به گزارش «تابناک»؛ اواخر مردادماه سال گذشته بود که خبر گم شدن یک دختربچه سه ساله در کرج، در دست تکثیر قرار گرفت. خبری که حکایت از گم شدن «پرنیا» در بازار خرم دشت کرج داشت و ساعت به ساعت و روز به روز، بازتاب آن در شبکههای اجتماعی و بعد رسانههای خبری، پررنگتر میشد.
واقعهای که هرچه بیشتر از زمان وقوع آن میگذشت، نگران کنندهتر به نظر میرسید، به ویژه آنکه زمان زیادی از گم شدن چند کودک در چند نقطه دیگر کشور و بعد انتشار خبر جنایاتی که این کودکانِ گمشده در بطنشان قرار داشتند، نمیگذشت و یادآوری این رویدادهای تلخ، امیدها برای یافتن پرنیا را کمرنگ میکرد.
وضعیتی نگران کننده که خدا میداند چه هراسی در دل والدین دیگر کودکان انداخته بود. هراسی بزرگ که چه بسا موجب شد کودکان زیادی با کشیدن دستشان از دست پدر یا مادر یا حتی برادر و خواهر، به شدت تنبیه شده و حکایت مفقود شدن این دختر بچه کرجی بر سرشان فریاد کشیده شود؛ فریادی از سر ترس و نومیدی.
ترسی که در کلام پدر و مادر پرنیا نیز آشکار بود. پدر و مادری کمر خمیده که خودشان را بابت این اتفاق سرزنش میکردند و به آنهایی که شماره تلفنشان را پای خبرهای منتشر شده در خصوص گمشدن دلبندشان میدیدند، عاجزانه میگفتند که حالشان بد است و طاقت تحمل اخبار و اطلاعات غلطی که دریافت میکنند را ندارند.
خانوادهای رنجور که نمیدانستند پرنیایشان دقیقه ها، ساعت ها، روزها و هفتههای گذشته کجاست و چه بر سرش آمده و میآید. روزهایی که به ماه رسیدند و از دو ماه هم عبور کردند تا در نهایت پس از ۷۱ روز، چشمشان به دیدن دخترشان تازه و روشن شود؛ دیدار بعد از عمری انتظار که تغییر رنگ موهای پرنیا را کم اهمیت جلوه میداد!
نکتهای که وقتی گزارش پلیس در خصوص چگونگی یافتن دختر بچه رسانهای شد، اهمیت یافت، چون مشخص میکرد پرنیا همه ۷۱ روزی که مفقود بود را در منزل زوجی جوان در در جاده قزلحصار کرج گذرانده بود که کوشیده بودند با رنگ کردن موی دختربچه، شناسایی اش را مانع شوند و حتی وقتی پلیس به سراغشان رفت، پرنیا را در یکی از اتاقها مخفی کردند.
رفتاری که پلیس را مجاب کرد که این زوج را با اتهام آدم ربایی بازداشت کرده و در اختیار پلیس آگاهی قرار دهد. شروع فاز دیگری از رسیدگی به پرونده که کمتر مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت. شاید به این دلیل که پیدا شدن پرنیای سه ساله در کمال سلامت بعد از دو ماه و اندی، اتفاقی معجزه گونه و فراتر از انتظار بود که دیگر لزومی به پیگیریهای بعدی نداشت.
پایان موقت، اما بسیار خوش ماجرایی که اخیرا لطمه سنگینی به آن وارد آمد. لطمهای که وارد کننده آن رسانه ملی بود که در یکی از برنامه هایش، رباینده پرنیا را بی اطلاع قبلی والدین این دختر، کنار ایشان نشاند تا به تعریف و تمجید از خوش رفتاری ربایندگان پرنیا با این دختر بپردازد و همگان را شگفت زده کند؛ گویی میهمان برنامه، قهرمانی بود که پرنیا را از بلایا نجات داده و بعد این دختر را با تشریفات مفصل به خانواده اش بازگردانده است!
روایتی قلب شده از ماجرایی که یافتن اخبار روزشمار مربوط به آن، از زمان وقوع تا لحظه شناسایی دختر بچهی مو رنگ شده در منزل ربایندگان توسط پلیس، کاری به غایت ساده است، اما ترجیح دست اندرکاران برنامه «اختیاریه» بی توجهی به این اخبار و فیلمهای منتشر شده از نالهها و گریههای مادر پرنیا و عبور از کنار خواهشهای پدر وی از مردم و قرار دادن تریبون رسانه ملی به فردی بود که متهم ردیف اول پرونده است و تأکید دارد که پرنیا سرما خورده بود و با مراقبتهای وی خوب شد!
برنامهای که مشخص نمیکرد چه هدفی را دنبال میکند و قصد دارد با قهرمان سازی از رباینده پرنیا و وارونه نمایی یک رویداد آسیب زننده به امنیت عمومی، مثلا چه آموزشی به مردم و خانوادهها بدهد؟ اینکه میشود کودکی را در خیابان پیدا کرد و به خانه برد یا اینکه نگهداری از کودک دیگران در منزل و رنگ کردن موهایش به مدت چند ماه، در صورت خوش رفتاری اشکالی ندارد؟!