحب اللمع) و ابونعیم اصفهانی (صاحب حلیه‌الأولیاء و ابو سعید خرکوشی صاحب تهذیب الأسرار) وابوالقاسم قشیری (صاحب رساله قشیریه) و علی‌بن عثمان هجویری (صاحب کشف المحجوب) قبل از روزگار او فراهم آمده بوده است و او مواد کار خود را از این گونه آثار گردآوری کرده است.

اگر بر فرض محال، نسخه‌ای از تذکره‌الاولیاء، به خط عطار، امروز به دست‌ آید که در اصالت آن هیچ‌گونه تردیدی وجود نداشته باشد، احتمال خطا در آن بیشتر از گلستان به‌خط سعدی است؛ زیرا سعدی حاصل خلاقیت شخصی خود را کتابت کرده و عطار، به‌عنوان یک مؤلفه، با منابعی سر وکار داشته است که گاه آن منابع حکایت و اقوال مشایخ را به‌درستی در اختیار او قرار نداده‌اند و او که، مانند هر انسانی مصون از لغزش نبوده است، در نقل این حکایت و اقوال با دشواری‌ها و خطاهایی روبه‌رو بوده است.

اگر نسخه‌ای از گلستان به خط سعدی امروز پیدا شود، احتمال این‌که در آن خطایی وجود داشته باشد هست، زیرا مؤلفان هنگام نوشتن ممکن است کلماتی را از سیاق عبارت انداخته باشند یا کلمه‌ای را دو بار کتابت کرده باشند و در نتیجه وزن یک بیت شعر مخدوش گردیده باشد. هر انسانی در معرض این‌گونه لغزش‌هاست. ولی حقیقت قضیه این است که، در تذکره راویان آن حکایات از جنبه حقیقی این داستان‌ها به دور می‌رفته‌اند و نسل به‌نسل بر جوانب اغراق‌آمیز آن می‌افزوده‌اند، چه در ابعاد طبیعی و «ممکن» این کرامت‌ها و چه در جوانب فراعقلانی آنها. یک کرامت، گاه، در روایت‌های مختلف چندان اغراق‌آمیز می‌شود که با همه غمگینی مایگانش خواننده را به خنده می‌کشاند.

تذکرة الاولیاء، آیینه تحولات زبان تصوف

عرفان چیزی نیست جز نگاه هنری و جمال‌شناسانه نسبت به الاهیات و تجربه دینی. این «نگاه ننری» فقط و فقط در «زبان عارف» قابل مشاهده است. حالات عارفان، جز بر خدای تعالی، بر همه پوشیده است، حتی بر خود ایشان پس از عبور از آن‌حالت و رسیدن به حالتی دیگر.
«زبان عارف» در این سیاق که ما از آن سخن می‌گوییم، تمام حرکات و سکنات بیرونی ایشان را زیر چتر مفهومی خود می‌گیرد. «سخن» عارف همان قدر «زبان» تلقی می‌شود که «سکوت» او یا «رقص» و «سماع» او.

تذکرة الاولیاء نمایشگاه بزرگ حالات عارفان است در آیینه زبان ایشان؛ زبان به مفهوم عام کلمه که هر نوع حرکت (ساده و پیچیده) و خاموشی را نیز شامل است. در مطالعه تحول «زبان عارف» حرکت از سادگی به سوی پیچیدگی را به‌روشنی، همه‌جا، می‌توان مشاهده کرد. سخنان ساده عارف/ زاهدانی از نوع حسن بصری و ابراهیم ادهم و شقیق بلخی تا سخنان پیچیده عارفانی امثال بایزید و حلاج تا شبلی و خرقانی و ابوبکر واسطی.

این سخن به معنی کوچک کردن احوال عارفان نیست، بلکه جست‌وجوی راهی است برای فهم بهتر و روشن‌تر جهان روحانی ایشان که هم ایشان خود گفته‌‌اند: «معنی» نتوان یافت مگر در «صورت».

درباره نام کتاب

تنها اثر منثور عطار همین تذکرة الاولیاء است و هیچ‌کس از قدمات کتاب نثری بدو نسبت نداده است مگر تقی‌الدین اوحدی بلیانی (973- 1040) صاحب عرفان العاشقین که درشمار آثار عطار، در کنار تذکرة الاولیاء، از کتابی به‌نام اخوان الصفا یاد می‌کند: «نثر او تذکرة الاولیاء و اخوان‌الصفا وغیر هم (کذا!) و نظم او چهل کتاب است.»
معلوم نیست که این اطلاع را از کجا آورده است. احتمال اینکه اخوان‌الصفا دنباله سجع‌ تذکرة الاولیاء بوده باشد، احتمال بسیار ضعیفی است، زیرا در هیچ یک از نسخه‌های کهن تذکره، که حدود چهل نسخه آن را نگارنده این یادداشت در اختیار دارد، چنین دنباله‌ای برای نام تذکرة الاولیاءدیده نشده است.

عطار و تذکرة الاولیاء

درباره زندگی و آثار عطار، هم دراین مقدمه و هم در جاهای دیگر، به تفصیل بحث کرده‌ام. در این لحظه می‌خواهم نکاتی را درباره ارتباط عطار باتذکرة الاولیاء و ویژگی‌های این شاهکار ادبیات عرفانی جهان اسلام وایران به اختصار یادآور شوم.
شاید بهتر باشد که ازمسأله انتساب این کتاب به عطار آغاز کنم؛ چون به‌این نتیجه رسیده‌ام که در مسائل فرهنگ ایران همه چیز را باید با تردید و پرسش مورد پژوهش قرار داد. همین مختصر پیشرفتی هم که در حوزه تحقیقات ایرانی، در قرن بیستم، داشته‌ایم، نتیجه همین گونه پرسش‌ها وتردید‌هاست. اگر میان آنچه در سال‌های اخیر، بعضی از دوستداران این‌گونه مباحث درباره عطار نوشته‌اند، با آن‌چه علامه محمد قزوینی در نخستین سال‌های قرن بیستم، در مقدمه تذکرة الاولیاء چاپ نیکلسون نگاشته مقایسه شود، حاصل آن دستیابی به اموری نسبتاً یقینی است که برای عالم جلیل‌القدری چون قزوینی، در آن سال‌ها، مجموعه‌ای از پرسش‌ها بوده است. علت آن هم این است که او، در آن سال‌ها، فرصت‌نداشته است که درانتساب بسیاری از آثار منحول و منسوب به عطار تردید کند؛ ناگزیر نوشته خویش را بر پایه آثاری استوار کرده است که امروز در عدم انتساب آنها به عطار کوچک‌ترین تردیدی وجود ندارد.

مهم‌ترین پرسش‌ها درباره تذکره‌الاولیا و عطار سخن گفته است:
وی [عطار] مرید شیخ مجدالدین بغدادی است. در دیباچه کتاب تذکرة الاولیاء- که به وی منسوب است- می‌گوید...
ازاین عبارت دو نوع مطلب می‌توان استنباط کرد. نخست آن‌که جامی تذکرة الاولیاءرا منسوب به عطار می‌دانسته و تألیف قطعی او؛ زیرا درهمین کتاب نفحات الانس وقتی از مصیبت‌نامه و منطق‌الطیر سخن می‌گوید، چنین تعبیری ندارد. مثلاً در زندگینامه مولانا جلال الدین می‌گوید:
و سبب نظم مثنوی آن بود که چون چلبی حسام‌الدین میل اصحاب را به الهی‌نامه حکیم سنایی و منطق الطیر فریدالدین عطار و مصیبت‌نامه وی دریافت، از خدمت مولانا درخواست که...

و در اینجا نگفته است «منطق‌الطیر که منسوب به عطار است» پس می‌توان چنین استنباط کرد که جامی در اعماق ذهنش تردیدی داشته است درباره هویت مؤلف تذکره‌الاولیا. و طلب دیگری که از سخن جامی به ذهن می‌رسد، تردید در انتساب مقدمه تذکرة‌الاولیاء است. یعنی او تذکرة‌الاولیاء را اثر مسلم عطار می‌دانست اما در انتساب مقدمه به او تردید داشته است. این تردید قدری معقول‌تر به نظر می‌رسد، بویژه وقتی درباره شخصیت‌هایی از نوع امام مجدالدین خوارزمی، که دراین مقدمه نامشان آمده پژوهش کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که این مقدمه را دیگری نوشته یا این مقدمه حاصل تصرف شخص دیگری است.ظاهراً علت لحن تردید‌آمیز جامی، شک او در هویت مجلدالدین خوارزمی است. به‌تعلیقات بند 0‌:25 مراجعه شود. ظاهراً در هیچ‌متن دیگری، قبل از عطار و بعد ازاو، هیچ کس مجدالدین بغدادی را مجدالدین خوارزمی نخوانده است. از سوی دیگر، جامی، در متن نفحات، از زبان عطار می‌گوید: «یک روز پیش امام مجدالدین بغدادی در آمد، وی را دیدم می‌گریست.» تا آن‌جا که نگارنده بررسی کرده است و هیچ نسخه‌ای از نسخه‌های تذکرة الاولیاء در این سیاق مجدالدین بغدادی نیامده است؛ همه جا یا مجدالدین محمد خوارزمی است یامجدالدین خوارزمی یا امام محمد خوارزمی. معلوم نیست جامی به‌چه دلیل مجدالدین بغدادی را جانشین این نام‌ها کرده است و با چنین فرضی در انتساب تذکره به عطار تردید ورزیده است. تذکرة الاولیاء عطار، به‌مانند یک شاهکار ممتاز ادبیات ایران و اسلام به بسیاری از زبان‌های دیگر اروپایی، از جمله آلمانی و سوئدی نیز ترجمه شده است که صاحبنظران آن زبان‌ها و فرهنگ‌ها باید در باره‌اش داوری کنند.

سال‌ها تألیف تذکرة الاولیاء

تقریباً امروز مسلم شده است که عطار در حدود سال‌های 620- 615 که سالی چند به پایان عمرش مانده بوده، رباعیات خود را گردآوری کرده است و آن را مختارنامه نامیده و بر آن مقدمه‌ای نوشته است و در آن مقدمه آثار منظوم خود را که در آن روزگار تدوین شده بوده و نشریافته بوده، به ترتیب تاریخی، بدین‌گونه یاد کرده است: الهی‌نامه، اسرارنامه، مصیبت‌نامه، منطق‌الطیر، دیوان و مختارنامه.

عطار در این مقدمه یادآور شده که دو اثر خویش را به‌نام‌های جواهرنامه و شرح‌القلب به دلایلی که هیچ معلوم نیست، از میان برده است. معمولاً سنت براین بوده که برای نابود کردن کتاب‌ها، از آب استفاده می‌کرده‌اند تا بی‌احترامی به اسماءالهی، که در کتاب‌ها غالباً به تکرار می‌آمده است، نشود و ما، در زندگینامه بسیاری از علما، با این مسأله روبه‌رو می‌شویم که کتاب‌های خود را به دریا افکنده‌اند. حافظ به‌همین رسم و آیین نظر داشته که فرموده‌است:
بشوی اوراق اگر هم درس مایی.
تذکره‌الاولیا احتمالاً از کارهای دوران جوانی یا میانسالی اوست و همین که می‌گوید:
و جماعتی را از دوستان حفظهم‌الله رغبتی تمام می‌دیدم به سخن این قوم و مرا میلی عظیم بود به مطالعه حال ایشان(2:‌‌1).

نشان می‌دهد که او در تدوین تذکره، علاوه بر میل دوستان، خود نیز در مرحله‌ای بوده که جست‌وجو در احوال این مشایخ برایش آموزندگی و تازگی داشته است. دلایلی می‌توان یافت که عطار، در مرحله آغازی، تذکره را برای خودش تدوین کرده است. یکی از نکته‌هایی که می‌تواند مؤید این موضوع باشد این است که در نسخه اساس ما، یعنی نسخه نافذ پاشا، که احتمالاً از روی نسخه بسیار کهنی کتابت شده، بسیاری از بندها با عبارت «والسلام» پایان می‌گیرد و این نشان دهنده این است که کتابت برای خود یادداشت می‌کند تا صدر و ذیل عبارت را بداند. این عبارت «والسلام» در دیگر نسخه‌هایی که از همین خانواده‌اند و در تمام عبارات با یکدیگر هماهنگی دارند مطلقاً وجود ندارد.
ویژگی زبان عطار
عطار، مثل هر شاعر و نویسنده بزرگ دیگر، خواه ناخواه، زبان ویژه خود را دارد؛ هم از منظر واژگان و هم از چشم‌انداز ساختارهای نحوی. کاتبان، در طول زمان، با بعضی ازین کلمات یا ساختارهای نحوی آشنایی کافی نداشته‌اند. طبعاً آنها را به‌کلمات و ساختارهای آشنای خودشان بدل می‌کرده‌اند.
آنچه در مورد تذکرة الاولیاء اتفاق افتاده، به‌دلیل آزادی انتخاب جای کلمات و نوع کلمات در منطق‌الطیر، مثلاً، کمتر روی داده است. وزن و قافیه از عواملی بود که تغییرات نحوی و واژگانی را در منطق‌الطیر دشوار می‌کرده است ولی هر کاتبی به‌راحتی می‌توانسته یک عبارت تذکرة الاولیاء را به هرگونه‌ای که می‌پسندیده یا قابل فهمش بوده است درآورد. ما نمی‌گوییم که در الهی‌نامه یا منطق‌الطیر و اسرارنامه این تغییرات روی نداده است بلکه می‌خواهیم این مسأله را، در اینجا، طرح کنیم که تغییری که کاتبان در متن تذکره‌الاولیا ایجاد کرده اند، با امکانات بیشتر ی و با احتمالات متنوع‌تری بوده است. کاتب تذکرة الاولیاء به‌راحتی و با خاطر جمع می‌توانسته یک جمله را خلاصه کند یا جای اجزای آن را به‌دلخواه تغییر دهد. این کار در یک متن منظوم به‌راحتی انجام‌پذیر نبوده است.
همین مسأله افزونی احتمال تغییرات متن سبب می‌شود که ما تا جایی که «زبان عطار» را می‌شناسیم از آن بهره‌جویی کنیم و متن را و نسخه بدل‌ها را- علاوه بر قوانین دیگری که در تصحیح متون وجود دارد- ازاین دیدگاه مورد توجه قرار دهیم.

در طول سالیانی که با مجموعه‌ آثار عطار سرگرم بوده‌ام به بعضی ازاین ویژگی‌ها زبانی آنها رسیده‌ام و در تصحیح تذکرة الاولیاء از آن سود برده‌ام در اینجا به یکی دو مورد از ویژگی‌های زبان عطار اشاره می‌کنم و تفصیل ماجرا را به متن کتاب و حواشی او تعلیقات آن وا می‌گذارم:
یکی از راه‌های تشخیص اصالت نسخه‌ها، در آن سوی قدمت انجامه و ساختارهای نحوی، کاربرد واژه‌هایی است که در آثار منظوم عطار، از قبیل منطق‌الطیر، وجود دارد و در بعضی از نسخه‌های تذکره‌الاولیا محفوظ مانده است و اکثریت کاتبان و نسخه برداران آنها را نشناخته‌اند و تغییر داده اند؛ واژه‌هایی که جز در آثار عطار هیچ جای دیگر، حتی در فرهنگ‌ها، دیده نشده است.
در همین پنج نسخه بسیار کهن که اساس تصحیح ماست، در داستان‌هارون‌الرشید و شقیق بلخی، عطار کلمه آغشته را به معنی مضطرب به کاربرده است و عین همین کاربرد را در منطق‌الطیر، ابیات 4707- 4709:
چون سلیمان کرد با چندان کمال/ پیش موری لنگ از عجز آن سؤال
گفت برگو ای ز من آغشته‌تر/ تا کدامین گل به‌غم بسرشته تر
داد آن ساعت جوابش مور لنگ/ گفت: خشت واپسین در گور تنگ
و بیت 3429 در داستان مفلسی که بر ایاز عاشق شده بود و بر گوی (در بازی چوگان ایاز) چشم دوخته بود:
شاه گفتن: ای ز هستی بی‌خبر/ جمله چون بر گوی می‌داری نظر؟
گفت: زیرا گو چو من سرگشت است/ من چو او و او چو من آغشته است
در تذکره‌الاولیا می‌خوانیم «پس چه نازی به مملکتی که قیمتش بیش از یک شربت آب نیست که بخوری و از تو بیرون آید. هارون الرشید آغشته شد و گریان گشت.»

در هر پنج نسخه بسیار کهن و معتبر- که اساس کار ماست- یعنی نسخه نافذ پاشا، قسطمونی و شهید علی و قلیچ علی‌پاشا و حضرت خالد، این کلمه آغشته است، به معنی مضطرب و پریشان خاطر، ولی کاتبان نسخه‌های دیگر آن را به‌صورت «هارون بگریست» درآورده‌اند. از همین نمونه می‌توان دریافت که واژه «آغشته» به معنی مضطرب- که هم در منطق الطیر و هم در تذکره به‌کار رفته است- در زبان عطار اصیل است. کاتبانی که متن منطق الطیر یا تذکره‌الاولیا را عوض کرده‌اند و به جای «آغشته شد»، «بگریست» آورده‌اند از زبان عطار دور بوده‌اند.

رابطه تذکرة الاولیاء با دیگر آثار عطار

امروز تقریباً مسلم شده است که فریدالدین عطار نیشابوری آثاری دارد که در انتساب آن آثار به او کمترین تردید وجود ندارد، آثاری از نوع منطق الطیر (یا مقامات طیور) و اسرارنامه و مصیبت‌نامه و الهی‌نامه (که نام قدیم آن خسرونامه بوده است) و مختارنامه (که مجموعه رباعیات اوست) و دیوان غزلیات و قصاید او. ممکن است در انتساب یک یا چند رباعی از رباعیات مختارنامه به عطار تردید کرد اما دراین که این مجموعه رباعیات و آن مقدمه منثور اثر عطار است هرگز نمی‌توان تردید روا داشت؛ هم از آن‌گونه که در انتساب فلان غزل یا فلان قصیده به عطار می‌توان تردید کرد و حتی ثابت کرد که آن قصیده و آن غزل سروده او نیست اما در انتساب این دیوان‌ قصاید و غزلیاتی که با تخلص «عطار» یا تخلص «فرید» از اواخر قرن هفتم موجود است و نسخه‌های کهن دیگر هم از آن در اختیار داریم هرگز نمی‌توان تردید کرد و اگر تردیدی عرضه شود از نوع تردید‌هایی است که در سرودن مثنوی مولانا و انتساب آن به جلال‌الدین محمد بلخی، ‌یا انتساب شاهنامه به فردوسی ممکن است مردمانی بیکار و بیمارگونه عرضه دارند؛ آن‌چنان تردید‌هایی را در انتساب هر اثر هنری به صاحب آن می‌توان مطرح کرد، چه شرقی و چه غربی.

رابطه تذکرة الاولیاء با آثار منظوم و مسلم‌الصدور عطار، می‌تواند در یک پژوهش درازدامن از چشم‌اندازهای گوناگون به سامانی خوش و دلپذیر برسد و ما در اینجا سرفصل‌ها و عناوین کلی مباحث را به اجمال یادآور می‌شویم.عطار خود در مقدمه تذکرة الاولیاء عملاً این نکته را مطرح می‌کند که تدوین این کتاب را، هم به خاطر بهره‌مندی دوستان تعهد کرده است و هم برای بهره‌مندی شخص خودش. به همین دلیل بعضی از ناقدان فرنگی شیوه عمل کرده عطار را در کار تدوین تذکره‌الاولیا عملی از جنس بازنویسی ( rewriting ) و تلفیق خلاق ( creative compilation )تلقی کرده‌اند و هم آنان خود اعتراف کرده‌اند که کمتر اثری در این حوزه بهتر از تذکرة الاولیاء وجود دارد، بویژه که عطار توانسته است بسیاری از حکایات و اقوال قرون اولیه را به میان جمع‌انبوهی از مخاطبان ببرد. به‌گفته هملوت ریتر عطار با شیوه‌های گوناگون تقلید، نقل آزاد و ترجمه منابع خویش، دراین کار توفیق شگرف به‌دست آورده است.

این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# جنگ ایران و اسرائیل # قیمت طلا # مهاجران افغان # یارانه # حمله اسرائیل به ایران # خودرو
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
با پاسخ ایران(وعده صادق 3) به حمله اسرائیل موافقید؟