باند 8 نفره آدمرباییاند، در پایتخت «آدم» میدزدیدند؛ نه آدمهای معمولی را حتماً پولدارهارا چرا که وجهی را که در قبال آزادیشان طلب میکردند، میلیاردی و از نوع دلار بوده است. برای خودشان اسم و رسمی داشتند. سرکردهشان خود را حاجی بازاری معرفی کرده و اسم و رسمی به هم زده بود. گرگی بودند در لباس میش؛ گرگی که میخواست خون مردم را به شیشه کُند اما پلیس نگذاشت.
به گزارش فارس، بلوز و شلوار آبی تنشان کردهاند با آرم پلیس آگاهی.دستبند به دست و پابند به پا در حالی که با دست جلوی صورتشان راگرفتهاند، آهسته آهسته وارد اتاق میشوند. در انبوه صدای فلش دوربینهایی که میخواهند هر لحظه از رفتار و کردارشان عکسی گرفته و خبرنگارانی که احاطهشان کردهاند، سربلند نمیکنند. سر به زیرند اینجا در مقر پلیس آگاهی پایتخت؛ چرا که در بند شدهاند!
اینان همانهایی هستند که بیرحمانه افراد را به گروگان گرفته و پول طلب میکردند نه پول کم؛ آن هم پولهای کلان، میلیاردی و حتی به دلار. رحم و شفقت در وجودشان جایی ندارد و گروگانها را وحشیانه شکنجه میکردند. اینها اینجا میشاند اما روزگاری گرگ بودهاند!
یکی از آنها مردی حدوداً 60 ساله است.سرد و گرم روزگار چشیده. موهایش جوگندمی است. خود را حاجآقا معرفی کرده و صاحب حجرهای در بازار. اسم و رسمی دارد برای خود. وقتی از نزدیک ببینیاش باور نمیکنی که در پس این ظاهر مظلوم چه آدم شیادی نهفته است.
سرکرده باند آدمربایی است.در هر 4 بار گذشته که باند آدمربایی دستگیر شدند این پیرمرد زیرک ما قِصِر در رفته بود تا اینکه در سوژه آخر آدمربایی که طمعشان گل کرده بود و 15 میلیون دلار و 10 میلیارد تومان پول نقد خواسته بودند بعد از یک هفته کار اطلاعاتی و 48 ساعت کار عملیاتی «حاجآقا» را بالای سر فرد ربوده شده در احمدآباد دستگیر کردند؛ خوشبختانه فرد ربوده شده که فردی حدوداً 65 ـ 60 بود سالم است اگر چه شکنجه شده است.
نحوه ربایش سوژههایشان نیز جالب است. بیگدار به آب نمیزدند. برای خودشان برنامه داشتند.آدم رباها تحت عنوان مأمور امنیتی چه انتظامی چه نظامی با کارت شناسایی و حکم جلب جعلی، فرد مورد نظری را که از قبل زیر نظر داشتند، در فرصتی مناسب متوقف کرده و سپس به پژو پرشیایی که پلاکش جعلی بود منتقل میکردند؛ در ادامه هم فرد ربوده شده را به خودروی ون سبز رنگ منتقل کرده و به باغهای جنوب تهران برده و آنجا نگهداری میکردند.
همه نوع ابزاری هم داشتند از پوتین، کلاه نقابدار، عینک،دستبند، یک عینک دودی که پشت شیشههایش با ابر پوشیده شده ـ برای اینکه بر چشم فرد ربوده شده گذاشته شود ـ زنجیر، انواع و اقسام کلاه و هر آنچه که دلت بخواهد؛ تازه با استفاده از تجهیزات نظامی افراد ربوده شده را نیز شکنجه میکردند.
حاج بازاری قصه ما سابقهدار هم هست؛کلاهبرداری، جعل، موادمخدر، قاچاق عتیقه و حالا هم 4 فقره آدمربایی.
هیچ حرفی نمیزند .هرچه سوال میپرسم سکوت میکند تا اینکه میگویم فرزند داری؟ آیا آنها می دانستند چکارهای؟ این جمله آتشی بر نهادش میزند و میگوید: بچه دارم. نمیدانند چکار کردهام ....اشتباه کردم.
***
دو نفر از 7 نوچه حاجی بازاری را که در آدمربایی اخیر حضور داشتند را به مقرپلیس آگاهی آوردهاند؛ بقیه در زندان هستند.
این دو نفر جوانند. حدوداً 27- 26 ساله. قیافههایشان اصلاً به خلافکارها نمیخورد. یکی قدش بلند است و دیگری کوتاه. از اسماعیل میپرسم چطور وارد باند آدمربایی شدی؟ با دستانش جلوی چشمانش را سفت گرفته و میگوید: سفته 20 میلیونی دستش داشتم. مرا تهدید کرد حتی خانوادهام را؛ من مکانیکم مجبور شدم. 5 میلیون پول از حاجآقا گرفتم و او هم به جایش سفته 20 میلیونی از من گرفت مرا تهدید کرد که اگر با وی همکاری نکنم، سفتهام را به اجرا میگذارد و خانوادهام را اذیت میکند. مجبور شدم از سر ناچاری.
اسماعیل سابقهدار نیست؛ با دستانی که با دستبند بسته شده صورتش را محکم تر میگیرد و میگوید: تو رو به خدا عکس نگیرید ما آبرو داریم، ما خانواده داریم ... و این حرفهایش را پشت سر هم تکرار میکند.
میگویم: از آدمربایی بگو، نقش تو چه بود؟ اما سرهنگ اجازه ایستادن و مصاحبه نمیدهدو میگوید باید هر چه سریعتر به دادسرا برویم.
پا به پای اسماعیل و متهم دیگر از پلهها پایین میآیم و مدام سوالم را تکرار میکنم. اسماعیل که چشمانش را سفت گرفته و به پاهایش پابند است آرام آرام پلههای آگاهی را پایین میآید. دقت میکند که نیفتد؛ چرا که دستانش به دستان متهم دیگر وصل است.
برای جواب دادن وقتی نمانده اما من دست بردار نیستم.اسماعیل من و من کنان میگوید: حاجآقا گفت که سوار ماشینش کنید. ما هم رفتیم در خانهاش. وقتی که عازم محل کار بود جلوی ماشینش را گرفتیم و تحت عنوان مأمور او را پیاده کرده و سوار پرشیا کردیم. بعد هم به سمت باغی که در احمدآباد بود رفتیم.
میپرسم شکنجهاش کردید؟ میگوید: نه به خدا من اصلاً کاری با او نداشتم.
صحبتهایمان تمام نشده، متهمان را سوار ماشین میکنند تا به دادسرا ببرند.
***
متهمان را که میبرند با سردار رحیمی فرمانده انتظامی پایتخت در خصوص چگونگی دستگیری این باند آدمربا به صحبت مینشینیم.
سردار رحیمی میگوید: مأموران پلیس آگاهی در یک عملیات بسیار مهم و پیچیده توانستند این باند آدمربا را که با شگردهای مختلف و تحت عناوینی از جمله مأمور انتظامی و نظامی و با استفاده از احکام جعلی، اقدام به ربایش سوژههای مورد نظر میکردند را شناسایی و دستگیر کنند. درخواست مبلغ کلان میلیاردی برای آزاد کردن گروگانها از جمله مورد بارز این باند آدمربایی است؛ همچنین استفاده از تیم جدید برای هر بار آدمربایی شگرد سرکرده این تیم بوده که مأموران پلیس آگاهی توانستند با همکاری خانواده افراد ربوده شده و تلاش شبانهروزی این باند را منهدم کرده و سرکردهاش را در مخفیگاه و محل اسارت فرد ربوده شده دستگیر کنیم.
سردار رحیمی با تأکید بر این مطلب که پلیس اجازه نمیدهد که عدهای هنجارشکن بخواهند آسایش و آرامش مردم را سلب کنند، اعلام کرد: پلیس به طور قاطع مدافع امنیت و جان و مال و ناموس مردم است.
***
از حیاط پلیس آگاهی که بیرون میآیم به این میاندیشم که خانوادههای این افراد ربوده شده در مدتی که عزیزشان در بند اسارت بود، چهها کشیدهاند و چگونه است افرادی به خود اجازه میدهند که برای دستیابی به مال نامشروع و ناحق، آزادی و آرامش عدهای را به خطربیندازند.