وقتی تو را جدی نمی‌گیرند

چقدر جوانان و مسائلشان را به رسمیت می‌شناسند؟
کد خبر: ۸۹۷۰۷۶
|
۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۵ 06 May 2019
|
4897 بازدید

«رسمیت که خوب است، ما جوان‌ها را به عضویت هم بشناسند کلی منت سرمان گذاشته‌اند.» همین یک جمله و طنز تلخی که در آن نهفته کافی است تا بفهمم نگاه جوانان به موضوع چیست؟ اینکه فکر می‌کنند چقدر آن‌ها و مسائل‌شان را به رسمیت می‌شناسند. سی‌ودومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران جای خوبی است برای پیدا کردن جوانان از هر قشری. من، اما نه برای نگاه‌شان به کتاب که برای موضوع دیگری اینجا هستم. یک پرسش مهم و تصوری که آن‌ها از موقعیت خود در جامعه دارند.

پارسا، یونس، دانا و علی که سال آخر ریاضی فیزیک هستند و به قول خودشان زنگ آخر مدرسه پیچیده‌اند به بازی و آمده‌اند نمایشگاه کتاب، برداشت جالبی از بزرگ‌ترها، مسئولان و اطرافیان‌شان ندارند. این پسر‌ها که تازه اول راه جوانی هستند به این باور رسیده‌اند که از سوی جامعه به رسمیت شناخته نمی‌شوند، نه شادی‌های‌شان، نه پوشش و سر و وضع‌شان، نه مشکلات‌شان و نه...، اما انگار چندان هم برایشان مهم نیست، همین که خودشان را قبول دارند و همان کاری را انجام می‌دهند که دوست دارند برای‌شان کافی است.

یونس که پاک کردن صورت مسأله را به پیدا کردن راه حل برای آن ترجیح می‌دهد می‌گوید: «در روز حداقل ۱۰ نفر به طرز لباس پوشیدنم ایراد می‌گیرد، اما این اصلاً برای من مهم نیست. تازه وقتم رو هدر نمی‌دم باهاشون بحث کنم. یه سر تأیید تکان می‌دم و در نهایت همون کاری رو می‌کنم که خودم دوست دارم، جلوی اون‌هایی هم که بیشتر بهم گیر می‌دن کم‌تر ظاهر می‌شم.»

این چیزی است که دانا با آن چندان موافق نیست، اما ردش هم نمی‌کند. مثلاً از آنجا که کسی را محق نمی‌داند برای موسیقی دلخواه او نظریه صادر کند معمولاً با این جمله که «گوش خودمه و می‌خوام این موسیقی رو بشنوم» بقیه را مجاب می‌کند که برای موسیقی انتخابی‌اش تصمیمی نگیرند. او هم مثل بقیه دوستانش فکر می‌کند؛ اینکه بتواند برای پوشش، موزیک و آینده‌اش، خودش تصمیم بگیرد نه دیگران، به منزله این است که از سوی جامعه به رسمیت شناخته شده است.

دانا عاشق گیم است و تابستان‌ها مخارج روزمره‌اش را از همین طریق تأمین می‌کند، اما این علاقه‌مندی هم چندان برای اطرافیانش پذیرفته نیست و انتظار دارند با وجود اینکه هوش خوبی دارد و براحتی از پس دروس رشته ریاضی فیزیک بر‌می‌آید سراغ مشاغل اسم و رسم‌دار برود. به همین خاطر است که بهترین راه‌حل را در رفتن از ایران می‌بیند و برای آن روز لحظه شماری می‌کند: «گیم تمام فکر و ذکر منه. می‌دونم که توی این شاخه موفقیت مال منه، اما بدتر از مخالفت اطرافیان که خوشبختانه خانواده‌ام جزوشان نیستند اینه که بازی توی ایران خیلی گرونه و مثلاً اون بازی که من دوست دارم ۶۵۰ هزار تومن قیمتشه و برای خریدن دستگاه هم باید کمِ کم سه میلیون و ۵۰۰ هزار تومان هزینه کنم، در صورتی که اگر توی هر کشوری به غیر از ایران باشم حتی افغانستان، می‌تونم با رقم خیلی پایین‌تر به علاقه مندی‌های خودم برسم و کسی نباشه که من رو به خاطر چیز‌هایی که دوستشون دارم نقد کنه. برای همینه که روز و شب رو می‌شمرم تا اون روز برسه که از ایران برم و زندگی بی‌دردسری داشته باشم.» جالب اینکه دوستانش هم حرف‌های او را تأیید می‌کنند و می‌خواهند بی‌برو برگرد، همان راه را بروند.

حرف‌های دکتر مجید صفاری نیا هم از جنس دغدغه‌های همین جوان هاست. وی به‌عنوان رئیس انجمن روانشناسان اجتماعی کشور، می‌گوید: «به عقیده من برخلاف آنچه وزارت ورزش و جوانان در کشورمان مطرح می‌کند، در تمام دنیا جوانی به دو مرحله ۱۸ تا ۳۰ سالگی و ۳۰ تا ۴۵ سالگی تقسیم می‌شود که بر همین اساس میزان به رسمیت شناختن جوان‌ها نیز متفاوت می‌شود. به این معنا که معمولاً در تمام دنیا جوان‌های ۱۸ تا ۳۰ ساله به‌دلیل آنکه آینده روشنی برای خودشان نمی‌بینند و از لحاظ شغلی، تحصیلی، اقتصادی و موقعیت اجتماعی نیز به هویت و ثبات نرسیده‌اند، با چالش‌های بیشتری روبه‌رو هستند، ولی با اینکه در کشور ما مطالعه علمی و جدی مهمی در خصوص جوان‌های ۱۸ تا ۳۰ ساله کشورمان که ۲۵ تا ۳۰ درصد جامعه را تشکیل می‌دهند، صورت نگرفته، اما به وضوح می‌توان گفت: این بی‌ثباتی پررنگ‌تر است چراکه طبق اندک گزارش‌های موجود، ۳۰ تا ۳۵ درصد این گروه از جوان‌ها فاقد سلامت روان هستند، نگرش‌شان نسبت به ازدواج‌های خارج از چارچوب سیر صعودی دارد و مشکلاتی از این دست که اغلب از نبود برنامه‌ریزی جدی برای این جوان‌ها آب می‌خورد.»

به اعتقاد صفاری‌نیا، مادامی که ویژگی‌های یک جامعه سالم وجود نداشته باشد، سطح استاندارد‌های آن جامعه به مرور پایین‌تر می‌آید و دیگر خبری هم از برنامه‌ریزی‌های هدفمند برای جوان‌هایش نیست تا حدی که اگر حتی تعدادی از جوان‌ها در حوزه‌های ورزشی، عرصه‌های علمی، انسانیت، تقوا، مرام و شجاعت بدرخشند می‌توان گفت: تنها در نتیجه استعداد خدادادی و تلاشی است که خودشان به کار گرفته‌اند وگرنه جامعه هیچ برنامه منسجمی برایشان نداشته است.»

این گونه که از صحبت‌های این روانشناس اجتماعی برمی‌آید در شرایط فعلی جامعه که اکثر خانواده‌ها تک‌فرزندی هستند، جوان‌های ۲۰ یا ۲۱ ساله معمولاً از سوی خانواده‌شان به رسمیت شناخته می‌شوند، اما بدیهی است در جامعه‌ای که کمتر تولیدات فرهنگی متناسب با شرایط سنی آن‌ها وجود دارد، منابع مالی، عزم جدی، کار کارشناسی و علمی و برنامه‌ریزی دقیقی در خصوص این گروه از جامعه وجود ندارد، نه آن‌ها از سوی جامعه پذیرفته می‌شوند و نه خود به ارزش‌های جامعه احترام می‌گذارند.

محمد زینالی جامعه‌شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی هم با اشاره به ساختار روابط اجتماعی در جامعه ایران که براساس فرهنگ مهتری و کهتری تنظیم شده است این موضوع را مورد نقد قرار می‌دهد. به اعتقاد وی، این تقسیم‌بندی دوگانه حتی در فضایی، چون مدرسه هم خود را نشان می‌دهد. یعنی به جای اینکه کلاس‌های درس دایره‌وار باشد و رابطه دانش‌آموزان با هم و معلم صمیمی‌تر، معلم در ارتفاع بالاتری از دانش‌آموز می‌ایستد و تدریس می‌کند. به اعتقاد وی این وضعیت کهتری و مهتری در بسیاری از ابعاد جامعه وجود دارد. به‌عنوان مثال ژن خوب با فرصت زیرزمینی و بادآورده خودش را به قدرت و سرمایه می‌رساند و خلاقیت و نوآوری که ماهیت جوانی است زیر سایه چنین مناسباتی سرکوب می‌شود و اجازه ظهور و بروز پیدا نمی‌کند:

«با مناسبات کهتری و مهتری، جوان فرصت حرف‌زدن، ایده‌پردازی و خودی نشان دادن پیدا نمی‌کند درصورتی‌که اگر آموزه‌های اخلاقی را در جامعه عملی کنیم و به‌جای بزرگ‌تری، فروتنی را مرجع قرار دهیم جوان می‌آموزد که باید آرمان داشته باشد، در مقابل دیدگاه سنتی موجود در جامعه موضع بگیرد و به سایرین بقبولاند ایده‌هایش را به رسمیت بشناسند، آن‌وقت است که با به رسمیت شناختن جوان، آن جامعه دست کمی از بهشت نخواهد داشت، اما در غیر این‌صورت ۱۰ سال بعد جوان ما حتی فرصت حضور در کنسرت پسر استاد شجریان را هم پیدا نخواهد کرد.»

رسمیت، عضویت یا انکار؟

بعضی از جوان‌هایی که در نمایشگاه کتاب می‌بینم، چنان این پرسش را به مضحکه می‌گیرند که انگار از اهالی سیاره دیگری هستند. برخی سکوت می‌کنند و برخی هم با چند تا فحش و بد و بیراه دق دل‌شان را خالی می‌کنند. فرانک و جابر هم که به‌عنوان سفیران اهدای عضو در نمایشگاه بین‌المللی کتاب غرفه دارند دست کمی از پسر‌های گیم‌باز ندارند. هردو فارغ‌التحصیل حقوق هستند و مدت‌هاست مثل هزاران فارغ‌التحصیل این رشته، منتظر پذیرش در آزمون قضاوت، وکالت یا حتی سردفتری مانده‌اند، چیزی نمانده تا اولین مرحله جوانی را پشت سر بگذارند و از اینکه همچنان جامعه آن‌ها را به رسمت نمی‌شناسد معترض هستند، با اینکه ایده‌هایشان کمی متفاوت‌تر است. جابر می‌گوید: «در اینکه جامعه منِ جوان ۳۲ ساله را به رسمیت نمی‌شناسه شکی نیست، ولی واقعیت اینه که تا آگاهی نباشه هیچ کسی آدم رو به رسمیت نمی‌شناسه، پس برای اینکه روال رو تغییر بدم یا باید ذهنیتم رو عوض کنم یا سیستم جامعه رو. سیستم جامعه و روابط و مناسبات اون که تغییر نمی‌کنه پس چاره‌ای نیست جز اینکه خودم رو عوض کنم.»

فرانک هم که به رسمیت نشناختن زنان در جامعه بیش‌تر آزارش می‌دهد، با یک مثال توضیح می‌دهد: «یک متخصص زنان در ایران نمی‌تونه توی کارش آن‌طور که باید موفق باشه، چون حتی جسد یک زن نیست که بتونه تشریحش کنه و به آناتومی بدن یک زن اشراف پیدا کنه. درسته که به قول خیلی‌ها اگر چند سال پیش بود و این حر‌ف‌ها رو می‌زدم حتماً کارم به جا‌های باریک می‌کشید و حالا گوش شنوا بیشتر شده، اما از طرفی به نظرم فرصت پیدا‌کردن برای گفتن این حرف‌ها اصلاً معنی‌اش این نیست که من به رسمیت شناخته شدم.

به رسمیت شناخته شدن یعنی که من بدونم آنقدر برای موفقیتم فضا وجود داره که رفتن از وطنم رو به ماندن ترجیح ندم. اینکه توی هر شغلی بتونم وارد بشم و حرفم رو بزنم. براساس استعدادهام پیشرفت کنم نه با پارتی بازی و باندبازی، اما متأسفم باید بگم رسمیت که خوبه، ما جوان‌ها را به عضویت هم بشناسن کلی منت سرمون گذاشتن.»
دکتر مصطفی فروتن به‌عنوان روانشناس و پژوهشگر علوم رفتاری، جوان‌ها را ویترین یک جامعه می‌داند. نسل پویا و فعال اقتصادی که چرخ اصلی جامعه را می‌چرخانند و به همین دلایل مشخصاً نسبت به سایر گروه‌ها بیشتر مورد بحث قرار می‌گیرند، رفتار‌ها و خواسته‌هایشان به شکایت و هنجارشکنی تعبیر می‌شود و آنقدر مورد نقد قرار می‌گیرند که مهم‌ترین دلایل برای انتخاب زندگی مجردی یا فرار و مهاجرت‌شان مهیا می‌شود از این‌رو است که وی تأکید دارد خرده گرفتن به جوان‌ها نه بلکه انتخاب‌هایشان را باید بیشتر از هر چیزی مورد توجه قرار داد:

«باید به خاطر داشت فشار‌های غیراصولی به هر عامل و متغیری هم که وارد شود حاصلی جز ناکامی نخواهد داشت پس صلاح در آن است که با رویکرد مهندسی معکوس به موضوع نگاه کرد و بستر‌هایی با رویکرد برد برد ایجاد شود. ضمن اینکه آموزش‌های منطبق با سبک زندگی امروز لحاظ شود چراکه هرکسی فرزند زمان خودش است و دیگر نمی‌توان انتظار داشت جوان امروز مانند جوان ۵۰ سال قبل زندگی کند، هیچ عاملی هم با زور و اجبار نهادینه نخواهد شد.»

وی می‌گوید آنچه برای خود نمی‌پسندیم برای دیگران هم نپسندیم و همین طور آنچه برای خود می‌پسندیم هم برای دیگران نپسندیم چراکه تضمینی نیست نسل بعد از ما همان چیزی را بپسندد که ما می‌پسندیم. همان‌طور که دکتر صفاری نیا معتقد است با وجود اینکه جوان‌های مرحله دوم یعنی ۳۰ تا ۴۵ ساله‌ها از زندگی باثبات‌تری برخوردار هستند بازهم باید به آن‌ها فرصت انتخاب و عرض اندام داد و برای تسهیل خواسته‌هایشان بسترسازی کرد.

گزارش از: سهیلا نوری

این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟