فیلم سینمایی «آنا | Anna» به کارگردانی «لوک بسون» خالق آثاری چون «لئون: حرفهای | Leon: The Professional»، «عنصر پنجم | The Fifth Element» و «لوسی | Lucy»، با وجود آنکه میتوانست یک تریلر جاسوسی فوق العاده باشد اما نه تنها یک گام رو به جلو در کارنامه لوک بسون محسوب نمیشود، بلکه صرفا یک فیلم اکشن سرگرمکننده با ریتم تند است که با اشتباهات روایی و فرمال جدی مواجه است که در سکانسهای پایانی به یک پارودی تبدیل میشود.
«تابناک»، مهدی خرم دل؛ در دوران جنگ سرد و حاکمیت رهبران شوروی، دختری روس به نام آنا با بازی ساشا لوس به واسطه شرایط فاجعه آمیز زندگیاش، اعتیادش به مواد مخدر و همخانگیاش با مردم عیاش میکوشد وارد نیروی دریایی روسیه شود و بدین ترتیب از این فضا راحت شود اما او در واقع فرم پیوستن به «کا گ ب | KGB» را پر کرده و متقاضی پیوستن به دستگاه اطلاعاتی شوروی شده است. او که به عنوان «دام عسل | Honey Trap» به کار گرفته میشود و به عنوان یک فروشنده عروسک خیمه شب بازی در مسکو در مسیر یک انتخابگر مدل قرار داده میشود و بدین ترتیب به مجموعههای مد در پاریس راه مییابد و مدلی جذاب برای سرمایه داران میشود.
او در ابتدا تصور میکند پس از دورهای خدمت به کا گ ب میتواند از خدمت مرخص شود و زندگی در آرامش و رفاهی داشته باشد اما با گذر زمان و فرسایشی شدنِ ماموریتهایش پی میبرد تنها با مرگ خدمتش پایان مییابد. او که به عنوان شخصیتی باهوش معرفی میشود که همیشه پنج حرکت از طرف مقابل جلوتر است و یک شطرنجباز حرفهای محسوب میشود، از اینجا تصمیم میگیرد تا خود را از این بزای خلاص کند اما از هر سو میگریزد، چارهای نمییابد تا اینکه یک اتفاق او را با یک گریزگاه اجتناب ناپذیر مواجه میسازد.
آنا در جریان یک عملیات، ماموران سی آی ای او را دستگیر میکنند و او در عوض دریافت آزادی و آرامش در امریکا، به مامور دوجانبه تبدیل میشود. رئیس آنا با بازی هلن میرن به این موضوع پی میبرد و تایید میکند اگر همه ماموریتهای سی آی ای را به او اطلاع دهد، خیانت آنا را گزارش نمیکند. ماموریت نهایی سی آی ای برای رهایی آنا، ترور رئیس کا گ ب است. رئیس آنا که از حذف رئیس کا گ ب برای جانشینیاش سود میبرد، با آنا همدست میشود تا او ماموریت محوله از سوی سیا را انجام دهد و بدین ترتیب شاهد یک تریلر جاسوسی از نوعی هستیم که با عنوان «گانفو» نامیده میشود.
آنا در طول فیلم با یک افسر ارشد کا گ ب با بازی لوک ایوانز و یک افسر ارشد سی آی ای با بازی کیلین مورفی ارتباط عاشقانه دارد و در سکانسهای پایانی این ارتباط باعث میشود فیلم تا حدودی به یک پارودی تقلیل یابد و همه ضعفهای فیلم در مقابل فاجعه تصویری که در فینال داستان میبینیم، رنگ ببازد. فیلم اما برخلاف پایانش در ابتدا خوب آغاز میشود و پس از چند سکانس نخست امید میرود با اثر جدی مواجه باشیم اما هرچه داستان جلو میرود فضای کلیشهای چنین آثاری بدون نوآوری در داستان گویی تماشاگر را خسته میکند.
فیلم با فلشبکهای متعدد به سه سال قبل، شش ماه قبل، سه ماه قبل و... همراه است که قرار است پازل داستان را تکمیل کند و مخاطب از شگفت زده کنند اما اینقدر داستانهای اینچنینی با فرمولهای مشابه پیش رفته که تماشاگر از هیچ کدام از چرخشهای جاسوس زن متعجب نمیشود! این فش بک و فلش فرواردها اما بیشتر برای پوشش ضعف فیلمنامه است. داستان تا جایی پیش میرود و کارگردان حالا باید قصه را پیش ببرد و به این ترتیب با یک فلش بک، چیزی در گذشته کاراکتر اصلی میگذارد تا در سکانسهای حال از آن بهره ببرد و این کار مکرراً تکرار میشود.
حرکت آنا در این فیلم میتوانست منجر به اثری شبیه به بلوند اتمی یا جان ویک شود و دستکم یک اکشن با شتاب حرکتی را داشته باشد اما لوک بسون که خواسته هم فیلمی در ژانر تریلر و هم در ژانر جاسوسی عرضه کند، در میانه هر دو اینها باقی میماند و پیش نمیرود. بسون در بخشی از فیلم مجبور میشود ریتم فیلم که با موسیقی الکترونیک به نفع بخش تریلرگونه اثر شتاب گرفته را کُند کُنَد و داستان بگوید و بدین ترتیب فیلمی که در ژانر جاسوسی حرفی برای گفتن ندارد، در ژان تریلر و اکشن نیز به یک اثر متوسط تبدیل شده است.
لوک بسون به نوعی «زنی به نام نیکیتا | La Femme Nikita» که در سال 1990 ساخته را با تغییراتی در روایت و فرم را بازآفرینی کرده و حرف تازهای در ارائه یک تصویر تازه از یک جاسوس و آدمکش زن ارائه نمیکند. شاید توقع ما از بسون با توجه به فیلمهایی که پیشتر توسط او در همین ژانر ساخته شده و یا فیلمهایی که همزمان با «آنا | Anna» اکران شده، بیش از حد است و توان او تحلیل رفته باشد! تماشاگری که فیلم «پرستوی سرخ | Red Sparrow» با بازی جینفر لارنس در نقش مشابه را دیده باشد که فیلم فوق العادهای نیز محسوب نمیشود، پس از تماشای «آنا» نسبت آینده فیلمسازی بسون ناامید شود!
«آنا | Anna» میتوانست یک بلک باستر فوق العاده با فروشی چشمگیر باشد که دستکم طیفی از منتقدین را با خود همراه کند و تماشاگران را نیز با خود داشته باشد اما لوک بسون در هر دو عرصه شکست خورده است. این محصول از کارگردانی که هنوز درگیر حواشی فیلمهای پیشینش است و شاید تمرکز لازم را برای بازآفرینی اثری دیگر در ژانری که تخصصش را دارد، تا حدودی غمانگیز است و ای کاش بسون چند سال بیشتر فیلم نسازد و در ادامه یک اثر جدیتر خلق کند.