موضوعی مثل سردار مریم، موضوعی ملی است که کمک میکند به ایجاد یک حس نزدیکی بین اقوام مختلف و آحاد ملت. اما چنین حسی نیاز به دقت نظر هم دارد؛ هم در لباسها، هم در لهجه، هم در بیان گذشته شخصیتها. «بانوی سردار» در همه اینها دچار تحریف است؛ بیشتر مایل است یک زن امروزی با تفکرات ایدئولوژیک متعلق به یک قشر خاص را در جایگاه یک زن بزرگ تاریخ نشان دهد
منطقهی بختیاری قهرمان کم ندارد؛ در کمتر حادثهی مهم تاریخ ایران است که ایل بختیاری نقشی نداشته باشد. چه آن روز که با انگلیسها میجنگیدند، چه آن زمان که در اعتراض به فرمان محمدعلی شاه قاجار، روانهی اصفهان و تهران شدند و به کمک مشروطهخواهان آمدند. تاریخ ایران، قهرمان بختیاری کم ندیده. بنابراین این اصلاً عجیب نیست اگر سریالی ساخته شود دربارهی یکی از چهرههای سرشناس این طایفهی بزرگ. بیبی مریم بختیاری که لقب سردار هم دارد یکی از چهرههای مهم تاریخ ایرانی است؛ زنی که نقش مهمی در مبارزهی مسلحانه علیه انگلیسیها داشته، خانهاش پناهگاه فراریان از چنگ اجنبیها بوده، حامی و پیشگام دفاع از حقوق زنان بوده و خودش اسلحه به دست گرفته و جنگیده است. همهی اینها را که بگذارید کنار خاندان او، از پدرش گرفته که ایلخان بختیاری بوده تا برادرش که فاتح تهران بوده، آنوقت میفهمید که او چه شخصیت کمنظیری در تاریخ ایران بوده است. در دو هفتهی گذشته شبکهی سوم سیما سریالی را پخش کرد به نام «بانوی سردار»؛ سریالی که بخشی از زندگی قهرمانانهی بیبیمریم را نشان میداد. اما این سریال همهی حقیقت را نگفت، که بیشتر دغدغهی امروز را داشت و مایل بود تا برداشتی امروزی از ماجراهای زندگی این شیرزن ارائه کند.
بیبیمریم بختیاری را شاید برخیها فقط به عنوان خواهر سردار اسعد بختیاری، بشناسند. شاید هم برخی او را با نام پسرش، علیمردان خان، به یاد بیاورند. اما او یکی از زنان مبارز عصر مشروطیت بود که در سال ۱۲۵۱ هجری شمسی در سرزمین بختیاری بهدنیا آمد. پدرش، حسینقلی خان ایلخانی بود از سران ایل بختیاری به حساب می آمد و ظاهرا مقتدرترین ایلخان هم بوده است. او در ادارهی نواحی جنوب ایران با ظلالسلطان شریک بود و همین قدرتاش بود که اطرافیان ناصرالدین شاه را میترساند. بنابراین به او قهوهی تلخ مشهور قجری خوراندند و مسموش کردند تا بمیرد. بیبی مریم در کودکی پدرش را از دست میدهد و دوران سختی را میگذراند. او را در ۱۵ سالگی به عقد مردی درمیآورند که ۲۰ سال از او بزرگتر است. چهار سال بعد هم همسرش در یک توطئه خانوادگی جان میدهد و بیبی مریم که سه فرزند به نامهای علیمردان خان، محمدعلیخان و سهراب خان دارد به سمت خانه و ایل پدری برمیگردد.
اما نقش او را نباید فقط به تربیت فرزندانش محدود کرد. او کسی بود که زندگی مستقلی برای خودش ساخت؛ خودش رئیس قلعه بود و جمعی از سواران بختیاری را در اختیار داشت و در سوارکاری و تیراندازی مهارت پیدا کرد. مهمتر اینکه سواد خواندن و نوشتن آموخت و در جریان امور مشروطهچیان قرار گرفت. وقتی محمدعلی شاه فرمان داد تا مجلس را به توپ ببندند بیبی مریم یکی از کسانی بود که برادرش، سردار اسعد بختیاری را تشویق به سفر به تهران کرد تا به حکم شاه اعتراض کند. سردار اسعد هم عازم اصفهان شد و بعد فتح این شهر به سمت تهران حرکت کرد. این بیبی مریم بود که با نامه و پیک و تلگراف سران ایل بختیاری را دعوت به مبارزه کرد. خودش عازم پایتخت شد و در خانه پدری حسین ثقفی، ساکن شد. او بود که بعد از حمله سواران بختیاری به تهران، در پشت بام خانه که به میدان بهارستان مسلط بود، سنگربندی کرد و با عدهای سوار بختیاری، از پشت سر با قزاقهای طرفدار محمدعلیشاه، مبارزه کرد. در این ماجرا بود که تفنگ به دست گرفت و با قزاقها جنگید. نقش او در فتح تهران، میزان محبوبیتش را در ایل بختیاری افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت، طوری که به لقب سرداری مفتخر شد.
سردار مریم بختیاری حواساش به مسائل سیاسی هم بود؛ با اینکه ایل بختیاری در زمان جنگ جهانی اول از انگلیسها حمایت میکرد او مخالف آنها بود. با روسها دشمن بود چون گوش به فرمان محمدعلی شاه بودند و مخالف مشروطه. اما حواساش به نیروهای آلمانی بود. عبدالحسین سپهر در کتاب «ایران در جنگ بزرگ» (تهران، بانک ملی، ۱۳۳۶) نوشته که زمان فتح اصفهان به دست روسها، فن کاردف آلمانی به خانهی سردار مریم بختیاری پناه برد تا اینکه پس از شکست بختیاریها از روسها و کشته شدن ۵۸ نفر راهی کرمانشاه شد و از آنجا به برلن رفت. برای بزرگداشت کمک و حمایتهای بیبی مریم از فن کاردف، امپراطور آلمان، کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و همچنین صلیب آهنین خود را که مهمترین نشان دولت آلمان بود، برای او فرستاد و او تنها زنی در دنیا بود که توانست این نشان را دریافت کند.
اما شاید مهمترین وجه بیبی مریم وجه روشنفکریاش بود؛ او که سواد خواندن و نوشتن داشت نقش مهمی داشت در دفاع از حقوق زنان در آن دورهی تاریخی. چندان در قید جداسازی مبارزه زنان و مردان نبود و به روش خودش زندگی میکرد و میجنگید و سیاستورزی میکرد. همین استقلالش بود که او را شهرهی عام و خاص کرد؛ او توانسته بود خصلتهای زنان ایل بختیاری را در وجه ملی بازتاب دهد و نشان دهد که آنها تا چه اندازه توانا هستند. اما جالب اینجاست که بعد مرگش کتاب خاطراتش منتشر شد و معلوم شد که او تمام وقایع را نوشته و یادداشتهایی را دربارهی حوادث مهم برداشته است.
چنین شخصیتی جان میدهد برای ساخت سریال و فیلم؛ یک شخصیت ملی که ضد خارجیهاست و درعین حال خوب میداند که مصلحت کشورش در چیست و چطور باید دفاع کرد؛ زنی که روشنبین است، به فوائد مشروطه اعتقاد دارد و اهل اندرونی نیست. سال قبل بود که پرویز شیخ طادی سراغ این سوژه رفت و سریال «بانوی سردار» را بر اساس زندگی این زن ساخت. او که به خاطر ساخت «شکارچی شنبه» و «روزهای زندگی» مشهور است در دولت حسن روحانی مدام به او اعتراض میکرد و حتی نامهای تند خطاب به رئیسجمهور نوشت. اهمیت این نکته در این است که شیخ طادی حرفهای خودش را در زبان شخصیتها گذاشته به همین دلیل این زندگینامه دستخوش تغییراتی شده است. دلیل اولش روشن است؛ هیچ اثر هنری نمیتواند تمام وجوه زندگی یک انسان را در بر بگیرد و افشا کند. دلیل دوم هم کموبیش معقول است، هر اثر هنری که به تاریخ میپردازد باید به این زمانه هم سرک بکشد و آن را به محصولی بدل کند که برای مردم این دوران هم مهم باشد. اما هیچکدام از این دلایل باعث نمیشود که واقعیات انکار شود. سریال «بانوی سردار» در مبارزهی بیبی مریم با انگلیسیها صادق است اما در برابر او مردانی را قرار میدهد که سردار را دعوت به سکوت میکنند. سکانسی از سریال که مدام دست به دست میشد و باعث اعتراض شد سکانسی بود که شخصیتی (با بازی مهدی میامی) در حال توصیف شرایط جهانی بود و به بیبی مریم میگفت که حرفها و رفتار او مانع سرمایهگذاری خارجی در کشور میشود! میگفت کارهایش خلاف مصلحت است، خارجیها را فراری میدهد و مصلحت کشور به خطر میافتد. فارغ از جنبههای واقعی یا خیالی این گفتوگو، موضوع سر واژههاست، اصطلاحات و کلماتی که افراد به کار میبرند، سرمایهگذاری خارجی، مصلحت و امنیت ملی واژههایی امروزی است و معلوم است که برای موازیسازی وقایع با امروز نوشته شدهاند. نکته همین است که چنین کاربرد ایدئولوژیکی جذب مخاطب نمیکند، او را خفه میکند. این نوع انتقاد ربطی به روحیهی بیبی مریم ندارد، که خاستگاه او برای اعتراض به دولتهای روس و انگلیس و حمایتش از آلمانها، به شرایط ایران در آن زمان بستگی داشته. اما حذف این زمینهها و پیوند زندن وقایع تاریخی با شرایط روز، آن هم به سادهترین شکل ممکن فقط مانع ارتباط میشود و بیشتر بدل میشود به حرف سازنده که از دهان شخصیتهای سریال بیرون میزند. در گام اول شاید این موضوعات جذاب به نظر برسند اما راستش وجه هنری اثر به خاطر این بیظرافتی آسیب میبیند. در این مواقع بهترین کار برای همانندسازی شرایط تاریخی با شرایط امروز، ایجاد موقعیتهایی هنرمندانه برای کنش و واکنشهایی است که تماشاگر را به فکر وادارد و خب، ماجرای بیبی مریم از این وقایع کم ندارد.
موضوعی مثل سردار مریم، موضوعی ملی است که کمک میکند به ایجاد یک حس نزدیکی بین اقوام مختلف و آحاد ملت. اما چنین حسی نیاز به دقت نظر هم دارد؛ هم در لباسها، هم در لهجه، هم در بیان گذشتهی شخصیتها. «بانوی سردار» در همهی اینها دچار تحریف است؛ بیشتر مایل است یک زن امروزی با تفکرات ایدئولوژیک متعلق به یک قشر خاص را در جایگاه یک زن بزرگ تاریخ این سرزمین قرار دهد و در کالبد او حرفهای سیاسی بزند. اما توجه نمیکند که هر شخصیت تاریخی اول باید شبیه خود خود واقعیاش باشد و بعد، بدل به یک شخصیت نمونهای شود که حرف امروز را هم بزند. پرویز شیخ طادی، یک فرصت گرانبها را که میتوانست منجر به ایجاد غرور ملی شود فدای سیاستزدگی کرده. هیچکس با نقد مخالف نیست اما نقدی که متناسب با قالب بیان شود نه با تحریف یک شخصیت ملی و تاریخی.
گزارش از: سیاوش نجفیان
این مطلب نخستین بار در روزنامه سازندگی منتشر شده است.