همه دولت های آمریکا نقاط کور و توهمات خاص خود را در رابطه با سیاست خارجی امنیت ملی دارند؛ اما گویا دولت دونالد ترامپ اکنون به کلی از توجه واقعیات طلاق گرفته است، به ویژه در خصوص نگاه آخرالزمانی خود در مورد بحران بین ایران و آمریکا.
برخورد و مواجهه و مورد توجه قرار دادن برخی از واقعیات تلخ و گزنده واقعا در راستای جلوگیری از یک فاجعه ی وخیم و محافظت از منافع ایالات متتحده یاری رسان است؛ هرچند بعید می دانیم و اعتماد اندکی داریم که دولت بتواند ـ یا اگر بتواند، بخواهد ـ که از پستویی که خود را در آن قرار داده است، خارج شود.
اول از همه این که بحران فعلی از دل سلسله رویدادهایی بیرون آمد که به واسطه اقدامات بی ملاحظه و غیر ضروری دونالد ترامپ در خروج یکطرفه از توافقی مسلما ناکامل اما کاملا کارکردی، آن هم بدون داشتن یک طرح و نقشه جایگزین بوده است.
اشتباه نکنید: ایران و آمریکا مدتها قبل از آنکه در سال گذشته دونالد ترامپ از توافق هسته ای سال 2015 خارج شود، با یکدیگر دچار مشکل بوده اند؛ اما گناه اصلی خروج یکطرفه از توافقی که محدودیت های اساسی بر برنامه هسته ای ایران وضع کرده بود ـ و ایران هم به آن پایبند مانده ـ با این عقیده اشتباه و خطرناک دولت آمریکا ترکیب شده که فشار حداکثری تحریم ها ایران را مجبور به تسلیم خواهد کرد. بر عکس اما، این عقیده منجر به انزوا و دوری آمریکا از متحدان شده و ایران و آمریکا را در پرتگاه رویارویی نظامی قرار داده است که با توجه به سطح تنش و بی اعتمادی میان دو کشور و فقدان هر گونه راه ارتباطی مداوم و مستقیم، به راحتی می تواند از کنترل خارج شود.
اکنون ایران به پایان پایبندی به تعهدات کلیدی خود در توافق، از جمله اقدام به غنی سازی در سطوح بالاتر و گذر از میزان ذخایر سوخت غنی شده، بیش از حدود تعیین شده و مجاز در توافق تهدید کرده است.
در روندی آزار دهنده که در تمامی اقدامات این دولت آشناست، دولت ترامپ در خروج از توافق هسته ای راه حلی برای مشکلی که خود ایجاد کرده یافته و در نهایت این روند را بسیار وخیم تر می کند. بر خلاف رویه معمول در اقدام بر اساس طرح و نقشه ای که در نهایت رئیس جمهور بتواند بر اساس آن اعلام پیروزی کند، اکنون دو یا سه برابر غرق در استراتژی شده که هیچ چشم اندازی در موفقیت ندارد.
دوم آن که استراتژی فشار حداکثری ترامپ از هر گونه هدف گذاری واقعی و منسجمی به دور است. ترامپ ممکن است به دنبال آن باشد که تهران را به لحاظ اقتصادی تا حد مرگ تحت فشار قرار دهد تا مجبور به حضور بر سر میز مذاکره شده و او قراردادی بهتر از رئیس جمهور قبل از خود با ایران امضا کند؛ قراردادی که نه تنها مقررات سفت و سخت تری را بر برنامه هسته ای ایران اعمال کرده، بلکه برنامه موشکی و فعالیت های منطقه ایران را نیز محدود کند. اما سیاست ها و لفاظی های رئیس جمهور، هیچ کاری برای این که رهبران ایران باور کنند که در یک توافق جدید می توانند دستاوردهای بهتری برای منافع خود داشته باشند، نکرده است.
علاوه بر این، مشاوران تندروی دولت، وزیر خارجه پامپئو و مشاور امنیت ملی جان بولتون، امیدوار به استفاده از فشار حداکثری برای وادار کردن ایران به اقداماتی هستند که طبق قانون می تواند اقدام نظامی آمریکا را در پی داشته باشد و یا آنکه سقوط و فروپاشی حکومت را به ارمغان آورد.
اما فشار حداکثری جواب نمی دهد. اعمال تحریم ها و لفاظی های جنگ طلبانه به جای آن که منجر به تسلیم ایران شود، تنها و تنها ایران را به سمت اقداماتی خواهد کشید که آزادی رفت و آمد در خلیج فارس را تهدید کرده، که هدف آن این است که به آمریکا و متحدانش بگوید سخت تر کردن تحریم ها هزینه هایی دارد و در نتیجه فشار برای برداشتن تحریم ها را بیشتر کند.
خلاصه استراتژی رئیس جمهور آمریکا بدترین گزینه ممکن در هر صورت است که تنها منجر به افزایش تنش شده و بدون رسیدن به هیچ کدام از اهداف خود، مسیرهای منتهی به تنش زدایی را می بندد. این استراتژی منجر به آن نخواهد شد که ایران پرچم سفید را بالا برده و تسلیم خواسته های نامعقولی شود که ایالات متحده به عنوان هزینه برداشته شدن تحریم ها مطرح کرده است.
سوم، احساس می شود که بیشتر سیاست های دولت در قبال ایران به وسیله سیاست های داخلی و خودخواهی رئیس جمهور به جای منافع ملی هدایت می شود. هنگامی که بحث به سوء استفاده از حقوق بشر می رسد، ایران بدتر از کره شمالی نیست، بلکه کره شمالی بیشتر کشوری حمایت کننده از تروریسم و تهدیدی مستقیم برای امنیت ایالات متحده می تواند باشد، زیرا بر خلاف ایران، در حال حاضر دارای سلاح هسته ای قابل استفاده است.
با این حال، دولت ترامپ ایران را در سطح یک تهدید جهانی قرار داده، و نه پیونگ یانگ را، کیم جونگ یونگ را ستایش می کند، مکاتبات خود را با او به عنوان نامه های عاشقانه توصیف و با گرمی با او در نشست های برجسته دیدار می کند. بخشی از این امر ناشی از تمایل ترامپ به توافق با کره شمالی است که نام او را در کتاب های تاریخ می گنجاند. از سوی دیگر، ایران را به عنوان کسب و کار قدیمی، یک معامله بدی که از اوباما به ارث برده، می بیند.
فشار بر تهران همچنین در میان انجیلی ها، جامعه ی یهودی محافظه کار و هواداران منطقه ای آمریکا مانند اسرائیل و عربستان سعودی که واقعا از ایران احساس تهدید می کنند اما علاقه ای هم به بزرگ کردن این خطر و بسیج حوزه های سیاست داخلی و کاخ سفید در مبارزه خود علیه ایران دارند، محبوب است. در کمپین عیله ایران، بسیاری از این محدودیت ها خود تحمیلی است. اگر ترامپ می تواند با کیم توافق کند، قطعا می تواند با ایران هم مذاکره کند.
تهران و واشنگتن برای مبارزه طولانی است که برای نفوذ و قدرت درگیر هستند. این اولین بحران میان آنها نیست و آخرین هم نخواهد بود.
رهبران در تهران بر این باورند که تسلیم زیر فشار و تهدید آمریکا تنها واشنگتن را تشویق می کند تا آنچه قبلا به عنوان خواسته های غیرقابل قبول مطرح کرده، تشدید کند. رئیس جمهور آمریکا تنها در پی اقدامات سخت بوده و معتقد است که سازش تنها یک کلمه چهار حرفی است. با توجه به منافع اساسا متضاد دو کشور، بهترین کاری که ایالات متحده می تواند انجام دهد این است که مناقشه را اداره کند.
حتی اگر مذاکرات جدی ادامه پیدا کند ـ که البته این یک مذاکره سنگین خواهد بود ـ محتملترین نتیجه یک توافق هستهای اصلاح شده خواهد بود که تنها در صورتی اتفاق خواهد افتاد که هر دو طرف مایل باشند بر سر آن توافق کنند. در حال حاضر، این احتمال دورترین احتمال ممکن به نظر میرسد.
ایران به شدت نیاز به تسهیلات اقتصادی دارد، اما دولت آمریکا تمایلی به آن ندارد و اروپایی ها قادر به ارائه آن نیستند. ترامپ می گوید که نمی خواهد با ایران وارد جنگ شود و تهران هم نمی خواهد جنگی راه بیندازد.
شاید بتوان از یک رویارویی بزرگ جلوگیری کرد. با این همه در حال حاضر، این خطر واقعی وجود دارد که ایالات متحده و ایران بازی «مرغی وسط بزرگراه» را انجام دهند و هیچ یک از طرفین کنترل کامل فرمان را در دست نداشته باشد. کمربند ایمنی خود را ببندید: جاده ای که پیش روی شماست، می تواند به شدت ناهموار باشد.