یکی از مباحث بسیار مهم که چندی است در برخی محافل انرژی کشور مطرح و نگرانیهایی برای پرسنل شرکتهای تابعه شرکت ملی نفت ایجاد نموده، انتزاع دو شرکت مهم نفت و گاز پارس و مناطق مرکزی از شرکت ملی نفت ایران و انتقال آنها به شرکت ملی گاز است. این شنیده ها با ارائه طرح پیشنهادی اساسنامه شرکت ملی گاز در مجلس شورای اسلامی در تاریخ 29/03/1398 و طرح آن در کمیسیون انرژی مجلس به واقعیت نزدیکتر شده است.
این طرح، زمینه ورود شرکت ملی گاز به حوزه عملیات بالادستی و پایین دستی نفت و گاز کشور را مهیا نموده و مدافعان آن توجیهاتی از قبیل چابک سازی، شکستن انحصار شرکت ملی نفت و ایجاد فضای رقابتی را مطرح مینمایند. طبیعتاً شکستن انحصار و ایجاد فضای رقابت در بخش خصوصی امر پسندیده و مطلوبی است که اگر بدرستی انجام شود موجب افزایش کارآیی و بهرهوری می شود ولی تشکیل سازمان های موازی در بخش دولتی با شرح وظایف و مسئولیتهای مشابه نه تنها موجب افزایش بهرهوری نمیگردد بلکه با اصل یکپارچگی مدیریت در تعارض بوده و با بزرگتر شدن دولت برخلاف اصل 44 قانون اساسی و سایر اسناد بالادستی کشور، موجب اتلاف و هدررفت منابع نیز خواهد گردید. تجربیات گذشته نیز به خوبی نشان می دهد که هر جا راه را برای ورود شرکتهای خصوصی واقعی باز کردهایم، موفق بوده و منفعت آن متوجه مردم - صاحبان واقعی منابع کشور- شده است. و هرجا با تعدد شرکتهای دولتی به دنبال بهبود بهرهوری و مدیریت صحیح منابع بودهایم، راه را به بیراهه رفته و جز اتلاف و هدررفت منابع ره به جایی نبردهایم.
اکتشاف و توسعه ميادين نفت و گاز فرآيند تخصصی و پيچيدهاي است كه شامل گستره وسيعي از فعاليتهاي اكتشافي، ارزيابي مخازن، حفاري، احداث تجهيزات سطحالارضي، خطوط لوله، واحدهاي فرآورشي و نهايتاً ارسال نفت، گاز و ميعانات گازي به مبادي مصرف ميباشد. دانش و تجربه این عملیات بیش از یک قرن در شرکت ملی نفت ایران نهادینه شده و در حال اجرا میباشد. حال سئوال اینجاست که شرکت ملی گاز با دارابودن 30 شرکت گاز استانی و مسئولیت فعلی انتقال، توزیع و گازرسانی به شهرها و روستاها با چه تجربه، تخصص و نیروی انسانی میتواند به چنین عرصه پیچیدهای وارد شود. به تحلیل بسیاری از کارشناسان حوزه انرژی، پس از تصویب اساسنامه شرکت ملی گاز، گام اول اجرایی حل این مشکل، انتقال دو شرکت نفت و گاز پارس و مناطق مرکزی(دو بازوی اصلی شرکت ملی نفت در توسعه میادین گازی نظیر پارس جنوبی، کنگان، خانگیران، تنگ بیجار و ...) به شرکت ملی گاز خواهد بود. در صورت تحقق این مسئله، نه تنها وظایف فعلی این دو شرکت بر زمین می ماند، بلکه با از هم گسیختگی سازمانی ایجاد شده، شرکت ملی گاز توفیقی در حوزه بالادست نداشته و بیم آن می رود که با نزدیک شدن به فصل سرما در انجام وظایف فعلی خود نیز با مشکلات عدیده مواجه گردد.
بر همگان واضح است که در شرایط فعلی، چالش اصلی شرکت ملی نفت ایران، تامین و تولید نفت و گاز نبوده و مشکلات دیگری گریبانگیر این شرکت میباشد. حال که شرکت ملی نفت ایران در نوک پیکان تحریمهای ظالمانه بینالمللی قرار گرفته، طرح موضوعاتی از این دست که در عمل موجب نگرانی پرسنل و تضعیف موقعیت شرکت ملی نفت میگردد، چه جایگاهی میتواند داشته باشد!؟