«قصر شیرین» دهمین فیلم بلند داستانی رضا میرکریمی در مقام کارگردان پس از رونمایی در جشنوارهها، اکنون به اکران عمومی رسیده و در معرض قضاوت عموم تماشاگران قرار گرفته است؛ فیلمی که گزینه اصلی حضور ایران در جوایز اسکار 2019 است و اکنون پس از دل ربودن از منتقدین مشکلپسند، در پی جذب تماشاگرانی است که گزینههای سهلالهضمتری برای انتخاب در گیشه نه چندان پررونق این روزهای سینما دارند.
«تابناک»؛ مهدی خرم دل ـ «زمانی که جوایز اسکار ۲۰۲۰ از راه برسد، فیلم خانوادگی و احساسی «قصر شیرین» میتواند سومین تجربه حضور میرکریمی را به عنوان نماینده سینمای ایران در این جوایز رقم بزند. این فیلم که با ظرافت نوشته و با حساسیت کارگردانی شده، یکی دیگر از درامهای روانشناختی است که ماهرانه به معنی پدر بودن و مسئولیتهای آن میپردازد. «قصر شیرین» که تا حد زیادی در حال و هوای فیلم کلاسیک «دزد دوچرخه» اثر «ویتوریو دسیکا»ست، احساسات متناقضی را درباره مواجهه یک مرد تازه از زندان آزاد شده با فرزندان خود در مخاطب برمیانگیزد.» این لحن دبورا یانگ منتقد هالیوود ریپورتر شاید برای شروع نقد تازهترین اثر رضا میرکریمی یک ورودی مناسب باشد.
میرکریمی در «قصرشیرین» که یک فیلم جادهای است، زندگی مردی به نام جلال را روایت میکند که همسرش مرده، قلب همسرش را فروخته و حالا فرزندانش که نزد همسرش بزرگ میشدند، از سوی خانواده همسرش به او تحمیل میشوند. حامد بهداد در نقش این مرد در این روز پرماجرا، دستخوش تحول میشود و تماشاگران را با خود در جادهای که قرار است سیر این تحول را روایت کند، همراه میسازد. فیلم میرکریمی منتقدان سرسختی ندارد و حتی مشکلپسندترین منتقدین هم به کل منکر ارزشهای هنری این درام نشدهاند.
در آغاز ماجرا جلال را در قامت مردی عبوس و ناراحت میبینیم که دو فرزندش گریزان است و قصد دارد سارا و علی یادگار خود و همسرش را پس از مرگ او نزد خواهر زنش نسرین رها کند و با فروش چیزی که در اواخر داستان پی میبریم چیست، گذشته را پشت سر بگذارد و بگریزد؛ اما موانعی چون همسر نسرین، مانع از فرار بدون هزینهاش میشوند و جلال را وامیدارند تا میراثش را با خود به هر جایی ببرد که میخواهد. داستان با اضافه شدن یک زن که همسر موقت جلال و همسفر این دو کودک در جاده است، شکل میگیرد و جلال مکرراً در معرض انتخاب قرار میگیرد.
جلال که خود را برای تماشاگر، از چهرهای پنهانکار و دروغگو نشان میدهد که پس از مرگ همسرش قصد دارد برای رفع گرفتاریاش از او نیز استفاده غیرشرافتمندانهای داشته باشد، در جدال درونی با خود و انتخابهایی که مسیر تحولش را در این جاده پر پیچ و خم رقم میزنند، آهسته آهسته درمییابد که در قبال گذشتهاش بیش از آنچه تصور میکرده مسئول است و حق ندارد به سادگی میراث گذشته را رها کند. او حس میکند سرنوشت آنچه در گذشته رقم زده، حتی اگر خودش بخواهد او را رها نمیکند و روزگاری در پیچ و خم زندگی، زیر بار کتکش خواهد گرفت و بیتاوان نخواهد بود و شاید اینگونه است که به نوعی از انکار گذشتهاش دست برمیدارد.
حامد بهداد به گفته خودش حاصل دوران بازیگریاش را در این فیلم گذاشته و انصافاً یک بازگشت قدرتمند برای بازیگری است که تصور میشد به یک تیپ تقلیل یافته است. او که به بازی در نقشهای عصبی شهره است، در این فیلم به اندازه خشم و عصبانیتش را کنترل کرده و هرچند به جز یک سکانس، هیچگاه این خشم را بروز نمیدهد و حتی در زدوخورد با نزدیکان همسرش نیز دست به تقابل نمیزند، در عین حال به گونهای خشم درونیاش را در کنشها و واکنشهایش به ویژه با زنی که همراه اوست، تقسیم میکند که تماشاگر هر لحظه منتظر تکرار همان حامد بهداد همیشگی است.
رضا میرکریمی بازی به اندازهای از حامد بهداد گرفته اما دور از انصاف است که بخشی از تأثیرگذاری بازی و درآمدن سیرِ تحول جلال را صرفاً در میرکریمی و بهداد خلاصه و باید اذعان کرد که موقعیتها و دیالوگهای حساب شده محمد داودی و محسن قرایی فیلمنامهنویسان «قصر شیرین» در پرده برداشتن از چهره واقعی بهداد و همچنین پذیرش مخاطب برای تحول مرحله به مرحله او، تاثیر محسوس و معناداری داشته است.
معمولاً یا فیلمنامه، یا کارگردانی و یا بازیگر و یا هر سه عامل به گونهای عمل میکنند که سیر تحول بازیگر باورپذیر نمیشود و یا این تحول اینقدر دیر شروع میشود و به یک سوم پایانی و حتی بعضاً به سکانسهای پایانی فیلم موکول میشود که دیگر «سیر» نیست، بلکه یک تحول شتابزده و باورنکردنی است. در این فیلم هر سه عامل درست عمل کردهاند و سیر تحول هم حتی نه از نیمه فیلم، بلکه از سکانسی که جلال در نهایت وادار میشود کودکانش را با خود ببرد و کنشها و واکنشهایی که از آنها دریافت میکند و اطلاعاتی از همسر سابقش میگیرد، شروع میشود و تا انتها تداوم مییابد.
داستان میتوانست به سمتی پیش برود که جلال یک کاراکتر سیاه برای مخاطب عام باشد؛ اما در نهایت او با چهرهای خاکستری در پایان داستان قرار میگیرد و تماشاگر داوری بیرحمانهای نسبت به این مرد چهل و دو ساله که اکنون پس از تجربه تلخ زندان و مرگ همسرش ندارد. سیر رویدادها و اطلاعاتی که پراکنده و حساب شده به جلال و همزمان به تماشاگر میرسد، چنین تصوری را پیش میآورد که کارگردان برای تغییر مکرر قضاوت تماشاگرانش نسبت به کاراکترهایش در این مسیر برنامه داشته تا به آنها یادآوری کند که وقتی فقط بخشی از یک داستان را بدانیم، قضاوتها تا چه میزان میتواند ناقص و غیرمنصفانه باشد، این برنامه را به خوبی پیش برده است.
بیشک یکی از دلایل مهندسی دقیق این فیلم که در برخی سکانسها نظیر سکانسهای گرگ و میش برای اهل فن مشخص است، زمان قابل توجهی است که میرکریمی صرف ساخت این فیلم کرده است. در شرایطی که فیلمهای تجاری در سینمای ایران ظرف 35 تا 45 جلسه فیلمبرداری ساخته میشوند، میرکریمی در حدود نود جلسه فیلمبرداری داشته و برخی موقعیتها را برای حفظ نور و فضا طی روزهای متمادی در زمان مشخصی گرفته و در واقع با حوصله خاصی فیلم را ساخته و آنگونه که تدوین نشان میدهد، با حوصله به مراتب بیشتری پای میز تدوین نشسته است.
هنر کارگردانی میرکریمی را نه فقط در دکوپاژهای فوقالعاده یا بازی بهداد، بلکه شاید در بازی فوق العاده دو کودک فیلم جستجو کرد؛ بازی که بیشک یکی از بهترین بازیهای کودکان در تاریخ سینمای ایران است و بازیگردانیِ چنین کودکانی برای دوره طولانی -آن هم در شیوه مرسوم فیلمبرداری موسوم به رج زدن سکانسها- و حفظ راکورد بازی در این رده سنی برای سکانسهای متعدد در لوکیشینهای جادهای بسیار دشوار و انرژیبر است. به همین دلیل برخی کارگردانها یک شخص را به عنوان همراه و بازیگردانِ بازیگران کودک در نظر میگیرند که اغلب تجربه موفقی نیز نیست اما در این فیلم کارگردان بخشی از انرژی و تمرکزش را نیز در این بخش صرف کرده است.
یکی از نقاط ویژه این فیلم سینمایی، طراحی صحنه و لباس آتوسا قلمفرسایی است که به خوبی در خدمت داستان است و در شکلدهی کارکترها و فضاسازی خوبی عمل کرده است. میرکریمی با استفاده از حرفهایهای سینما در پشت صحنه این اثر مهم، توانسته در جزئیات اینقدر دقیق عمل کند که اگرچه به درستی به چشم تماشاگر غیرحرفهای سینما نمیآید اما کار میکند و در پیشبرد روایت موثر است.
در آخر نمیتوان از همه لوازم خلق این اثر مهم سخن به میان آورد اما درباره مرتضی هدایی فیلمبردار قصرشیرین کلامی نگفت. هدایی در فاصلهای نه چندان طولانی تا چهل سالگی به پختگی در فیلمبرداری دست یافته و دوربین را جای درستی که از دکوپاژی که کارگردان برای او و دیگر عوامل صحنه تدارک دیده قرار میدهد و قاببندی درستی را متناسب با فضای سکانسها ثبت میکند که حس صحنه را به بهترین شکل ممکن منتقل نماید.
هرچند فیلم میرکریمی همچون آثار پیشینش از بازیگر مطرح محدود و گروهی از نابازیگران یا بازیگران کمتر شناخته شده بهره برده و از این منظر شاید قابلیتهای تجاری مورد نظر بخشی از سینمای بدنه را نداشته باشد، اما بیشک همان رویکرد اخلاقی مرسومی که همواره در آثار پیشین نیز از او سراغ دارد و تماشاگران خاص خود را به سینما کشانده، این بار نیز گروهی را همراه این کارگردان و اثر تازهاش خواهد نمود.