برای آنها که طی روزها و هفته های اخیر، اخبار مربوط به تهدیدات علنی و تحرکات نظامی آمریکا در اطراف کشورمان را پیگیری کرده اند، این سوالات مهم شکل گرفته که آیا واقعا جنگی در میان است، آمریکا توان حمله نظامی به ایران را دارد یا اینکه ورود تجهیزاتی مانند ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن یا بمب افکن های بی-52 تا چه می تواند خطرساز باشد؟
طبیعتا بیان تفصیلی و جداگانه به دلایل غیرممکن بودن امکان حمله نظامی ایالات متحده به جمهوری اسلامی، در یک یادداشت ممکن نخواهد بود اما می توان به اختصار و اجمال، مواردی را مطرح کرد که در رسیدن به پاسخ منفی، یارای خوانندگان گرامی است.
درست است که گستره فراوان شبکه های اجتماعی و اکانت هایی که بعضا هویت واقعی ندارند، به دلایل مختلف سیاسی و اقتصادی، علاقمند به بازنشر بلوف های مقامات آمریکایی هستند و توجهی به واقعیات ندارند اما مخاطب بخصوص نیروهای مسلح و آحاد جامعه علاقمند هستند که بدانند در پس این هجمه خبری و بزرگنمایی اتفاقات مرسوم در نقل و انتقال تجهیزات نظامی آمریکا، بلوف سفید نهفته است یا خاکستری؟
در تعریف مصطلح، بلوف را ادعای غیر واقعی می نامند که مدعی سعی دارد دیدگاه خود را به طرف مقابل القا کرده تا به این وسیله او را مجاب به پذیرش و باور مدعای خود کند. لذا بلوف غیر از دروغ است چون دروغ به قصد پنهان کردن واقعیت گفته می شود اما بلوف، قلب واقعیت است که جوهره آن اغراق و گزافه گویی است.
به بیان ساده، بلوف خاکستری معمولا تلفیقی از یک خبر درست و سفید یعنی حرکت ناو هواپیمابر یا بمب افکن آمریکایی است که با عناصری سیاه همچون تظاهر به اعتماد به نفس و قدرت، اغراق در توانمندی و عزم انجام یک اقدام مهم، تزیین می شود.
ابتدا این سوال مهم در بزرگنمایی حرکت ناو هواپیمابر آبراهم لینکن به سمت آبهای جنوب کشورمان شکل می گیرد که وقتی، قریب 30 سال است ناوهای هواپیمابر آمریکا در حوالی مرزهای کشورمان حضور دارند، چرا حرکت ناو اخیر با بازخوردهای متفاوتی همراه بوده است؟ چگونه است که ناو هواپیمابر قبلی آمریکا در منطقه یعنی USS John C. Stennis تا فروردین ماه ۹۸ در خلیج فارس حضور داشته اما کسی از آن پیام تهدید برداشت نکرده بود؟
پاسخ را باید در تبدیل خبر ورود مرسوم تعدادی تجهیزات شناور و پرنده آمریکایی (که تفاوت فنی یا عددی با نمونه های قبلی ندارند) به یک بلوف خاکستری دانست که تلاش می کند "موازنه وحشت" را به سمت ایالات متحده، سنگین کند. البته سود این موازنه وحشت چیست را باید در جای خود بررسی کرد.
اما با برخورد قاطع مسئولان دولتی و فرماندهان نیروهای مسلح و کاهش چشمگیر اثرات و تبعات چنین اقداماتی روی اقشار جامعه، موازانه وحشت به سود آمریکا شکل نمی گیرد. در این میان، پاسخ فرمانده ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن قابل تامل است چراکه رسما اعلام می کند این ناو به منظور جلوگیری از افزایش تنش ها وارد " خلیج فارس" نمی شود.
"افزایش تنش" دقیقا همان چیزی است که آمریکا بخصوص نیروهای مسلح این کشور، از تحقق آن هراس دارند چراکه می دانند ممکن است اتفاقاتی مانند دستگیری تفنگداران شان تکرار شود و هیبت و اقتدار آنها را به چالش بکشد. حتی موضوعاتی مانند پاسخ گفتن به sepah station در تنگه هرمز به زبان فارسی نیز در این شرایط، برای آنها ضرر چشمگیری دارد چراکه سناریوی به هم زدن موازنه وحشت را بیش از پیش مخدوش می کرد.
هرچند نباید از نظر دور داشت که استقرار ناو هواپیمابر آمریکایی در اقیانوس هند، ممکن است از نظر نظامی پیام مثبتی نباشد اما چون از قبل مشخص شده تمامی این تحرکات، صرفا دارای پیام روانی و سیاسی است، لذا برآورد این اقدام با پارامترهای صرفا نظامی و فنی، معقول و صحیح نخواهد بود.
با این اوصاف، به نظر می رسد باقی ماندن ناو آمریکایی در شرایط فعلی در آبهای دوردست به نسبت مرزهای کشورمان، اثبات شکست بلوف خاکستری آمریکا برای تاثیرگذاری بر تصمیمات و اراده جمهوری اسلامی ایران با بزرگنمایی خبر رفت و آمدهای نظامی بود چراکه دید این تلاش در حال تبدیل شدن به حالت مضر خود یعنی افزایش تنش نظامی با کشورمان است.
طبیعی است در شرایط فعلی هم فرماندهان با تجربه آمریکایی که استعداد نظامی داخلی و همراهان بین المللی کشورمان را به خوبی می شناسند و هم دولتمردان تاجر مسلک این کشور که به دنبال سود بیشتر با کمترین هزینه از جیب هستند، ترجیح دهند دلخوش به تاثیرات روانی و اجتماعی تحرکات نظامی خود بمانند تا ورود به سخت ترین جنگ دهه های اخیر خود که نه پایان آن به دست خودشان است و نه دامنه اش.