به این دو گزاره دقت کنید: اول: روسیه در سخن و عمل نشان داده که حامی محور مقاومت (ایران، سوریه و لبنان) بوده است. این محور، شاهرگ حیاتی جمهوری اسلامی تلقی میشود و راهبردهای اصلی سیاست خارجی ایران را تعیین مینماید. هویت انقلاب اسلامی با ضدیت با غرب (و به شکل خاص امریکا) شکل گرفته است، و روسیه میتواند به این مساله یاری رساند.
روسیه در موارد متعدد قطعنامههای ضدایرانی امریکا را وتو کرده است. ماهیت روسیه از شوروی متمایز است. شوروی طرف اصلی غرب در دوران جنگ سرد بود و انقلاب اسلامی ایران با استقلال از هر دو بلوک به پیروزی رسید؛ در حالی که روسیه یک کشور متوسط اروپایی است که سیاست خارجی آن با سیاست خارجی ایران همسویی زیادی دارد. از این دیدگاه، خیانتهای شوروی را ضرورتاً نمیتوان به پای روسیه نوشت. به این سه مساله اصلی میتوان به مسائلی دیگر همچون روابط اقتصادی و منطقهای دو کشور نیز اشاره نمود.
دوم: گرایش به سوی غرب، و به شکل خاص امریکا نیز به نوبه خود میتواند با مجموعهای از دلایل توجیه شود: در درجه اول، اگر ما چارهای جز تعامل با دنیا نداریم، چه بهتر که از ابتدا «کدخدا» را ببینیم! پیامبر گرامی اسلام (ص) هم هرگز باب مذاکره را با دشمنان خود قطع نکردند. ثانیاً خیانت امریکا به ما در تاریخ بسیار کمتر از روسیه بوده است. امریکا موارد منفی همچون کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، کودتای نوژه، تحریمها و مانند آن را در کارنامه خود دارد، اما روسیه مواردی متعددی همچون تحمیل عهدنامه گلستان و ترکمانچای، به توپ بستن مجلس، سرکوب مشروطه خواهان به وسیله نیروهای قزاق، حمله به ایران در جریان جنگ جهانی، حمایت از صدام در جنگ تحمیلی، و تعلل در تعهدات هستهای (به خصوص در راه اندازی نیروگاه بوشهر) را در کارنامه خود به ثبت رسانده است. تبانی روسیه با اسرائیل در روزهای اخیر و مخالفت با حضور ایران در سوریه نیز نشان میدهد که به این همسایه شمالی نمیتوان اعتماد کرد.
هر دو گزاره در رابطه با روسیه و آمریکا، برای کشور که خود را مستقل میداند، دو نوع تحلیل است. در کشوری که مستقل است کارگزارانش طبیعتا منافع غرب یا شرق را در کشور نمایندگی نمیکنند، بلکه با در نظر گرفتن شاخصی به نام منافع ملی، میکوشند رابطه خود را با غرب یا شرق تنظیم کنند. اینکه در دوران پس از انقلاب دوگانه غربگرا یا انقلابی را در کشور بسازیم، اینگونه نیست که در همین سطح بماند و لاجرم به دوگانه غربگرا- شرقگرا منجر میشود.
این دون شان نظام جمهوری اسلامی به عنوان کشوری مستقل است که کارگزارنش صرفا با نگاه کردن به تحلیلهای یکدیگر در مورد چگونگی تنظیم روابط خارجی بر اساس منافع ملی، همدیگر را به عامل شرق بودن یا غرب بودن متهم کنند. اگر اساس منافع ملی باشد و آن منافع ملی باشد که دائمی است، تنظیم رابطه با شرق یا غرب، دائم در حال تغییر و دگرگون شدن است؛ گاهی منافع کشور در نزدیک شدن به شرق و تنظیم روابط با آن سو است و گاهی تنظیم با این سو.
این جفا به آرمان جمهوری اسلامی و آرمان اصیل استقلال خواهی ملت ایران است که مقامات آن در تریبونهای مختلف، همدیگر را به غربگرا بودن یا شرق گرا بودن متهم میکنند؛ اگر بنا این باشد، پس چه تفاوتی با دوران سلطنت قاجاریه در کشور ایجاد شده؟ پس استقلال وطن در این میانه کجاست؟
برخی از این دوگانه سازهای انتخاباتی مانند ایجاد تقابلی ساختگی بین جریانهای سیاسی با عناوینی همچون غربگرا یا روس گرا، هرچند شاید منافع جناحی را تامین کند، در همان حال بذر تردید را در دل مردم میکارد که پس این همه ادعای استقلال کجاست؟ مگر مقامات این کشور انتخابی یا انتصابی، تایید صلاحیت نشده اند، پس چگونه میتوان مقامات جمهوری اسلامی خودشان را به عامل غرب بودن یا شرق بودن متهم کنند؟
اگر اصل بر منافع ملی باشد، طبیعتا ممکن است تحلیلهای متفاوتی درباره چگونگی تامین این منافع از سوی گروههای مختلف صورت بگیرد. اینکه تحلیل شود رابطه با غرب یا شرق هر کدام بخشی از منافع ملی را تامین میکند به معنای سرسپردگی به غرب یا شرق نباید باشد. باید بسیار مراقبت کرد که ادبیات قاجاریه در کشور بازتولید نشود؛ ادبیات قاجاریه سرسپردگی مقامات به روس یا انگلیس بود، دخیل بستن به سفارتخانههای آنان بود؛ تولید دوگانه غربگرا یا شرق گرا، نفی کردن اصل بنیادین جمهوری اسلامی است و آنان که خود را انقلابیتر میدانند، لازم است بیشتر دقت کنند که اصول بنیادین جمهوری اسلامی را نقض نکنند. اصل را بر تامین منافع ملی ایرانیان بگذارند و این بشود معیار؛ تامین این منافع با حفظ استقلال در رابطه با غرب یا شرق، نه غرب گرایی و نه شرق گرایی است، بلکه حتما ایرانی گرایی است.