در یک هفته گذشته و به ویژه پس از کاهش تعهدات ایران در برجام، بیانیه اتحادیه اروپا در رد ضرب الاجل ایران و اعزام ناوها و بمب افکنهای آمریکایی به خاورمیانه، تحلیلها و گمانه زنیهای زیادی پیرامون افزایش احتمال برخورد تهران و واشنگتن مطرح شده است.
به گزارش «تابناک»؛ با این حال، برخی ناظران بر این باورند که جنگی میان ایران و آمریکا رخ نخواهد داد و هدف آمریکا صرفا مذاکره و وادار کردن ایران به پذیرش خواسته های خود است.
در همین زمینه، «حمد بن جاسم آل ثانی»، وزیر خارجه سابق قطر درباره تنش به وجود آمده بین واشنگتن و ایران گفت، هدف آمریکا بازگرداندن ایران به میز مذاکرات است.
وی در صفحه توئیتر خود نوشت: «تنش کنونی در منطقه خلیج (فارس) با حمایت برخی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج (فارس)، به عقیده من، هرگز به وقوع درگیری نظامی گسترده با ایران منجر نخواهد شد، بلکه هدف از آن در درجه نخست بازگرداندن توافق هستهای به میر مذاکرات بین آمریکا و ایران است».
هشام جابر، کارشناس شبکه الجزیره و مسائل نظامی و استراتژیک نیز بر این باور است، پیامهایی که واشنگتن سعی میکند از طریق تحرکات دیپلماتیک و نظامی خود در منطقه خلیج فارس و عراق ارسال کند، چیزی فراتر از جنگ روانی نیست. آمریکا قصد دارد به این شکل تهران را وادار به تسلیم و محدود کردن نفوذ آن کند؛ بی آنکه شرایط ایران را بپذیرد.
در ادامه این مطلب آمده است: جابر در ضمن صحبتهای خود در برنامه «فراتر از خبر» بعید دانست که آمریکا وارد جنگی با ایران شود؛ به این دلیل که نمیتواند پیامدهای چنین جنگی را تحمل کند. وی تأکید میکند که واشنگتن به دنبال قدرتنمایی است، بی آنکه واقعا قصد استفاده از آن را داشته باشد.
دیوید دی روش، معاون سابق وزیر دفاع آمریکا در امور خلیج فارس نیز با دیدگاه جابر در مورد عدم وقوع جنگ اتفاق نظر دارد. وی تصریح میکند، آمریکا تنها قصد نمایش دادن قدرت نظامی خود را دارد.
حال باید به این پرسش پاسخ داد که هدف آمریکایی ها از این نمایش قدرت و تهدید (و نه اعمال آن) چیست؟
پاسخ را باید در سیاست ارعاب آمریکا جستجو کرد؛ سیاستی که اگر به درستی مدیریت شود و دشمن را تحت تأثیر قرار دهد، منجر به پیروزی بدون جنگ می شود. در واقع، آمریکا با تهدید ایران و گسترش حضور نظامی خود در منطقه در پی ارعاب ایران و وادار کردن آن به مذاکره و تسلیم است.
این راهبردی است که داعش نیز در مقابل دشمنانش اعمال می کرد. این گروه تروریستی توانسته بود بسیاری از شهرهای عراق و سوریه را بدون هیچ مقاومتی فتح کند. آن ها قبل از حمله به یک نقطه ای، تصاویر و فیلم هایی از تجهیزات خود و خشونت عریانشان را به نمایش می گذاشتند و با تضعیف روحیه رقیب، آن ها را وادار به تسلیم می کردند.
این راهبردی جنگی است که به رغم کلاسیک بودنش، همچنان کاربرد دارد. سیاست ارعاب آمریکا دو سطح «تصمیم گیری» و «اجتماعی» ایران را هدف قرار داده است.
از یک سو، با ایجاد فضای ابهام و سردرگمی برای تصمیم سازان و سیاستگذاران ایران، تلاش دارد آن ها را وادار به پذیرش خواسته های آمریکا کند. در واقع، از نظر آن ها، ارسال پالس های همزمان مذاکره و جنگ، سیاست گذار ایران را در یک وضعیت مبهمی قرار خواهد داد که مانع از آن می شود به مقاومت علیه سیاست های آمریکا ادامه دهد.
از طرف دیگر، در سطح اجتماعی آن ها در پی افزایش نگرانی ها و ترس های مردم، بی ثباتی های اجتماعی و تضعیف روحیه ملی هستند. مسأله ای که می تواند به فشار از پایین برای پذیرش خواسته های آمریکا از سوی حاکمیت منجر شود.
همچنین به نظر می رسد سیاست تهدید و ارعاب آمریکا علیه ایران، ترجیحات بازیگران همکار با ایران در دوره تحریم ها را نیز هدف قرار داده است؛ بدین معنا که آمریکا می خواهد به خریداران نفت ایران و سایر شرکای اقتصادی ایران این پیام را انتقال دهد که خطر جنگ وجود دارد و ریسک دادوستد با ایران را قبول نکنید.