روحالله قربانی از شهدای مدافع حرم است که ۱۳ آبان ۹۴ در سوریه به شهادت رسید. کتاب «دلتنگ نباش!» که سال گذشته توسط انتشارات «روایت فتح» به چاپ رسیده، حاصل مصاحبههای نویسنده با همسر و نزدیکان شهید است. رهبر انقلاب پس از مطالعه در تقریظی مرقوم فرمودند: «بسمهتعالی. سلام و رضوان خدا بر شهید عزیز روحالله قربانی. از همسر شهید باید تشکر شود به خاطر فرستادن این کتاب و از ایشان و خانم مولایی به خاطر تدوین این اثر.» ۱۱ خردادماه امسال هم نویسنده کتاب همراه همسر شهید با رهبر معظّم انقلاب دیدار کردند. رهبر انقلاب در این دیدار از کتاب و قلم نگارنده، تقدیر و از همسر شهید تجلیل کردند. زینب مولایی که کارشناسی جغرافیا و برنامهریزی روستایی از دانشگاه تهران دارد، از کربلای معلی در گفتوگو با «جوان» از چگونگی نگارش «دلتنگ نباش» میگوید.
«دلتنگ نباش» اولین تجربه شما در نویسندگی کتاب بود؟
بله، اولین تجربه حرفهای من بود. البته زیاد مطالعه داشتم و دوستانی، چون خانم سیداعظم حسینی نویسنده کتاب معروف «دا» هم خیلی در این راه به من کمک کردند.
آشنایی شما با شهید روحالله قربانی چگونه شکل گرفت؟ خودتان به سراغ این سوژه رفتید یا به شما پیشنهاد شد؟
با خبر شدم که در مسجد محل ما شهید مدافع حرم آوردند. برای شرکت در مراسم تشییع به مسجد رفتم. فضا و جو معنوی خاصی حاکم بود که حالم را منقلب کرد. یک هفته بعد از چهلم شهید به منزل شهید رفتم و با همسرش آشنا شدم. پیشنهاد نگارش کتاب را که دادم با اینکه خیلی از لحاظ روحی شرایط مناسبی نداشت، اما با روی باز پذیرفت و گفت: خوشحال میشوم که کمکم کنید تا خاطرات شهیدم را ثبت کنم. با توکل بر خدا کار را شروع کردم. بعد هم با انتشارات روایت فتح در این مورد صحبت کردم، آنها هم انتشارش را پذیرفتند. عمده خاطرات کتاب مربوط به همسر شهید است، اما با افراد دیگری هم مصاحبه شده است، یعنی سراغ سایر اقوام، دوستان، همرزمان و برادر شهید هم رفتم.
برای نوشتن کتاب چه اسنادی در اختیار شما قرار گرفت؟
هر چیزی که به شناخت بیشتر شهید کمک میکرد در اختیارم قرار گرفت. فیلمها و عکسهای شهید را دیدم. حتی مدارک کاری و تحصیلی شهید هم در اختیارم قرار گرفت، به طوری که حدود ۶۰ ساعت صرف مصاحبهها و اخذ خاطرات کردم.
به عنوان نویسنده کتاب و با توجه به آشنایی ویژه شما با این شهید فکر میکنید چه عواملی در شکلگیری شخصیت دینی و انقلابی روحالله بیشترین نقش را داشته است؟
شهید روحالله قربانی در زندگی خود خیلی سختی کشید. سختیهایی که هر یک از آنها میتوانست آدم سست ایمان را از راه درست خارج کند، اما او صبر و تقوا پیشه کرد. همان تقوایی که در وصیتنامهاش به ما توصیه کرد: «شهادت خوب است و تقوا بهتر، تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز میکند.» به نظرم تقوای او در زندگی مثالزدنی است. آنقدر هر کاری را بجا و درست انجام میدهد که در ۲۶ سالگی شهادت روزیاش میشود. عبادتش بجا، تفریحش بجا، خندهاش بجا، ورزش و درسش بجا بود. شهید چنین انسان متعادل و پاکی بود.
مطالعه این کتاب را برای نسل جوان کشور چقدر ضروری میدانید. مهمترین پیام یا پیامهای کتاب برای این نسل چیست؟
من از شنیدن خاطرات شهید روحالله حس خاص و عجیبی داشتم. سعی کردم خاطرات جذاب ایشان را طوری روایت کنم که همه به خوبی ایشان و سبک زندگی او را بشناسند. باید کتاب شهدا را خواند و درس گرفت. سختکوشی و ناامید نشدن، مبارزه با نفس، عاشق شدن برای خدا، پیشه کردن تقوا و زندگی کردن برای خدا همه اینها درسی از شهیدان به ماست. در این صورت است که خداوند هم چگونه مردن ما را هم در راه خودش رقم میزند.
نوشتن این کتاب چه اثری در زندگی شما داشته است؟ چقدر تحت تأثیر محتوای آن قرار گرفتید؟
به جرئت میتوانم بگویم یاد شهید بعد از آشنایی با او و همسرش در بیشتر روزهای زندگی همراه من بوده است. با خاطراتشان زندگی میکنم. هر لحظه و هر اتفاق مرا به یاد خاطراتی که از این شهید شنیدم میاندازد. در هیئتها، در اماکن زیارتی، در مهمانیها حتی در روزمرگیهای زندگی دائم به یادشان هستم. خدا توفیق داد که در جریان نوشتن زندگی این شهید بزرگوار با همسر شهید دوست شدم که بسیار بسیار برای من ارزشمند است. من بارها به او گفتهام با اینکه ارتباط قلبی عمیقی با ایشان دارم، اما خاک پای او هم نمیشوم. ارزش و مقام خانواده شهدا خیلی والاست. همانطور که امام فرمودند: خانواده شهدا چشم و چراغ این ملت هستند.
چقدر برای نوشتن کتابهای دیگر در این زمینه انگیزه دارید؟ منتظر پیشنهاد خاصی هستید؟ یا خودتان سوژهای برای نوشتن در نظر دارید؟
نحوه آشنایی من با این شهید کار خدا بود. اتفاقی که در قلبم افتاد و خدا کمک کرد و جلو رفتم. این عقیده را ندارم حالا که کتاب این شهید تمام شد، به سراغ شهید دیگر بروم، اما دوست دارم برای شهدا کار کنم. جانم را هم فدای شهدا میکنم، اما معتقدم اول باید خدا بخواهد که مهر شهیدی در قلبت بیفتد، بعد هم قسمت و روزی شما شود تا بتوانید برای شهدا کاری انجام بدهید. چندین پیشنهاد و کار بود، اما فعلاً در مرحله جدی نیست. خودم دوست دارم کار نیمهتمام زندگی یکی از شهدای دفاع مقدس را که دوست پدرم بود به اتمام برسانم. انشاءالله نوشتن زندگی این شهید روزیام شود. بعد هم چشمم به دستان کریم خداوند است. هر کاری را که روزیام کند، انجام میدهم. فعلاً از نظر من کار شهید روحالله قربانی هنوز تمام نشده است. خیلی مطالب خوب و جذاب تری از این شهید دارم که در قالب کتاب ۳۰۰ صفحهای «دلتنگ نباش» نیامده است. دنبال این هستم که اگر خدا بخواهد فیلم سینمایی یا سریال تلویزیونی بر اساس زندگی این شهید عزیز ساخته شود. با چند نفر هم صحبت کردیم که انشاءالله نتیجهبخش باشد.
محتوای کتاب قابلیت فیلمنامه شدن را دارد؟
بله، هم کتاب و هم خاطراتی که در اختیار دارم و در کتاب نیامده است قابلیت فیلم شدن را دارد.
مقام معظم رهبری برای کتاب «دلتنگنباش» شما تقریظ نوشتند. قطعاً این اقدام رهبری موجب استقبال بیشتر مخاطبان از کتاب شما خواهد شد. نظرتان در این رابطه چیست؟
اینکه لطف ایشان بود. این اتفاق آرزوی دیرینه من بود. همیشه با خودم میگفتم حضرت آقا کتابخوان حرفهای هستند. چطور ممکن است کتابی که اولین تجربه یک نویسنده است را بخوانند و نظر بدهند، اما این اتفاق افتاد. حضرت آقا کتاب را خواندند و در دیداری که داشتیم به من فرمودند که خیلی خوب نوشتید. شنیدن این جمله کوتاه از ایشان برای دنیا و آخرت من بس بود. همین که ایشان را از نزدیک زیارت کردم، برایم بهترین حس دنیا بود، اما خدا لطف و عنایتش را در حقم تمام کرد و حضرت آقا هم از کتاب تعریف کردند و هم بر آن تقریظ نوشتند.
چه زمانی متوجه این اتفاق شدید؟
از دفتر ایشان زنگ زدند و گفتند رهبر فرمودند: از شما تشکر کنیم. فهمیدم که کتاب را خواندهاند. زمانی هم که برای دیدار با ایشان رفتیم، فرمودند که در کتاب چیزی برای شما نوشتهام و همانجا گفتند که آن را به ما بدهند.
چه حسی داشتید؟
غیرقابل وصف است. اینکه رهبر انقلاب کتاب را خواندهاند برایم بهترین حس دنیا بود. حال که بر آن تقریظ هم نوشتند این حس خوب و خوش مضاعف شد.
میخواهیم جزئیات بیشتری از دیدار شما و همسر شهید با مقام معظم رهبری را از زبان شما بشنویم.
سهشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۲۵ گوشی موبایلم زنگ خورد. شماره تماسگیرنده نوشته نشده بود. فقط عبارت شماره خصوصی درج شده بود. آقایی پشت خط گفت: من از بیت رهبری با شما تماس میگیرم، الان تماس را به آقای محمدی وصل میکنم. ایشان برای شما یک پیغام دارند. وقتی عبارت بیت رهبری را شنیدم حالم دگرگون شد. وقتی آقای محمدی گوشی را برداشت پرسید: شما پدیدآورنده کتاب ارزشمند «دلتنگ نباش» هستید؟ گفتم: بله درست است. ایشان گفتند: از طرف حضرت آقا پیغامی برای شما دارم. تشنه شنیدن پیغام شدم. گفت: حضرت آقا کتاب «دلتنگ نباش» را خواندند و فرمودند: با شما و همسر شهید تماس بگیریم و تشکر کنیم. حال خودم را نمیفهمیدم. اینکه رهبر جهان اسلام از ما تشکر میکنند برایم غیر قابل باور، اما شیرین و دلچسب بود. بعد از پایان مکالمه با همسر شهید تماس گرفتم. به او هم همین پیغام را رسانده بودند. همسر شهید خواستار دیدار با حضرت آقا شدند که گفتند پیگیری میکنیم. صبح شنبه ۱۱ خرداد با ما تماس گرفتند و گفتند: برای حضور در نماز آقا بیایید. بعد از نماز هم دیداری با حضرت آقا خواهید داشت. سریع خودمان را رساندیم. کتاب را هم با خودمان برده بودیم که حضرت آقا چیزی بنویسند. البته موفق نشدیم کتاب را همراه داشته باشیم. با هماهنگیهایی که صورت گرفت به داخل رفتیم. صف اول نماز هم نشستیم. نماز را پشت سر بهترین رهبر دنیا اقامه کردیم. نماز که تمام شد، یکی از مسئولان بیت از همسر شهید و بنده خواستند که همراهشان برویم. با یکی از مسئولان خانم که خیلی پیگیر دیدار ما با حضرت آقا بود به راهروی پشت حسینیه رفتیم. برای ملاقات با حضرت آقا لحظهشماری میکردیم. از اینکه در چند قدمی ایشان بودیم حالمان خیلی خوب بود. حضرت آقا مشغول صحبت با چند نفر از مسئولان بودند. به ما که رسیدند سلام کردیم. آقا با لبخند جواب سلاممان را دادند. آقای محمدی گفت: ایشان همانهایی هستند که فرمودید با آنها تماس بگیریم. حضرت آقا به خاطر آوردند و با سر تأیید کردند. همسر شهید با بغض گفت: آقا جان چهار سال است که روحالله شهید شده و در این چهار سال برای دیدار با شما لحظهشماری میکردم. آقا دعا و تشکر کردند. رو به من گفتند: شما نویسنده کتابی؟ گفتم: بله. گفتند: «خیلی خوب نوشته بودید.»
کسی که کتابخوان حرفهای است این جمله را در مورد کتاب «دلتنگ نباش» فرمود که این واقعاً برایم لذتبخش بود. تشکر کردم و از ایشان خواستم برای ما دعا کند. همسر شهید گفت: چند روز قبل از شهادت همسرم به من گفت: صدای پای امام زمان (عج) را میشنوم. آقا لبخندی زدند و فرمودند: خوش به سعادتشان. دو انگشتر نصیب همسر شهید شد و یک چفیه هم از ایشان به بنده رسید که توتیای چشمهایمان کردیم. به حضرت آقا گفتم ما کتاب را آورده بودیم تا برای ما یادگاری بنویسید، اما اجازه ندادند همراه داشته باشیم. ایشان فرمودند: روی همان کتابی که خواندم چیزی برای شما نوشته بودم. میگویم همان را به شما بدهند. گفتم: چه زمانی؟ به آقای محمدی اشاره کردند که کتاب را زودتر به ایشان بدهید. واقعاً بهترین روز زندگیام در تقویم رقم خورد و ۱۱ خرداد ۱۳۹۸برای من بهترین روز شد. همه این عنایتها را مدیون خدای مهربان که لطف و محبتش بیاندازه است و همچنین عنایت شهید و دعای خیر پدر و مادرم هستم.
کتاب را که میخواندم، این قسمت برای من جالب بود که همسر شهید میگوید در سفر به کربلا حلقههای ازدواج خود و همسرش را به داخل ضریح امام حسین (ع) میاندازد و میگوید: من روحالله را تقدیم راه شما کردم، حالا این حلقهها را هم در راهت میدهم. کتاب از کربلا شروع و با کربلا هم تمام میشود. الان که شما در کربلا هستید، قطعاً این صحنه برایتان مرور میشود. اینگونه نیست؟
اتفاقاً وقتی به حرم رفتم با خودم فکر کردم که روح یک انسان چقدر میتواند بلند باشد که همسر جوانش را در راه امام حسین (ع) بدهد، بعد هم حلقههای ازدواجشان را که یادگاری بهترین روز زندگیاش است در این راه تقدیم امام کند؛ آن هم حلقههایی که خیلی دوستش داشت و به آنها دلبستگی داشت، اما به راحتی از آن میگذرد. با خود گفتم خداوند و امامان ما چقدر بعضی از افراد را دوست دارند که بهترینهای زندگیشان را از آنها قبول میکنند. خوش به حال شهید و همسرش که به قافله امام حسین (ع) رسیدند. البته کلی هم به حال خوبشان غبطه خوردم.
چه مسائل و مشکلاتی در راه تهیه و تدوین و نگارش این کتاب داشتید؟
مشکلات که کم و بیش وجود داشت. بیشتر آن برای انجام مصاحبهها بود. ۴۷ روز بعد از شهادت روحالله کار را شروع کردیم. در آن روزها گاهی حال همسر شهید خوب نبود، گاهی همرزمان و دوستان شهید به شهادت میرسیدند یا جانباز میشدند که این روند مصاحبهها را کند یا متوقف میکرد. بعضی از همرزمهای شهید در سوریه بودند و امکان مصاحبه با آنها وجود نداشت، اما به لطف خدا مشکلات یکی یکی برطرف شد و کار به سرانجام رسید.
برای ترجمه این کتاب به زبانهای دیگر اقدامی شده است؟
چون شهید قربانی مسلط به دو زبان عربی و انگلیسی بود، دوست داشتم کتاب به این دو زبان ترجمه میشد، اما با صحبتهایی که با مدیر انتشارات کردیم قرار شد اول مخاطب ارزیابی کند سپس اقدام شود.
کتاب شما سال ۹۷ منتشر شده است. گزارشی از بازخورد انتشار این کتاب نزد مخاطبان دارید؟
بله، نظر مخاطبان را در فضای مجازی و غیرمجازی دنبال میکنم. خدا را شکر استقبال خوبی صورت گرفته است.
چرا «دلتنگ نباش» را برای کتاب انتخاب کردید؟
شهید روحالله قربانی یک انسان با روحیه لطیف و هنری است. دوست داشتم یک اسم هنری و خوب برای کتاب انتخاب کنم. چند اسم مطرح شد، اما خیلی خوب نبود. تا اینکه خاطره گلبرگ لای کتاب را برای مدیر انتشارات تعریف کردم. ایشان هم کمی اسمها را بالا و پایین کردند و در نهایت به «دلتنگ نباش» رسیدیم. خاطره گلبرگها این بود که بعد از شهادت شهید قربانی، وقتی همسرش به خانه میرود، از سر دلتنگی سراغ کتابی میرود که اولین هدیه شهید به او بوده است، کتاب را که باز میکند میبیند روحالله روی گلبرگ گل برایش نوشته است: «عشق من دلتنگ نباش.»
کتاب جدیدی در دست اقدام دارید؟
فعلاً خیر.
فکر میکنید کتابهای حوزه دفاع مقدس و جبهه مقاومت چقدر میتواند در این فضای جامعه تأثیرگذار باشد؟
تأثیرش برای شخص خود من که بسیار زیاد بود. عمده شناخت من از شهدا و انقلاب و دفاع مقدس از طریق مطالعه این نوع کتابها به دست آمده است. کتابهایی که بعضی از آنها واقعاً سرنوشتساز هستند و میتوانند مسیر زندگی انسان را تغییر دهند. خودم را به اذن الله هدایت شده دست شهید ابراهیم هادی از کتاب «سلام بر ابراهیم» میدانم. در دوران نوجوانی کتاب سلام بر ابراهیم را خواندم که مسیر زندگیام را عوض کرد. عاشق شهدا شدنم را مدیون شهید ابراهیم هادی هستم. فکر میکنم افراد زیادی هستند به ویژه از نسل جوان که ادبیات دفاع مقدس در زندگی آنها بسیار تأثیر گذاشته باشد.
میتوانید چگونگی تأثیر آن کتاب را بر خودتان بیشتر توضیح بدهید؟
نوجوانی دوره حساسی است. معمولاً افراد در این دوره زیاد بر سر دوراهی قرار میگیرند. باید یکی را انتخاب کنید که انتخاب هر راه در سرنوشت آینده تعیینکننده است. تربیت درست و دینی خانوادهها در این دوران بسیار تأثیرگذار است. من در این دوران با خانواده زیاد به مسجد الشهدا بزرگراه شهید محلاتی میرفتم. یک شب جمعه که برای دعای کمیل رفته بودیم کتاب سلام بر ابراهیم را دیدم. خریدن آن کتاب همان و زیر و رو شدن زندگیام همان. با شهدا غریبه نبودم. دوست پدرم شهید شده بود و با او مأنوس بودم. اما خواندن کتاب سلام بر ابراهیم و سفر راهیان نور که چند سال بعد قسمتم شد، نقطه طلایی زندگیام شدند، اما میخواهم بگویم که خدا شهید ابراهیم هادی را آفرید برای هدایت تعداد زیادی از بندههایش. خیلیها را دیدم که به اذن خدا هدایت شده دست شهید هادی بودند. با افتخار بنده هم یکی از آنها هستم. تا جایی که خدا روزیام کرد اکنون در مورد زندگی یکی از بندههای خوبش قلم بزنم.
عملکرد فعالان فرهنگی را در ایجاد یا تغییر وضعیت فرهنگی جامعه چگونه ارزیابی میکنید؟
خلأ وجود فعالان فرهنگی انقلاب را در صدا و سیما و سینما به شدت حس میکنم. همیشه با خودم فکر میکنم کاش میتوانستیم از ظرفیت عظیم تلویزیون و سینما در احیای ارزشهای دینی و انقلابی بیشتر استفاده کنیم. میتوانم بگویم که برآورد من این است که تاکنون تنها ۳۰ درصد از این ظرفیت استفاده شده است. تا وقتی شخصیت و داستانها با عشق حقیقی و واقعی را در روزگار خود داریم چرا سراغ سوژههای خیالی که اغلب تکراری شدهاند میرویم؟ در همین زندگی شهدای مدافع حرم اتفاقاتی افتاده که از هزاران داستان و فیلمهای خیالی جذابتر و جالبتر است. خیلیها باور نمیکنند که چنین اتفاقاتی در زندگی واقعی افتاده باشد. اما زندگی اینها پر از حقیقت و واقعیتهای جذاب است.
گفتگو از: