سریال «ستایش 3» با وجود آنکه همچون دو فصل پیشین کیفیت بالایی ندارد، پرمخاطبترین سریال تلویزیون شده است؛ اما چه ویژگی در داستان و فرم باعث شده این سریال بتواند به این موقعیت دست یابد؟ در عین حال آیا میتوان بدون تبعات برای شخصیت «ستایش» در این سریال مابهازای بیرون در نظر گرفت و تصور کرد با این کار در حال فرهنگسازی در سطح افکارعمومی هستیم؟
به گزارش «تابناک»؛ مجموعه تلویزیونی «ستایش» به نویسندگی سعید مطابی و کارگردان سعید سلطانی، بار دیگر مورد توجه قرار گرفته است. فیلم روایت دختری به نام ستایش است که برای نجات برادرش به عنوان سرباز فراری در دوران جنگ، به دوست برادرش متوسل میشود. دوست برادر ستایش، عاشق ستایش میشود و با هم ازدواج میکنند و این آغاز جدایی دوست برادر ستایش از خانواده و پدرش «حشمت فردوس» میشود، تا اینکه فرزند حشمت فردو میمیرد و تقابل مستقیم ستایش و حشمت آغاز میشود؛ تقابلی که در فصل سوم رفع میشود.
پخش سری نخست این سریال از جمعه، دوازدهم آذر ماه 89 آغاز شد و در ششم آبان 90 به پایان رسید و در پی جذب وسیع مخاطبان فصل نخست این سریال، پیرنگ داستانی فصل دوم سریال بنا نهاده شد و تولید سریال به سرعت پیش رفت تا پس از پخش 44 قسمت از این مجموعه، پخش سری دوم این مجموعه از جمعه 27 دی 92 آغاز شد. این مجموعه تلویزیونی در فصل نخست با نقدهایی همراه بود، ولی به واسطه جذب مخاطب قابل توجه، فصل دوم آن نیز به ترتیب مورد اشاره ساخته شد که با نقدها و حتی تمسخرهای گستردهای همراه بود.
سطح کیفی فصل دوم سریال از هر نظر پایین بود؛ اما به هر حال مدیران صداوسیما تصمیم گرفتند فصل سوم را نیز بسازند و این فصل با بازی داریوش ارجمند، نرگس محمدی، مهدی سلوکی، سیما تیرانداز، سعید پیردوست، فریبا نادری و... از جمعه 22 شهریور 98 روی آنتن شبکه سوم سیما رفت؛ فصلی که کیفیتش تفاوت محسوسی با فصل دوم ندارد و همان نقدها به این فصل نیز وارد است، ولی به پرمخاطب ترین سریال تلویزیون در این ایام تبدیل و همین فضا باعث شده چنین پرسشی مطرح شود که چرا «ستایش» با وجود کیفیت پایین، پرمخاطب ترین سریال تلویزیون است؟
سریال ستایش به لحاظ فرمی، حکم یک «داستان عامه پسند | Pulp Fiction» را دارد. این تعبیر به داستانهایی گفته میشود که در محیطهایی چون تاکسی خوانده میشود و خواننده پس از پایان داستان و پیاده شدن از تاکسی، ممکن است آن را به سطل زباله بیندازد؛ داستانهایی که درک آن به تمرکز و قدرت تحلیل بالایی نیاز ندارد و تأثیر عمیقی بر باور و جهتگیریهای خوانندگانش نمیگذارد؛ اما فرصت خوبی برای وقت گذاری با ادبیات ساده و روایتی سرگرم کننده است.
اگر قرار باشد معادل داستانی چنین سریالی را در نظر بگیریم، میتوانیم به مجموعه داستانهای فهیمه رحیمی اشاره کنیم؛ آثار اتوبوس، عشق و خرافات، كوچه باغ يادها، برجى در مه، خلوت شبهاى تنهايى، روزهاى سرد برفى، خيال تو، عاليه، رز كبود، شيدايى، بانوى جنگل، حرم دل، آريانا، پنجره، بازگشت به خوشبختى، تاوان عشق، پاييز را فراموش كن، ماندانا، زخمخوردگان تقدير، هنگامه، ابليس كوچك، اشک ستاره و... که برخی آنها را با عاریت گرفتن از واژه «فیلمفارسی»، «رمانفارسی» خطاب میکردند.
خوشمان بیاید یا نیاید، تیراژ کتابهای این نویسنده داستانهای عامه پسند دهها برابر شاعران معتبر و نویسندگان مطرح ادبیات جهان بود و اغلب ادبیات مفاخر جهان نسبت به نوشتههای رحیمی، مخاطب کمتری داشتهاند. درباره سریال ستایش نیز وضعیت مشابهی است و لزوماً بحث کیفی مبنای سنجش دقیقی نیست، بلکه فرم و ادبیات ساده آن به اندازه کافی کار میکند. موضوع دیگر که باعث افزایش چنین آثاری میشود، سریالی بودنِ آنهاست. در واقع با آغاز هر فصل، سریال به صورت بالقوه طیفی از مخاطبان همراه خود دارد که میتواند از آنها بکاهد یا به آنها بیفزاید.
در خط داستانی فصل سوم نیز قرابت دو سوی داستان یعنی حشمت فردوس در مقام آنتاگونیست با ستایش به عنوان پروتاگونیست، کنجکاوی تازهای برای مخاطب داستانهای عامه پسند به وجود آورده تا تماشاگر اتفاقات تازه این سریال باشد. همین وحدت به جای دوئل دو شخصیت اصلی داستان باعث شده جذابیت تازهای به وجود آید و در دورانی که شبکههای تلویزیون برنامههای قدرتمندی ندارد، «ستایش» حکم «مرد یک چشم در شهر کورها» را داشته باشد که در مقام پادشاهی مینشیند! در این میان، آنچه قابل تأمل است و باید گریزی به آن زد، تلاش برای خلق مابهازای بیرونی برای شخصیتهای این سریال از جمله فیلم «ستایش» در فضای عمومی است، چون شاید این کار برخلاف خودش عمل کند.