امروز در سازمانی بودم، که البته یک سازمان تخصصی به نظر می رسید. در حال رد شدن از راهرو چشمم به جعبه انتقادات و پیشنهادات خورد. اول برایم خیلی مهم نبود.اما کمی بعد کتاب اندیشه ها و انسان بخش معطوف به قدرت سارتر را دست گرفته چند ورق خواهندم به چند کلمه بر خوردم ، سیستم ،قدرت ، واقعیت اجتماعی. پنجره جدید مقابل دیدگانم کشوده شد.
آن جعبه انتقادات تجسم باور نظام اداری ما بود. برای درک بهتر این موضوع را در ذهن خودم از ناخوداگاه به بخش خودآگاه اوردم و همه اجزای آن را مجدد تعریف کردم. اولا در جامعه توسعه نیافته فرقی نمی کند سازمان تخصصی باشد یا غیر تخصصی بر اساس تقلید از جایی دیگر اورده شده است و شکلش مهم است کارگرد آن اصلا برای جوامع توسعه نیافت مهم نیست. چرا که اگر کارکر آن مهم شود بسیار از رویه های اجتماعی که واقعیت آن جامعه است باید تغییر کند. با توجه به شکل ساختار کل جامعه توسعه نیافته که تصمیمات آن متکی به فرد است.این ساختار فردی خود را در هر سازمانی دیگری باز تولید کرده است باید تغییر کند که این امر محال و خط قرمز در جوامع توسعه نیافته است. حال چرا آن جعبه این همه مهم شده است و می تواند این مفاهیم را تولید کند. در جوامع توسعه یافته که سازمان ها بوجود آمدن بر اساس نظریه وبر نظام های خود گردان و معطوف به هدف بودن که بر اساس یک نظام سلسله مراتب اداری هدایت می شوند و عقلانیت در آنها به حدی رشد می کند که وبر از آن به عنوان قفس اهنین تعبیر می کند. در این سازمانه که خود گردان هستند و از انها به عنوان سیستم یاد می شود بخشی طراحی مشود که هر لحظه و یا در دوره های معین باید سازمان مورد کاوش قرار گیر تا مشخص شود که سازمان در راستای هدف خود قرار دارد یا نه.
در این سازمان ها وقت مدیران بسیار با ارزش است. پس با بررسی و مطالعه سیستم و پیشنهاد آن به راس تصمیمان کلید گرفته می شود در این بررسی ها نکته بینی ها و افزایش کارایی سازمان در حد ۱ در صد هم مورد توجه قرار می گیرد و تحلیل ها به انباشت سرمایه یا جلوگیری از اتلاف این مقدار در چند سال مورد بررسی قرار می گیرد. اما در جهان سوم چرا جعبه انتقادات و پیشنهادات کارمندان به در و دیوار می زنند ؟ در این سازمان ها به تبعیت از شکل کلی تصمیم گیری کل نظام اداری ،بر اساس حرف رئیس است. او خود را دانایی کل می داند و اگر بخشی از اداری که او در آن ریاست دارد مطالعه ای کند و کاستی های پیدا کند و به رئیس سازمان پیشنهاد بده که اینها باید اصلاح شود او آن اداره را منحل می کند و هزاران دلیل می اورد که پول سازمان را صرف کارشکنی و زیر سوال بردن تصمیم های مدیریت کرده اند.
این دست از مدیران برای این که خود را تلاشگر برای ارتقاع سطح سازمان جلوه دهد و دهان هر منتقد را ببند چندین جعبه بر دیوارهای سازمان نصب می کند و از کارمندان می خواهد انتقاد و پیشنهاد های خود را به او برسانتد. مطالعه نظامند کجا ؟ این ادا و اطوار کجا ؟ در نظام کلی کشورهای پیشرفته که در عالم واقع نمی توان یک سیستم طراحی کرد که کلیت نظام را بررسی کند دو نهاد برای این امر طراحی شده است و مورد قبول عامه متخصصان علوم اجتماعی قراردارد یکی نهاد رسانه که می تواند تصمیم های کلی یک حکومت را با نقد آن از طریق متخصصان به چالش بکشد و نهاد دوم احزاب هستند که با جمع کردن نخبه های اجتماعی در رشته های مختلف می توانند با راهکار های جدید علاوه بر به چالش کشیدن حاکمیت موجب رشد آن نظام و یا سیستم شود حال یک حاکمیت با سرکوب احزاب و رسمیت ندادن با انها با جمع های مشاغل دیدار می کند هر چند در این جمع ها بخشی از واقعیت مطرح می شود ولی غیر سیستماتیک است و ضمانت اجرایی ندارد و برای حاکمیت فقط یک پز اجتماعی است.
مثل همان جعبه نصب شده بر دیوار اداره است که خوب نگاه کنی واقعیت اجتماعی را مشاهد می کند که رئیس بخش اداره طراحی و بررسی را حذف کرده و حرف انان را کار شکنی و سیاه نمایی می داند ولی یک پز اجتماعی که حاصلی ندارد را هم به اجرا می گذارد تا در سخنرانی خود به بعضی انتقادها که او از انها استفاد تبلیغاتی می کند اشاره کند بعد هم خود را مترق جلوه دهد. این تفاوت فاحش توسعه و تقلید است. در تقلید به ظاهر توجه می شود در توسعه به کارکرد و کارآمدی مثلا در هیچ کشور توسعه یافته ۳۰ سازمان رادیو و تلویزیونی نمی توانی ببینی ،در هیچ کشور چند سازمان انحصاری تولید خوور را نمی توانی پیدا کنی که حتی بتوانتد جلو تولید خودروهای پیشرفته را بگیرند. همچنین تولید برق انحصاری ،حاکمیت مطلق وزا و غیره......