در خواسته مکرر ترامپ برای عقب نشینی و کنارکشیدن از آنچه جنگهای بی پایان علیه آنچه ترور جهانی نامیده می شود و اول بار از سوی بوش در سال ۲۰۰۱ به راه انداخته شد؛ یک طنز تلخ و مسخره است.
به گزارش تابناک، «فیلیپ گیرالدی» متخصص ضد تروریسم و افسر سابق اطلاعاتی آمریکا در «امریکن هرالد تریبون» نوشت: مشکل اینجاست که ترامپ چنین احساساتی را هم وقتی ابراز کرد که در حال رقابت برای ورود به کاخ سفید بود و هم در هفته گذشته، بدون اینکه هیچ گونه تغییری حاصل شده باشد. به طوریکه می توان گفت عقب نشینی پر سر و صدای نیروها از سوریه نیز در واقع امر بیشتر شبیه یک تغییر مکان امکانات نظامی موجود بود؛ که طی آن نیروها از شمال سوریه به عراق منتقل شدند تا کتترل میدانهای نفتی را در جنوب شرقی کشور را به دست بگیرند.
در حقیقت، با منتقل شدن واحدهای زرهی از پایگاههای خود در عراق، نیروهای آمریکا در سوریه در واقع امر ممکن است حتی افزایش نیز یافته باشند.
در حقیقت، نگهداشتن میدانهای نفتی سوریه به همان اندازه حماقت آمیز هست، که جنگ در شمال سوریه بلافایده هست. حتی اگر نفت شمال سوریه به تمام و کمال سرقت شده و به فروش برسد باز هم کفایت هزینه های اشغال را نمی دهد.
به یقین اعضای کنگره از برندگان و بازندگان آگاهند. رسانه های جریان اصلی آمریکا آکنده از تعبیرهای حماقت آمیز در رابطه با این عقب نشینی هستند، از جمله اینکه این عقب نشینی باعث برنده شدن ایران، روسیه و سوریه می شود.
در همان حال که می گویند این عقب نشینی باعث خدشه به پیشرفت دموکراسی در خاورمیانه شده و بعلاوه اسرائیل را نیز با خطر مواجه می کند؛ و البته اینکه این عقب نشینی لکه ننگ و عامل شرمساری دیگری در کارنامه خیانت آمیز آمریکا به متحدان خود هست و باعث خدشه وارد شدن به اعتبار جهانی آمریکا می گردد.
از نظر نویسنده دلایل عمده حضور نظامی آمریکا در سوریه به موضوع اسرائیل برمی گردد؛ که همواره از تقسیم سوریه به بخشهای متعدد حمایت کرده است تا از این طریق هم سوریه را به عنوان یک کشور خصم تضعیف کند و هم کماکان به سرزمین دزدی از سوریه ادامه دهد به ویژه در مناطق نفتی که از تراکم جمعیتی پراکنده ای برخوردار هست.
اسرائیل همچنین حضور نظامی قوی آمریکا را از این جهت مطلوب می داند، که این امر می تواند به مثابه یک عامل بازدارنده در مقابل ایران باشد، تا از تبدیل شدن سوریه به عنوان پایگاهی برای حملات به اسرائیل جلوگیری کند؛ در واقع، بازدارندگی در مقابل ایران، پربسامدترین دلیل ارائه شده از سوی آمریکا و اسرائیل، برای توجیه مداخله آمریکا در سوریه بوده است.
در واقع، تمام ابهامات در رابطه با آنچه ترامپ باید انجام دهد و آنچه نباید انجام دهد، افزون بر کشتن ابوبکر بغدادی، آمریکا را قادر ساخته است تا به سرعت به سوی تحقق هدف اصلی اش که همانا نابودی ایران هست، پیشروی کند.
در همین راستا منوچین، اخیرا در کنفرانس خبری مشترک با نتانیاهو، به تشدید کارزار فشار حداکثری بر ایران تصریح کرد؛ حرفهایی که نتانیاهو را به وجد آورد تا ضمن قدردانی از این تلاشها خواهان تشدید آن گردد.
اشاره منوچین به تحریم های اخیر آمریکا علیه ایران هست که ظرف چند روز گذشته وضع شد که هدف از آن سخت کردن امکان مبادلات مالی و بانکی بین المللی برای ایران بود.
نویسنده برآن است که ایالات متحده در حال اجرای یک جنگ اقتصادی شدیدتری علیه ایران هست، که بدون شک هدف از آن فقیر کردن مردم ایران است به این امید که آنها را وادار به شورش خواهند شد. اما این تنبیه بیشترین فشار را بر اقشار ضعیف و فقیر جامعه وارد می کند که از قضا حامیان سرسخت نظام هستند تا تضعیف کنندگان آن.
در همین راستا، آمریکا تلاش جدیدی را برای راه اندازی یک ائتلاف تحریمی علیه ایران آغاز کرد. بنا بر اعلام وزارت خزانهداری آمریکا «مرکز مقابله با تامین مالی تروریسم» که واشنگتن، بحرین، کویت، عمان، قطر، امارات عربی متحده و عربستان سعودی عضو آن هستند، ۲۵ شرکت، بانک و شخص حقیقی مرتبط با ایران و گروههای وابسته به آن در منطقه را تحریم کرد. طبق گزارش خبرگزاری رویترز، همه این ۲۵ هدف تحریم شده پیشتر در لیست تحریمهای آمریکا قرار گرفته بودند.
نویسنده در تحلیل نهایی اقدام آمریکا علیه ایران را نه تنها غیر اخلاقی، بله غیرقانونی نیز می داند، زیرا ایران و آمریکا در جنگ به سر نمی برند و بعلاوه ایران هیچ تهدیدی برای آمریکاییها مطرح نمی کند؛ در واقع کل ماجرا صرفا مثال دیگری هست از شیوه ای که لابی های داخلی قدرتمند، در این مورد لابی اسرائیل، سیاست خارجی آمریکا را منحرف کرده و آن را به سمتی سوق داده که نه تنها مایه شرمساری که هیچ دستاورد ملموسی برای منافع ملی آمریکا ندارد.