«ایده اصلی» دومین فیلم بلند سینمایی آزیتا موگویی در مقام کارگردان در حالی اکنون بر پرده سالنهای سینمای کشور نقش بسته که تماشای دوباره آن پس از نخستین تماشا در جشنواره فجر، تماشاگر حرفهای را بیش از پیش متقاعد میسازد با اثری خوش رنگ و لعاب مواجه است که تلاش شده چه در داستان و چه در اجرا و فرم شبیه به درامهای معماری هالیوودی باشد و با یک نمونه خوشساخت وطنی از چنین درامهایی مواجه باشیم اما این کوشش کشش لازم را نزد مخاطب حرفهای به وجود نمیآرود.
«تابناک»، مهدی خرم دل؛ «ایده اصلی» پیش از آنکه به فیلمی از آزیتا موگویی تبدیل شود، سناریویی به قلم امیر عربی نویسنده فیلمهای «یک عاشقانه ساده»، «سعادت آباد»، «سارا و آیدا»، «کارت پرواز» و... است. عربی که با مازیار میری وارد این فضا شد، این بار برخلاف فیلمهای پیشین، سناریویی پرکاراکتر و پرهیاهو را نوشته که قرار نیست یک درام عمدتاً متمرکز بر لوکیشنهای داخلی باشد، بلکه در لوکیشنهای مختلف با وقایع پیاپی همراه است و فضای معماییاش با گرههای متعددی داستانی مواجه است. آیا عربی سناریویی پروپیمان و پرجزئیات به موگویی داده و او با وجود برخورداری از چنین سناریویی روی صندلی کارگردانی نشسته یا بضاعت فیلمنامه همین چیزی است که روی پرده میبینیم؟
داستان فیلم درباره یک پروژه مشترک بزرگ میان ایران و اسپانیا است که قرار است در جزیره هندورابی در جنوب ایران راهاندازی شود و اکنون هدلینگها و شرکتهای متعددی در پی آن هستند تا در مناقصه این پروژه پیروز شوند و این موقعیت ویژه را از آن خود کنند. مهندس سعید پارسا که چندسالی است از همسرش رویا عضدی جدا شده و رئیس یکی از شرکت های حاضر در مناقصه است، ظاهراً شانس بالایی برای بردن این پروژه دارد اما همه چیز آن طور که باید پیش نمیرود که انتظار میرفت و ابعاد رقابت به جایی خارج از هندورابی کشیده میشود.
روایت سه پردهای فیلم که با تصویر کشیدن فیلم از نگاه سه کاراکتر فیلم شکل گرفته، با چالشهای جدی در منطق روایی برخوردار است که واضحترین آنها بازی دادن سعید توسط رویا است. اگر همدستی و شراکتی میان این دو در کار بوده باشد، اساساً طراحی آن نقشه توسط رویا برای گرفتن پولها از سعید -که قطعاً اجرایش بیهزینه نبوده- چه منطقی داشته است؟ چنین پرسشهایی را به کرات میتوان مطرح کرد که به جهت لو رفتن داستان برای تماشاگر، از بیان آن در این مقطع آغازین اکران فیلم پرهیز میکنم.
بهرام رادان، مریلا زارعی، پژمان جمشیدی، هانیه توسلی و مهرداد صدیقیان به عنوان بازیگران اصلاً مکرراً میکوشند سر هم کلاه بگذارند و همدیگر را دور بزنند و به نوعی منافع خود را در این بازی تامین کنند و هریک به طریقی این مسیر را در پیش میگیرد. شاید در نگاه اول یادآور «وال استریت» اثر الیور استون باشد اما کمی که پیش میرویم یاد «دوربرگردان | U Turn» دیگر فیلم الیور استون میافتیم اما واقعیت تلخ آن است که دوربرگردان با وجود ساختار ضعیفش به مراتب قویتر از فیلم آزیتا موگویی است و این به معنای عدم تلاش موگویی برای ساخت یک فیلم فوق العاده نیست، بلکه به منزله حاصل متوسط این تلاش است.
موگویی کوشیده با جذب سرمایه گذاران متعدد و ویترین جذاب ستارهها، بهره گیری از خودروهای لوکس و هرآنچه به این فیلم زرق و برق میداد، اثری خوش رنگ و لعاب بسازد و در ساخت اثر خوش رنگ و لعاب نیز ناموفق نبوده و چه بسا این محصول متعلق به سینمای بدنه در گیشه فروش قابل توجهی نیز داشته باشد اما اگر از این ظواهر فیلم عبور کنیم، با اثر چشمگیری مواجه نمیشویم. یکی از دلایلی که «دور برگردان | U Turn» را اثری موفقتر از این فیلم میدانم، بازیهای قابل قبول مجموعه بازیگران این فیلم است و از قضا در این فیلم، مجموعه بازیگران بدترین بازیهایشان را به نمایش گذاشته باشند.
یک نگاه کلی ممکن است چنین تصوری برای تماشاگر به وجود آورد که مجموعه بازیگران این فیلم با بیانگیزگی و بیمیلی در این پروژه بازی کردهاند و ادامه دادهاند و بعید است هیچ سکانس درخشانی از نقش آفرینی آنها در ذهن تماشاگر باقی بماند، چرا که به سختی میتوان به سکانسی از فیلم عنوان «درخشان» را داد. شاید هزینه بالای تولید چنین فیلمی باعث شده که موگویی بکوشد مراحل تولید را با سرعت بیشتری پشت سر بگذارد و هزینه تولید را کنترل کند و همین مسئله تمرکز برای گرفتن چند باره سکانسها و دستیابی به بازیهای قابل قبول را نیز ناممکن ساخته و شاید دلیل دیگری دارد که ما از آن بیخبریم.
البته برخی بازیگران باتجربه فیلم میدانند در یک فیلم معمایی باید روابط عاطفی را به چه شکل تعریف کنند اما وقتی دیالوگهای سطحی به آن داده شده، نمیتوانند معجزه کنند و در نهایت بازی آنها نیز میتواند تحت تاثیر این سناریو قرار گیرد. فضاسازی و دیالوگهایی برای نشان دادن وجود روابط عاطفیِ واقعی میان کاراکترها وجود ندارد و اساساً ممکن است تماشاگر باور نکند چنین روابطی وجود دارد که برایش ابهامی به وجود بیاید و این معما یا معماها در ادامه داستان برای تماشاگر حل شود و اینکه تصور کنیم این فیلم به استانداردهای فیلمهای معمایی هالیوودی نزدیک شده، دور از واقعیت است.
اما آیا همه این نقدها به این معنا است که نباید «ایده اصلی» را تماشا کرد؟ قطعاً چنین نیست. در میان فیلمهای سینمایی تجاری و بدنه که در نیمه نخست سال نود و هشت اکران شدهاند، یکی از آبرومندترین فیلمها همین اثر موگویی است. اگر موگویی هدفش را سرگرم کردن مخاطب عام در سینما در نظر بگیریم، ممکن است تا حدود زیادی نیز به این هدف دست یابد و برای یک بار دیدن این گروه تماشاگران که طیف وسیعی را نیز شامل میشوند، گزینه قابل قبولی است.