نقد و بعضاً حمله به ارکان دفتر رهبر معظم انقلاب با اسم بردن از ایشان در یک دهه اخیر برای موارد اندکی رخ داده و در مواردی حجت الاسلام علی اصغر حجازی و وحید حقانیان مستقیم هدف قرار گرفتند؛ اما هدف قرار دادن واضح حسین محمدی، معاون بررسی و چهره فرهنگی دفتر رهبری اتفاق تازه و بیسابقهای است که نه توسط جریانهای آن سوی آب یا اصلاحطلبان، بلکه از سوی برخی جریانهای موسوم به عدالتخواه و انقلابی رخ داده و همین اسباب شگفتی را رقم زده است.
وحید جلیلی برادر کوچک سعید جلیلی و مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی و احسان محمدحسنی، مدیر مؤسسه اوج از جمله اصلیترین چهرههایی هستند که در نامههایی سرگشاده خطاب به مدافعین نگاه فرهنگی سیاست گذار در دفتر رهبری، با لحنی بسیار تند و گزنده، مشکل اصلی را عملاً حسین محمدی معرفی کردند و وضعیت امروز صداوسیما را نیز محصول نوع سیاست گذاری بخش فرهنگی بیت رهبری با محوریت حسین محمدی خواندند. ماجرا اما از سخنرانی آتشین 19 مرداد جلیلی در مشهد در جشن سالانه «انجمن فیلمسازان انقلاب اسلامی» آغاز شد.
وحید جلیلی محور نقدش را سریال بوی باران قرار داد که به گفته او پانزده میلیارد تومان هزینه ساختش بوده و به تصور او این سریال چهره زشتی از ایران ارائه میدهد و تولیدش محصول شبکه نفوذ است! جلیلی سپس از تعبیر «باند» برای چهرههای نزدیک به حسین محمدی در صداوسیما که تمشیت امور اصلی را در این سازمان بر عهده دارند، استفاده کرد و در ادامه طی یادداشتهایی از تعابیر دیگری نظیر «گروه مافیایی» بهره برد و اتهامات دیگری را مطرح کرد که بعید به نظر میرسد مستند باشد.
در مقابل این موج، شاهد یادداشتهایی از حسین صفار هرندی وزیر پیشین فرهنگ و ارشاد اسلامی، مهدی محمدی نویسنده کیهان و وطن امروز و یاسر جبرائیلی روزنامه نگار و تحلیلگیر در حمایت از مواضع و رویکردهای بخش فرهنگی بیت رهبری با محوریت حسین محمدی بودیم. همگی این چهرهها به درستی بر وفاداری، خدمت صادقانه و سلامت و فعالیت مجاهدانه حسین محمدی و حمایتش از حلقههای انقلابی تأکید کردند و با ادبیاتهای مشفقانه تا ادبیاتهای تند، لحنهای متفاوتی را برای پاسخگویی به گفتههای جبهه مقابل انتخاب کردند.
سوای اینکه به نظر نمیآید نقدهای مطرح به حسین محمدی چندان جانب انصاف را رعایت کرده باشد، باید پرسید این تعابیر تند نسبت به بخش فرهنگی دفتر رهبر انقلاب و نزدیک شدن نقدها به حلقه یک رهبری، آن هم توسط چنین جریان ریشه در چه دارد؟ چه اتفاقی رخ داده یا برخی در انتظار چه اتفاقی هستند که در این سطح به این شکل علنی و با تندترین تعابیر ممکن ارکان بیت رهبری را متهم میکنند؟ پاسخ به این پرسشها میتواند بسیاری از ابعاد این ماجرا و داوری در قبال آن را سادهتر نماید. شاید رویدادهای در کمتر از یک سال آینده و برخی تحولات بتواند به این پرسشها پاسخ دهد.
در این شرایط، به نظر میرسد دست کم جریانهای انقلابی موضعی منطقی نسبت به شرایط داشته باشند و دستکم دفتر رهبر انقلاب و ارکان اصلیاش که اگر عملکردشان مورد توجه رهبری نبود، برای دوره طولانی همراه و مشاور امین تصمیم گیر ارشد کشور نبودند را این گونه هدف قرار ندهند. بیشک نقد هر ساختاری ضروری است اما روش و ادبیات نقد باید متناسب با اشخاص، مجموعهها و فضای حاکم باشد و چنین اقداماتی قطعاً نسبتی با انتظارات از برخی چهرهها ندارد.