سازمان مجاهدین خلق که در نزد افکار مردم ایران به عنوان منافقین شناخته میشوند، در تابستان سال 67 و پس از پذیرش قطعنامه 598 با پشتیبانی ارتش بعث عراق به مرزهای ایران حمله کرد. هدف منافقین پیشروی به سمت تهران و سرنگونی مراکز مهم حکومتی بود؛ اما نرسیده به کرمانشاه در تنگه چهارزبر متوقف شدند و در ادامه با اجرای عملیات مرصاد توسط نیروهای نظامی ایران بسیاری از اعضای سازمان کشته و بسیاری از آنان نیز به خاک عراق بازگشتند.
مجید مختاری پژوهشگر تاریخ جنگ ایران و عراق است که در ماههای پایانی جنگ راوی محسن رضایی فرمانده کل سپاه بود. او در تمام ماههای پایانی جنگ و در لحظات اجرای عملیات مرصاد در کنار فرمانده وقت سپاه قرار داشت و علاوه بر این، تحقیقات عمیقی نیز در خصوص عملیات مرصاد و مقطع پایانی جنگ ایران و عراق دارد.
آنچه در ادامه میخوانید متن گفتگوی ما با مجید مختاری است که قرار بود تمام وقت گفتگو به موضوع عملیات مرصاد و نقش منافقین در جنگ ایران و عراق پرداخته شود، اما به دلیل اهمیت موضوع پایان جنگ، دقایق ابتدایی گفتگو به این موضوع گذشت.
خبرنگار: اگر اجازه بدهید، پیش از آنکه به چرایی و چگونگی ورود سازمان مجاهدین خلق به جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و همکاری با صدام بپردازیم، در خصوص پیشبینی وقوع عملیات فروغ جاویدان سوالی بپرسم. آقای محسن رضایی فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس در کتاب "جنگ به روایت فرمانده" عنوان کردهاند که ما حمله منافقین به ایران را پیشبینی کرده بودیم. باتوجه به اینکه شما در ماههای پایانی جنگ راوی آقای رضایی بودید، ایشان از چه زمانی چنین پیشبینی را مطرح کردند و تحلیلشان از ابعاد و اهداف حمله احتمالی منافقین به ایران چه بود؟
مختاری: من در 7-6 ماه پایانی جنگ به طور ثابت در کنار آقای محسن رضایی بودم. ایشان در این مدت به ندرت به تهران میآمد و تمام وقت در مناطق جنگی بود؛ چراکه جبههها و مناطق وضعیت پیچیده ای داشتند. من هم تمام وقت در کنار محسن رضایی بودم و از تصمیمات و تحلیلهای ایشان اطلاع دارم.
از ابتدای غائله کردستان و جنگ تحمیلی، منافقین در جبههها حضور داشتند و خدمات اطلاعاتی و عملیاتی به ضدانقلاب و رژیم بعث عراق ارائه میکردند؛ اما پس از آنکه مسعود رجوی (رهبر سازمان مجاهدین خلق) با سفر به بغداد با صدام حسین دیدار کرد، پس از آن دیدار اعضای سازمان مجاهدین خلق به عراق منتقل شدند و ارتش آزادیبخش ملی ایران را تشکیل دادند. منافقین ضمن شرکت در عملیاتهای دفاع متحرک ارتش عراق که از سال 65 آغاز شده بود، عملیاتهای آفتاب و چلچراغ هم انجام دادند.
اجرای دو عملیات آفتاب و چلچراغ، آقای رضایی را به این نتیجه رساند که منافقین به دنبال انجام اقدامی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران هستند؛ اما اینکه آن اقدام چه زمانی، کجا و چگونه انجام خواهد شد برای ایشان و فرماندهان مبهم بود. آقای رضایی از زمستان سال 66 تا زمانی که عملیات فروغ جاویدان در سوم مرداد ماه سال 67 انجام شد، عنوان میکردند که قطعاً منافقین اقدامی علیه ایران انجام خواهند داد. این پیشبینی پس از پذیرش قطعنامه هم وجود داشت و تنها در مورد منافقین نبود، بلکه آقای رضایی پیشبینی کردند که عراق نیز مجدد به ایران حمله خواهد کرد.
قطعنامه 598 در نتیجه برتریهای نظامی ایران در سالهای 64 تا 66 به تصویب رسید؛ اما زمانی که قطعنامه از سوی ایران مورد پذیرش قرار گرفت، عراق در موقعیت برتر نظامی بود؛ چراکه ما فاو، شلمچه و جزایر مجنون را از دست داده و از حلبچه هم عقبنشینی کرده بودیم. از این رو تحلیل آقای رضایی این بود که عراق به قطعنامه تمکین نخواهد کرد و دنبال یافتن واکنش عراق بود. آن روزی هم که خبر پذیرش قطعنامه اعلام شد، عراق مناطق مرزی و پایانههای نفتی در خلیج فارس را بمباران هوایی کرد.
پس از پذیرش قطعنامه، آیتالله خامنهای رئیس جمهور وقت در جبهه جنوب حضور پیدا کردند. آقای رضایی به آیتالله خامنهای پیشنهاد داد در پاسخ به حملات هوایی عراق و برای جلوگیری از هجوم مجدد ارتش عراق، عملیاتی در مناطق کوشک و طلائیه اجرا شود. این پیشنهاد از طریق آیتالله خامنهای به اطلاع امام خمینی (ره) رسید. امام در پاسخ به این پیشنهاد، پیامی دادند.
آن پیام توسط حاج احمدآقا به آیتالله خامنهای منتقل شد. آیتالله خامنهای در یکی از پاسگاههای ژاندارمری مستقر شده بود. او به این دلیل در پاسگاههای ارتش و سپاه مستقر نشده بود، تا شائبه جانبداری از یکی از نیروهای نظامی به وجود نیاید. ایشان آقای رضایی را خواستند و پیام را قرائت کردند. در آن پیام آمده بود که "پذیرش قطعنامه تاکتیکی نیست، به عهد خود وفاداریم و قطعنامه را نقض نمیکنیم."
این پیام بدان معنا بود که نیروهای نظامی حرکتی انجام ندهند، اما مراقب باشند و در برابر اقدام احتمالی دشمن مقابله کنند. در نهایت 31 تیر 67 عراق در جبهه جنوب مجدد به مرزهای ایران حمله کرد که نیروهای نظامی با اجرای عملیاتهای دفاع سراسری و الغدیر به مقابله با دشمن پرداختند.
** فرماندهان پس از پذیرش قطعنامه جبههها را ترک نکردند
خبرنگار: چون بحث به پایان جنگ کشیده شد، اجازه بفرمایید بنده از این فرصت استفاده کنم و سوالاتی در این خصوص بپرسم، سپس به موضوع منافقین و عملیات مرصاد بپردازیم. گفته شده است پس از قبول قطعنامه فرماندهان جنگ، صحنه را خالی کردند. آقای محسن رضایی و دیگر فرماندهان سپاه در آن برهه زمانی کجا بودند؟
مختاری: در روز 31 تیر که ارتش عراق به مرزهای ایران حمله کرد، نیروهای نظامی در تمامی خطوط در حالت آمادهباش بودند و تمام فرماندهان در منطقه حضور داشتند. پس از اینکه قطعنامه 598 پذیرفته و خبر آن منتشر شد، فرماندهان از مناطق مختلف عملیاتی به پایگاه منتظران شهادت (پادگان گلف اهواز) آمدند. پذیرش قطعنامه برای فرماندهان غیرمنتظره بودند. آقای رضایی در مسجد پایگاه منتظران شهادت با فرماندهان یگانها که قریب به 50 نفر بودند، جلسه گذاشتند. حرف فرماندهان این بود که خدمت امام خمینی برویم و به ایشان بگوییم که ما حاضریم تا آخرین قطره خونمان بجنگیم.
وقتی هم که ارتش عراق به مرزهای ایران در جنوب و غرب حمله کرد، سپاه تمامی نیروها و امکانات خود را برای مقابله با دشمن به میدان آورد. اما نکته مبهم این بود که عراق از حمله مجدد چه هدفی دارد؟ و کدامیک از محورها (محورهای جنوب و غرب) محور اصلی است؟
خبرنگار: تحلیل فرماندهان از حمله مجدد عراق چه بود؟ آیا تصورشان این بود که صدام دوباره به دنبال جداسازی خوزستان از ایران است یا اینکه تحلیل کنونی را داشتند و همان زمان هم معتقد بودند که عراق با گرفتن زمین و یا اسیر گرفتن به دنبال پُر کردن دست خود در مذاکرات است؟
مختاری: تحلیل آن زمان فرماندهان این بود که عراق به دنبال گرفتن منطقهای و یا اسیر گرفتن از ایران است تا دستش در مذاکرات پُر باشد؛ به این دلیل که عراق با یگانهای غیراصلی خود در محور جنوب حمله کرد. آن یگانهایی که در حمله به جزایر مجنون، فاو و شلمچه به کار رفته بود (در نتیجه آن حملهها این مناطق از ایران گرفته شد)، در این حمله به کار نرفته بود. در آن حملات لشکرهای گارد ریاست جمهوری حضور داشتند، اما در این حمله لشکرهای معمولی بودند.
** آیا درخواست هاشمی از رضایی برای برآورد جبههها فریب بود؟
خبرنگار: در خصوص نامه محسن رضایی به هاشمی رفسنجانی در پایان جنگ که در نامه دوم امام پس از پذیرش قطعنامه هم به آن اشاره شده است، بحثها و تحلیلهای فراوانی شده است. برخی معتقدند که درخواست نگارش این نامه از سوی هاشمی رفسنجانی، ترفندی برای تحقق خواستههایش بود. برخی هم نظرات متفاوت دیگری دارند. باتوجه به اینکه شما به صورت ویژه در رابطه با پایان جنگ مطالعه و تحقیق کردهاید، واقعیت امر چه بود و تحلیلتان چیست؟
مختاری: اینکه گفته شود این موضوع فریب و یا تله بوده غلط است؛ چرا که وقتی ارتش عراق تحرکات گستردهای را در جبههها آغاز کرد و مناطق تصرف شده توسط نیروهای ایرانی را پس گرفت، آقای هاشمی رفسنجانی در خرداد سال 67 و پس از دریافت حکم جانشینی فرماندهی کل قوا، ستاد فرماندهی کل قوا را تشکیل داد. یکی از اصلیترین خواستههای سپاه این بود که کشور پای کار جنگ بیاید، از این رو آقای هاشمی ستاد کل را به ریاست نخستوزیر وقت و حضور برخی از وزرا تشکیل داد تا همکاری بیشتری بین دولت و فرماندهی جنگ و نیروهای مسلح به وجود بیاید.
پس از تشکیل ستاد فرماندهی کل قوا، آقای هاشمی از فرماندهان سپاه و ارتش خواست تا برنامهها و نیازمندیهای خود را برای غلبه بر ارتش عراق اعلام کنند. آقای رضایی بنا بر این درخواست به آقایان غلامعلی رشید و احمد وحیدی دستور داد که نیازها و برنامهها را بررسی و اعلام کنند.
با تشکیل ستاد فرماندهی کل قوا، معاونت اطلاعات - عملیات به آقای علی شمخانی سپرده شد. این معاونت دارای دو بخش اطلاعات و عملیات بود. مسئول اطلاعات آقای احمد وحیدی و مسئول عملیات آقای غلامعلی رشید بود. این دو نفر همزمان در سپاه نیز مسئولیت داشتند. البته مسئول اطلاعات جنگ سپاه آقای محمد باقری بود.
طرحی که آماده شد منطبق بر واقعیتها بود. سپاه کار خوبی انجام داد که واقعیتها را برای مسئولان عالی کشور ارسال کرد؛ البته آقای رضایی پیش از آن هم طرحها و برنامههایی از جمله تامین 1500 گردان عملیاتی در سه محور جنوب، غرب و شمالغرب را برای مسئولان عالی کشور ارسال کرده بود. این نکته را هم باید بگویم که هیچ یک از فرماندهان با ارائه این برنامه به ستاد فرماندهی کل قوا و آقای هاشمی مخالفت نکردند.
در نهایت امام وقتی که صحنه جنگ و برآوردهای دقیق را دیدند، تصمیم گرفتند که قطعنامه 598 را که مانند نوشیدن جام زهر بود، قبول کنند. واقعیت صحنه جنگ این بود که به دلیل قدرتمند شدن ارتش عراق، پیروزیهای دو سه سال اخیر ایران در مدت سه ماه از دست رفته بود. در پایان جنگ تمام دنیا در برابر ایران ایستادند. ارتش عراق اجازه صدور نفت به ما نمیداد و مدام نفتکشها و پایانههای نفتی ما را بمباران میکرد. قطعنامه 598 تا حدودی خواستههای ما را در نظر گرفته بود؛ از این نظر برای ما تقریباً قابل قبول بود. تحولات بعدی هم نشان داد که پذیرش قطعنامه از سوی ایران اقدام مفیدی بود.
مجید مختاری در کنار عباس محتاج (فرمانده قرارگاه کربلا در عملیات والفجر هشت)
** منافقین با تحریک اسرائیل وارد عراق شدند
خبرنگار: خُب به موضوع اصلی گفتگو برگردیم. منافقین (اعضای سازمان مجاهدین خلق) پس از شکست در جنگ شهری در سال 60، خط خروج زدند و از ایران خارج شدند. نیروهای عملیاتی سازمان به کردستان عراق رفتند و سران آنان ساکن فرانسه شدند. چه تحولاتی موجب شد تا در ادامه نیروهای سازمان از کردستان عراق به نزدیکی بغداد بروند و در کنار صدام حسین قرار بگیرند؟
مختاری: در جنگها، نیروهای معارض به دامان طرف مقابل پناهنده میشوند. پس از انقلاب اسلامی، گروههای معارض از جمله سازمان مجاهدین خلق، حزب دموکرات و کومله در کردستان عراق به دلیل موقعیت و شرایطی که داشت، تجمع کردند. گروههای ضدانقلاب معتقد بودند که انقلاب با زحمات آنان به پیروزی رسیده و باید قدرت هم در دست آنان باشد. آنان قائل به حرکتهای مردمی در شکلگیری انقلاب نبودند و مبارزات مسلحانه و سیاسی گروهها را اصل و مشروع برای کسب قدرت میدانستند.
گروههای ضدانقلاب و به خصوص سازمان مجاهدین خلق از ابتدا به دنبال کسب قدرت بودند. آنان در این راستا در کنار تمامی گروهها و حتی اشرار و قاچاقچیان اسلحه و موادمخدر هم قرار گرفتند. آنان در هر منطقهای که بحرانی به وجود میآمد، حضور پیدا میکردند و علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت داشتند.
رژیم بعث عراق پس از پیروزی انقلاب تا شهریور سال 59 که جنگ آغاز شد به تجهیز تسلیحاتی و پشتیبانی مالی گروههای ضدانقلاب و سازمان مجاهدین خلق پرداخت. زمانی که جنگ سراسری آغاز شد، ما در کردستان درگیر جنگ داخلی بودیم؛ به عبارت دیگر گروههای ضدانقلاب فضا را برای حمله بهتر عراق فراهم کردند. در آغاز جنگ، حجم گستردهای از نیروها و امکانات نظامی ارتش و سپاه در کردستان درگیر بود. ارتش عراق برای اینکه همواره توانی از ما را درگیر نگه دارد، کردستان را با عاملیت گروههای ضدانقلاب فعال نگه میداشت.
عراق این اقدام را در مرزهای شرقی ما هم انجام داد. یک افسر عراقی به پاکستان رفت و گروههای ضدانقلاب را شناسایی کرد. او سپس یک قرارگاه عملیاتی تاسیس کرد تا از طریق آن قرارگاه ضرباتی به ایران و بنادر جنوبشرقی کشور وارد شود.
منافقین به دلیل همکاریهای گسترده و نزدیکی که با سرویسهای اطلاعاتی آمریکا، انگلیس، عربستان و اسرائیل داشتند با ارتش عراق و صدام همکاری بیشتری کردند. در دوران جنگ و پس از آن نیز همکاریهای منافقین با سرویسهای اطلاعاتی از جمله موساد (سرویس اطلاعاتی اسرائیل) بسیار گسترده و نزدیک بود.
تنها جایی که مخالف پایان جنگ ایران و عراق بود، اسرائیل بود. آمریکا و شوروی به توافق رسیده بودند که جنگ بدون طرف پیروز پایان یابد؛ به همین دلیل قطعنامه 598 را به گونهای تنظیم کردند که جنگ پیروز نداشته باشد. غرب و شرق از پیروزیهای ایران و غلبه بر عراق هراس داشتند. ضمن اینکه نمیخواستند صدام قدرت بیشتری پیدا کند؛ اما اسرائیل مخالف پایان جنگ بود، چون که از توانمندی مردم ایران و مردم عراق احساس خطر میکرد؛ لذا تلاش داشت همواره این دو کشور با یکدیگر درگیر باشند. ارتباطی که سازمان مجاهدین خلق با سرویس اطلاعاتی اسرائیل داشت، موجب شد تا سازمان با تحریک اسرائیل وارد همکاری با رژیم بعث عراق شود و عملیاتهای آفتاب، چلچراغ و فروغ جاویدان را انجام دهد.
پس از قبول قطعنامه 598 اگر ارتش عراق مانند سازمان به ایران حمله میکرد، از سوی سازمانها و کشورهای جهانی متهم میشد که قطعنامه را نقض کرده است. از این رو منافقین با تحریک و حمایت اسرائیل این حمله را انجام دادند که اگر موفق میشدند، نظام جمهوری اسلامی ایران سرنگون میشد و این بزرگترین خواسته رژیم صهیونیستی بود.
خبرنگار: پس به نظر شما سازمان مجاهدین خلق با هدایت اسرائیل وارد همکاری با رژیم بعث عراق شد و سپس در عملیات فروغ جاویدان با هدف سرنگونی نظام جمهوری اسلامی به ایران حمله کرد.
مختاری: بله؛ البته باید در نظر داشت که اسرائیل مهمترین عامل بود اما تنها عامل نبود. بالاخره هم صدام و هم سازمان منافعی داشتند که با حضور در عراق و حمله به ایران محقق میشد. اسرائیل، صدام و منافقین به دنبال سقوط نظام جمهوری اسلامی بودند. ارتش عراق در هفت سال جنگ نتوانسته بود، این هدف را محقق سازد. اسرائیل با همکاری منافقین، صدام را قانع کرد که با پشتیبانی از عملیات فروغ جاویدان میتوان نظام را ساقط کرد.
** چرا ارتش عراق منافقین را تا تنگه پاتاق همراهی کرد؟
خبرنگار: در جریان عملیات فروغ جاویدان، ارتش عراق، منافقین را تا تنگه پاتاق (بین سرپل ذهاب و کرندغرب) همراهی کرد. در خصوص اینکه چرا ارتش عراق، منافقین را تا آنجا همراهی کرد، تحلیلهای متفاوتی مطرح شده است. برخی معتقدند که ارتش عراق پس از قبول قطعنامه نیازی به منافقین نداشت و میخواست آنان را به دام مرگ بیاندازد. برخی هم تحلیلهای دیگری دارند. نظر شما چیست؟
مختاری: اجرایی شدن قطعنامه 598 (برقراری آتشبس) نیازمند دستورالعمل و آییننامهای بود که باید از مذاکرات بین ایران، عراق و شورای امنیت سازمان ملل حاصل میشد. ارتش عراق در فاصله زمانی بین پذیرش قطعنامه از سوی ایران تا برقراری آتشبس تلاش کرد، مناطقی را اشغال کند که در مذاکرات دست پُری داشته باشد. هدف ارتش عراق این بود. دلیل اینکه ارتش عراق، منافقین را تا تنگه پاتاق همراهی کرد هم این بود که ورود آنان به ایران را تسهیل کرد؛ به عبارت دیگر سازمان را از درگیری با نیروهای مرزی ایران خلاص کرد و دیگر نیازی نبود بیش از آن پیش بیاید. ضمن اینکه اگر جلوتر میآمد از سوی مجامع و کشورهای جهانی سرزنش میشد و ایران دست برتری در دنیا پیدا میکرد.
در اینجا باید به نکتهای اشاره بکنم که کمتر بدان پرداخته شده است. سازمان مجاهدین خلق طرح و برنامه خود را برای حمله به ایران از مدتها پیش تهیه کرده بود. منافقین تنها با هدف کمک به صدام وارد عراق نشدند، بلکه آنان به دنبال سقوط نظام جمهوری اسلامی و به دست گرفتن قدرت در ایران بودند.
همچنین سازمان به این نتیجه رسیده بود که با پایان یافتن جنگ دیگر نقش مهم و اثرگذاری در عراق نخواهد داشت و ممکن است عراق در مذاکرات، آنان را به عنوان امتیازی به ایران بدهد و معامله کند. صدام سیاستمداری معاملهگر بود و نسبت به هیچکس و هیچ خدمتی وفادار نبود. صدام برای اینکه در حمله به کویت، خیالش از مرزهای شرقی راحت باشد، قرارداد 1975 الجزایر را پذیرفت و در جریان جنگ اول خلیج فارس نیز برای آسودگی خاطر از سوی ایران و حفظ توان هواییاش، جنگندههای خود را به ایران منتقل کرد.
بنابراین تمام اینها باعث شد تا منافقین عملیات فروغ جاویدان را اجرا کنند. تصورشان هم این بود که در این عملیات پیروز خواهند شد. آنان طراحی دقیق و برنامهریزی شدهای برای حمله به ایران انجام داده بودند. برخی عنوان میکنند که مسعود رجوی میدانست که نیروهایش تلف خواهند شد؛ اما واقعاً اینگونه نبود. منافقین آن زمان در داخل ایران نفوذی داشتند و با نیروهای خود در زندانهای ایران ارتباط داشتند. تا به امروز نیز عوامل سازمان در داخل ایران فعالیتهای جاسوسی داشتهاند.
طرح عملیات فروغ جاویدان حساب شده بود. قرار بود آنان با رسیدن به هر شهر، زندانیان خود را آزاد کنند و سازمان رزم ارتش آزادیبخش را گسترش بدهند. این هم بدینگونه نبود که ستون متوقف شود تا به آزادشدهها به آنان بپیوندند. بلکه ستون به راه خود ادامه میدهد و در هر شهر 3 تیپ از ستون جدا میشد، عملیات آزادسازی را انجام میداد و به سرعت خود را به ستون میرساندند.
خبرنگار: البته آنان به این فکر نکرده بودند که مردم مسیر ستون را مسدود خواهند کرد. بالاخره آن عاملی که باعث شد حرکت ستون نظامی منافقین کُند و در نهایت متوقف شود، هجوم مردم هراسان به سمت جاده کرمانشاه بود که منافقین پشت ستون مردم هراسان ماندند.
مختاری: بله بالاخره این اتفاقی بود که رُخ داد و در طراحیهای نظامی این اتفاقات احتمال به حساب میآید؛ اما دلیل نمیشود که بگوییم طرح حسابشدهای نداشتند.
همانطور که اشاره فرمودید، مردم جلوی منافقین را گرفتند که پس از آن بلافاصله نیروهای نظامی خود را به تنگه چهارزبر رساندند. اگر مردم مسیر منافقین را مسدود نمیکرد، ممکن بود آنان به کرمانشاه، همدان، قزوین و در نهایت به تهران برسند.
** طراحی منافقین برای تسخیر تهران
خبرنگار: موضوع دیگری که مطرح میشود این است که آنها چگونه میخواستند با آن تعداد نیروی نظامی وارد تهران شوند و سپس مقرهای مهمی مانند جماران، مجلس شورای اسلامی، ریاستجمهوری، نخستوزیری و... را از بین ببرند؟
مختاری: عرض کردم که سازمان با نیروهای خود در زندان ارتباط داشت. این افراد از سازمان نبریده بودند و قرار بود به آنان بپیوندند و علیه نظام جمهوری اسلامی اقدام کنند. اینها همانهایی بودند که بعدها اعدام شدند. اینها در ادامه هم از سازمان نبریدند و در جلسات دادگاه توبه نکردند.
طبق طرح عملیات، قرار بود اولین تیپی که وارد تهران شد، به زندان اوین برود و زندانیان سازمان را آزاد کند. اگر آن زندانیها آزاد میشدند، حجم زیادی نیرو به ارتش سازمان اضافه میشد. ضمن اینکه قرار بود گروههای ضدانقلاب که اعضای آنها مخفیانه در تهران حضور داشتند، به نیروهای سازمان بپیوندند. در نهایت با بسیج این نیروها، تهران تسخیر میشد.
من طرح عملیات فروغ جاویدان را از یگانهای منافقین به دست آوردم و به محسن رضایی دادم. طرح عملیاتشان بسیار حسابشده و مشخص بود. در آن طرح مشخص شده بودند که هر فرد در هر بازه زمانی و مکانی، چه کارهایی باید انجام بدهد.
** معارضین عراق اولین نیروهای مقابلهگر با منافقین بودند
خبرنگار: در پاسخ به عملیات فروغ جاویدان، عملیات مرصاد از سوی نیروهای مسلح ایران طراحی و اجرا شد که عملیات موفقیتآمیزی برای ایران بود. در خصوص اینکه چه یگانهایی در عملیات مرصاد حضور داشتند و اینکه پیش از اجرای عملیات، چه یگانهایی ابتدا به مقابله با منافقین پرداختند، روایتهای مختلف و متعددی وجود دارد. با توجه به اینکه شما در آن دوره راوی فرمانده کل سپاه بودید و به طور تخصصی نیز روی عملیات مرصاد کار تحقیقی انجام دادید، بالاخره چه یگانهایی در این عملیات و در مقابله با منافقین نقش داشتند؟
مختاری: بله متاسفانه روایتهای مختلف و متعددی وجود دارد. اولین نیروهایی که با منافقین روبرو شدند و به مقابله پرداختند، 2 گردان از لشکر 9 بدر بودند که قرار بود از شمالغرب به جنوب بروند. آنان شبانه در مسیر با منافقین روبرو شدند و به مقابله پرداختند. لشکر بدر نیروهای معارض عراقی در جبهه ایران بودند. در واقع اولین گروهی که در برابر نیروهای معارض ایرانی ایستاد، نیروهای معارض عراقی بود.
وقتی که منافقین به مرزهای غربی ایران حمله کردند، بیشتر نیروهای سپاه به دلیل حمله عراق به ایران، در جنوب مستقر بودند؛ اما بالاخره هر یگانی نیز در غرب کشور پایگاه، پادگان یا مقری داشت و تعدادی نیرو هم آنجا حضور داشتند. کرمانشاه محور پشتیبانی از جبهه غرب بود و تمامی یگانها در کرمانشاه پایگاه داشتند.
وقتی که منافقین به ایران حمله کردند و به اسلامآباد رسیدند، مردم و نیروهای نظامی تصور میکردند که عراق دوباره به ایران حمله کرده است. یک روز طول کشید تا مردم و نیروهای نظامی به نتیجه قطعی برسند که منافقین به ایران حمله کردهاند. تا زمانی که تصور این بود که عراقیها به ایران حمله کردهاند، فکر میکردند که عراق مانند جنوب، عملیاتی انجام داده تا زمینی یا اسرایی را بگیرد و سپس عقبنشینی کند. اما وقتی که نیروهای ما متوجه شدند که اینها منافقین هستند، نیروها عازم غرب شدند. تمامی یگانها به غیر از تیپ 29 نبیاکرم (ص) به فرماندهی بهروز مرادی در جنوب مستقر بودند و در غرب نبودند. حتی آقای نورعلی شوشتری که فرمانده قرارگاه نجف غرب بود، در جنوب حضور داشت.
پس از آن تمامی یگانها عازم غرب کشور شدند و مردم نیز واقعاً به صورت خودجوش عازم غرب کشور شدند. با حضور آقای رضایی در کرمانشاه طراحی عملیات مرصاد آغاز و یگانها سازماندهی و بسیج شدند. پیش از آن خاکریزی در تنگه چهارزبر احداث شد تا از پیشروی منافقین جلوگیری شود. در این اقدام نیروهای سپاه چهارم بعثت، لشکر 6 ویژه پاسداران، تیپ 32 انصارالحسین (ع)، لشکر 9 بدر و تیپ 12 قائم نقش داشتند.
آقای حسین الله کرم (مسئول وقت اطلاعات قرارگاه نجف) اطلاعات دقیقی از صحنه نبرد به آقای رضایی و فرماندهان طراح عملیات مرصاد منتقل کرد و مشخص شد که منافقین از چه محورهایی وارد ایران شدند و در کدام مناطق استقرار دارند. طبق طرح مانور عملیات مرصاد، نیروهایی در تنگه پاتاق هلیبرن شدند تا عقبه آنان بسته شود و راه فرار نداشته باشند. هوانیروز ارتش نیز در جریان عملیات مرصاد نقش مهمی در ضربه زدن به منافقین داشت.
** سه شکست سازمان مجاهدین خلق در دهه 60
خبرنگار: شکست منافقین در عملیات فروغ جاویدان دومین شکست آنها در تقابل با نظام جمهوری اسلامی ایران بود. آنها در سال 60 در جنگ شهری و ترورهایی که انجام دادند موفق به سقوط نظام نشدند. این بار نیز متحمل شکست سنگینی شدند. پس از این شکست چه تحولاتی در سازمان به وجود آمد و اعضای آن چه وضعیت روحی پیدا کردند؟
مختاری: البته شکست در عملیات فروغ جاویدان، سومین شکست سازمان بود. دومین شکست سازمان، ناکامی در تداوم شورای ملی مقاومت است. مسعود رجوی و بنیصدر پس از حضور در فرانسه شورای ملی مقاومت را با حضور گروههای ضدانقلاب تشکیل دادند که پس از مدتی بنیصدر از رجوی شد. حزب دموکرات نیز به دلیل مذاکراتی که با ایران داشت، از شورا جدا شد. در نتیجه شورا شکست خورد.
پس از دو شکست، در عراق حضور پیدا کردند و استراتژی جنگ آزادیبخش ملی را به عنوان استراتژی سوم انتخاب کرد که بر اساس تئوریهای مارکسیستی است. همانطور که عرض کردم سازمان پشتوانههای اطلاعاتی و حمایتی هم از سوی اسرائیل و سرویسهای اطلاعاتی داشت. با شکست عملیات فروغ جاویدان، استراتژی سوم نیز به بنبست رسید.
مسعود رجوی پس از این شکست، به جای ارائه تحلیل نظامی، تحلیل ایدئولوژیک کرد و خطاب به اعضای سازمان گفت: "شما در تنگههای ایدئولوژیکتان گیر کردهاید؛ وگرنه جمهوری اسلامی ایران عددی برای ما نبود."
رجوی پس از شکست در استراتژی سوم، همکاریهای خود را با آمریکا و اسرائیل افزایش داد و پایگاهی هم در عربستان سعودی راه انداخت. تحولات داخلی کشور به خصوص موضوع انرژی هستهای موجب شد تا سازمان به عامل جاسوسی موساد، سیا و سرویس اطلاعاتی عربستان در ایران تبدیل بشود. سازمان در سالهای گذشته تلاش کرده با ارائه اطلاعات و تحلیلهای غلط و انجام اقداماتی تنش بین ایران و کشورهای منطقه و اروپا به وجود بیاورد. من شک ندارم که در جریان حمله به سفارت عربستان، نیروهای سازمان مجاهدین خلق نقش داشتند.
** کشتار شیعیان و اکراد عراق توسط منافقین
خبرنگار: سازمان مجاهدین خلق پس از شکست در عملیات فروغ جاویدان چه وضعیتی در کشور عراق پیدا کرد و ارتباطش با حزب بعث عراق و صدام چگونه بود؟
مختاری: پس از اینکه آتشبس بین ایران و عراق برقرار شد، طبیعی بود که سازمان دیگر نمیتواند از سوی مرزهای عراق اقدام نظامی علیه ایران انجام بدهد. از این رو جلساتی بین مرکزیت سازمان با استخبارات عراق برگزار شد که نتیجه آن جلسات این بود که در داخل ایران و از مرزهای شرقی به ایران ضربه زده شود. در نتیجه سازمان تیمی به پاکستان اعزام کرد و با همکاری افسران بعثی حاضر در پاکستان، اقدام به انجام عملیاتهای تروریستی و نفوذ به خاک ایران کردند.
همچنین پس از پایان جنگ ایران و عراق، صدام به کویت حمله کرد. این حمله مورد واکنش آمریکا و متحدانش قرار گرفت که نتیجه آن جنگ اول خلیج فارس بود. آمریکا و متحدین وارد خاک عراق شدند و تا ناصریه عراق هم پیشروی کردند، اما انتفاضه شیعیان و اعتراض کردها شکل گرفت و آمریکا از ترس اینکه مبادا شیعیان بر صدام غلبه پیدا بکنند و حکومتی همچون جمهوری اسلامی ایران در عراق بر سر کار بیاید، منطقه را ترک کردند.
در این شرایط ارتش عراق به دلیل جنگ کویت و حمله آمریکا و متحدین از هم پاشیده شده بود، صدام نیازمند نیرویی بود تا به سرکوب شیعیان و کردها بپردازد. پس از عملیات مرصاد، قریب به 4 هزار نفر از نیروهای سازمان زنده ماندند که در پادگان اشرف سازماندهی شدند. صدام در این برهه، دست به دامان منافقین شد و سازمان مجاهدین خلق اقدام به کشتار شیعیان و کردهای عراق کردند و جالب است بدانید که منافقین بیشتر از شیعیان، کردها را کشتند و اموال مردم کرد را غارت کردند. منافقین در این جریان، از نیرهای وفادار به صدام نیز بهتر عمل کردند.
خبرنگار: از اقدامات سازمان مجاهدین خلق در سرکوب شیعیان و اکراد عراق اسنادی به جا مانده است؟
مختاری: بله؛ پس از سقوط صدام، بسیاری از این اسناد به دست آمد، اما تاکنون منتشر نشده است. اگر اسناد جنایات سازمان در عراق منتشر شود، کردهای عراق منافقین را نابود خواهند کرد. منافقین در چند شهر کردستان عراق، مردم را قتل عام کردند. سازمان مجاهدین خلق به مزدور صدام تبدیل شده بود.
پس از سرکوب شیعیان و اکراد عراق به این دلیل که منافقین خدمات بسیاری به صدام کرده بودند، صدام تا پایان از اینان حمایت و پشتیبانی کرد. صدام دوام حکومت خود را مدیون منافقین بود.
پس از سقوط صدام نیز اینها مجبور شدند آرام آرام عراق را ترک کنند؛ چراکه اگر در عراق میمانند، شیعیان آنان را نابود میکردند.
خبرنگار: از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، سپاسگزاریم.