فیلم سینمایی «سونامی» نخستین ساخته میلاد صدرعاملی در مقام کارگردان، هرچند ایدهای جسورانه دارد و ظاهراً سراغ یکی از خط قرمزها رفته، در نهایت از پس خلق یک فیلم فوق العاده ورزشی برنیامده است؛ عملی که اگر ساده بود، فیلمسازان بسیاری از کشورمان به سراغش نمیروند و همین که معدودی آثار در دو دهه اخیر در ژانر ورزشی روی پرده بزرگ سالنهای سینمای ایران نقش بسته، نشان میدهد میلاد چه ماموریت دشواری داشته است.
«تابناک»، مهدی خرم دل؛ وقتی «سونامی» برای نخستین بار در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر رونمایی شد، مشخص بود از پسر رسول صدرعاملی توقع بیشتری میرفت. میلاد صدرعاملی روایت یک رقابت ورزشی برای عضویت در تیم ملی را روایت کرده بود که در نهایت به ماجرای «باید ببازی» مشهور وصل میشد. مضمون و داستان میتوانست به شدت تاثیرگذار باشد، در صورتی که در درجه نخست بازیگران بهتری انتخاب میشدند و در درجه دوم، به همان اندازه که به فیلمبردار متبحر فکر شده بود، به جسارت در فیلمبرداری برای خلق صحنههای تاثیرگذار نیز فکر میشد.
ساخت فیلم ورزشی جذاب و پرفروش نه در ایران، بلکه در دنیا، امری دشوار است و به همین دلیل ما فیلمهای ورزشی موفق کمی نسبت به درامها یا اکشنهای موفق میتوانیم نام ببریم و کثرت آثار موفق این ژانر به مراتب کمتر از دیگر ژانرهاست. نمایش اراده مردانی که برای موفقیت در عرصه ورزشی تن به تمرینات سخت میدهند و پس از نبردهایی سنگین، مرد اول مبارزه با رقیب بزرگ میشوند، چندان ساده نیست. بازیگر باید یا واقعاً ورزشکار باشد و یا تمرینات سطح بالای ورزشی را به شدت انجام دهد و برای رسیدن به شرایط روحی و فیزیکی یک ورزشکار حرفهای در سطح قهرمانی ملی، تمرینات طاقتفرسایی داشته باشد.
این تمرینات اصلاً شبیه آنچه در باشگاههای بدنسازی رخ میدهد، نیست و به شدت زجرآور است. بر اساس مشاهدات بیواسطه نگارنده، قهرمانان المپیکی ایران به ویژه رشتههای رزمی تمرینات به شدت سختی را پشت سر میگذارند که آثار آن در فیزیکشان کاملاً مشهود است. جای تاسف دارد که بهرام رادان حتی در این حد نیز تحت فشار قرار داده نشده بود و این فیلم دستکم برای یک ورزشکار و مربی ممکن است واقعی به نظر نیاید. سوای اینها در جنس بازی نیز نه در مهرداد صدیقیان و نه در بهرام رادان، شاهد اکتهای جدی نیستیم و شاید هم کارگردان نتوانسته بازی مطلوب را از آنها بگیرد.
فیلم ظاهراً در خانه تکواندو که اردوی تیم ملی در آنجا برقرار است ضبط شده؛ محیطی که هرچند فضای تخصصی است، از فضای جذابی به لحاظ بصری برخوردار نیست. در مقابل، اگر دوربین بیرون میآمد و صحنههایی شبیه به راکی را با بهرام رادان در یک دوی صبحگاهی به تصویر میکشید و جنگیدنِ او را در نفس نفس زدنهای پیاپی نشان میداد، یا برای فضاسازی بهتر سراغ آکادمی ملی المپیک در مجموعه ورزشی انقلاب میرفتند، قطعاً فضای بهتری برای طراحی صحنه و همچنین دکوپاژ در اختیار بود و چه بسا در سایر بخشها اعم از طراحی نور تا فیلمبرداری نیز اتفاقات بهتری رخ میداد.
آنچه فیلم را با چالش جدیتری مواجه میکند، آمیختن یک روایت عاشقانه با یک رقابت ورزشی است. فرشته حسینی در این فیلم نیز بازی ضعیفی ارائه میدهد؛ اما به هر حال در سینمای ایران ظاهراً تنها چیزی که برای انتخاب بازیگر مهم نیست، سطح سطح بازیاش است. از رعنا آزادی ور نیز بیش از این انتظار نداشتیم؛ هرچند واقعاً بهتر از سایر بازیگران مقابل دوربین محمود کلاری بازی کرده است. به محمود کلاری اشاره شد که بیشک یکی از بهترین فیلمبرداران سینمای ایران است و طبیعتاً انتخاب یک فیلمبرداران حرفهای برای یک فیلمساز تازهنفس، شیوه مرسوم و عقلانی است اما این روش کار نکرده است.
این فیلم نیز به طراحی صحنههای اکشن به شکل حرفهای و سپس استفاده از دانش روز فیلمبرداری برای خلق صحنههایی از زوایایی بود که برای مردم ایران به عنوان تماشاگران حرفهای رویدادهای ورزشی جذاب و تازه مینمود. در واقع این فیلم نیازمند در پشت دوربین به همان اندازه که نیازمند آرتیست بود، نیازمند تکنیسنهایی بود که با استفاده از دانش روز سینمایی، صحنههای متفاوتی را در مبارزات خلق کند که تماشاگر را به تماشای چند باره این صحنهها ترغیب نماید.
فیلمبرداری برای چنین اثری نیاز به استفاده از دوربین روی دست به شدت فعال و استفاده از تکنولوژیهای روز نظیر استفاده از دوربینهای فانتوم با قدرت ضبط فریم ریت بالا در صحنههای اسلوموشن است که متاسفانه خلأ عدم استفاده از چنین تکنولوژی در صحنههای آهسته فیلم، مشهود بود. از دیگر تکنولوژیهای مرسوم، استفاده از بازوهای رباتیک فیلمبرداری است که یک صحنه اکشن را در چند زاویه و با سرعتهای مختلف به صورت فوکوس ضبط میکند؛ عملیاتی که از سوی عامل انسانی ممکن نیست و منجر به خلق صحنههای شگرف میشود.
در مجموع صرف اینکه میلاد صدرعاملی سراغ چنین سوژهای آمده، جسورانه و قابل تحسین است. میلاد میتوانست در تجربه اول فیلمسازیاش، یک درام نه چندان پیچیده آپارتمانی را با دو یا سه کاراکتر اصلی عرضه کند و به عنوان فیلمساز اول با نقدهای کمتری مواجه شود اما تن به انتخاب سختی داد. ای کاش او به جای فیلم اول، در فیلمهای بعدی و با کولهباری از تجربه و تمرین سراغ این داستان میآید.