ما بی ادب نیستیم آقا. سلام در آیین ماست. با اینکه به ما اهانت میکنی، اما با سلام آغاز میکنم. سلام بر آنهایی که به ایرانی بد نمیگویند. ما همه حس وطن پرستی داریم. ما نمی ترسیم از این همه تهمت بر این سرزمین و بر این ملت.
ما همان هستیم که بودیم. مردمانی ساده و مهربان. مردمانی پر از شور و شعور. مردمانی پر از افتخار و غرور. ما از کشتن بیزاریم. اما از کشته شدن نمیهراسیم. ما را نترسان. هر چه ما را بکشی بیدارتر می شویم. ما دل مان صلح می خواهد و رفاه و آرامش. ما جنگ طلب نیستیم. اما خوب می دانیم چگونه از سرزمین مان دفاع کنیم.
سردار قاسم به ما یاد داده که چگونه در شلمچه و فکه و دارخوین و سوسنگرد به دفاع از وطن و آیین مان درآییم. ما همان هستیم که هشت سال بر ما تاختی و پاکترین جوانان مان را کشتی تا اسلحه هایت را بفروشی و صدام جنایتکارت را بر سرمان خراب کنی، اما در نهایت باختی. چرا در آن سالها دلت برای این ملت نسوخت؟ چرا آن زمان که بمبهای اتمی تان هیروشیما را با خاک یکی می کرد به فکر حقوق بشر نبودی؟ چرا در آن سالها که ویتنام را و ویت کنگها را نابود میکردی به فکر مهربانی بر ملتها نبودی؟ چرا تو بمب اتم داشته باشی و زورگیری کنی و گنده لات محله ما بشوی، ولی ما سکوت کنیم و از کوچه هایمان و از آیین و ناموسمان دفاع نکنیم؟ تو چرا فکر میکنی، چون زور داری پس بر ما غالب میشوی؟
ما بی زور نیستیم. ما زنده هستیم آقا. زندههایی از سرزمین اهورامزدا. سرزمین کردهای شجاع. سرزمین ترکهای باغیرت و بلوچهای سختی کشیده و عربهای قهرمان و لرهای دلیر و قشقاییهای دلاور و گیلکهای قدرتمند. ما ایران هستیم آقا. ما همه یک ملتیم و یک آیین را میپرستیم. ما فرزندان پاک زرتشت و تخت جمشید و کوروش و داریوش هستیم. ما پیروان پیامبر پاک مهربانیها هستیم. ما مطیع ولایت امیر و علی هستیم. شما که هستی که فرهنگ ایران را هدف بگیری؟ چرا آن زمان که برای کمک به استالین و جنایتهای او از خاک وطنم گذشتی و هزاران هموطنم را کشتی به فکر فرهنگ و آرامش در منطقه ما نبودی؟ چرا آن زمان که شیر نفت سرزمین مرا باز کردی و با ویلیام دارسی و اسپرینگ رایس و وینستون چرچیل و روزولت و دیگر رفقای خوبت راه استقلال و آزادی بر این وطن را بستی و مصدق ما را به دادگاه کشاندی به فکر مردم ایران نبودی؟ برو آقا. کلاهت را بردار و برو. هیچگاه ایرانی را تهدید به مرگ نکن.
ما فرزندان اسطورهای به نام رستم هستیم. ما در خون سیاوش و سهراب بزرگ شده ایم. پسران ما چنان آریوبرزن و بهرام چوبین و سورنا و بابک و ابومسلم و یعقوب لیث و امیرکبیر و تختی و باکری و همت و سردار قاسم، جان شان را میدهند، اما خاک شان را با خون شان سیراب میکنند تا تو را از این خاک بیرون کنند. دختران ما را دست کم نگیر. آنها هر یک تهمینههای دلاوری هستند که چنان گردآفرید بر تو خواهند تاخت. ما را چه پنداشته ای؟ که در این هیاهوی دلار و تحریم و نفت و بوق و کرنا و یا شاید اعتراضهایی به برخی مشکلات میایستیم و تو را تماشا میکنیم که بیایی و منابع فرهنگی ما را بزنی؟ بدان که سرزمین ریشه دار ایران همواره بر قاموس فرهنگ و تمدن قدیم خویش بر صدر نشسته است و آن زمان که تو با هجوم کریستف کلمب و دریانوردان خونخوارش بر آن سرزمین حاکم شدی ما در این سرزمین حافظ داشتیم. سعدی داشتیم. فردوسی و ابن سینا داشتیم. فرهنگ داشتیم. آیین داشتیم و همه اینها را هنوز هم داریم، زیرا ایران زمین بی گمان یکی از کهن فرهنگهای پردرخشش گیتی است. آیا نمیدانی که وقتی بر خاک سرزمینت خون مردان و زنان بیگناه را به خاطر رنگ پوست شان بر زمین میریختی ما، در این سرزمین دانشگاه جندی شاپور داشتیم؟ آیا نمیدانی همین دانشگاه هنوز هم در همان خوزستانی است که سربازان تو بر خاکش آرزوی قادسیه شدن را به گور بردند؟ آیا میخواهی تصاویری از سنگرهای فاو و مهران و بستان و حاج عمران و ... را برایت بفرستم تا بدانی که بچههای پاک این دیار چگونه از خاک شان دفاع کردند؟ ما همه آماده ایم و من اولین نفر نیستم که نامم را بر راه وطنم میگذارم و آخرین نفر هم نخواهم بود. صبر کن تا ببینی. بکش ما را. ما متحدتر میشویم. فکر نکن که قاسم ما را کشتی و تمام شد. ما همه یک قاسم هستیم. ما همه سلیمانی هستیم.