بدون شک، شهادت حاج قاسم سلیمانی در ایران، واکنشی ملی را برانگیخت؛ موضوع گزارش دلایل این واکنش ملی نیست، بلکه تاکید بر این است که سقوط هواپیمای اکراینی هم از منظری دیگر و با دلایلی دیگر برای ما ایرانیان، واکنشی ملی در پی داشت؛ اما در مساله سقوط هواپیما، این واکنش یکپارچه ملی را خودمان عامدانه نمیخواهیم و نمیگذاریم که بروز دهیم.
به گزارش «تابناک»؛ در مساله شهادت حاج قاسم سلیمانی، صرف نظر از همه ابعاد شخصیتی خود سردار، او برای مردم، فرمانده و به گفته خودش سربازی بود که حدود چهار دهه برای این کشور ـ چه در جنگ تحمیلی و چه در دوران پس از آن ـ مجاهدت کرده بود. دشمن او را در غربت و نه در میدان جنگ، ناجوانمردانه ترور کرده بود؛ برای مردم، سرباز، موضوعی ملی است؛ چه سربازی که در مرز گرفتار داعشیها میشود، چه فرماندهای که ناجوانمردانه ترور میشود. طبیعتا واکنش به شهادت آنان هم ملی است؛ البته حاج قاسم ویژگیهای فراوان دیگری داشت که شاید سایرین و همطرازان او ندارند، ولی مهمترین جنبه واکنش مردم به شهادت او سربازی او برای وطن و البته شیوه به شهادت رساندن او توسط آمریکا به شیوهای ناجوانمردانه بود.
در موضوع سقوط هواپیمای بوئینگ خطوط هوایی اوکراین، جامعه در دو مقطع دو واکنش متفاوت داشت: در مقطع اول که دلیل سقوط، نقص فنی اعلام شد، برخورد جامعه با این سقوط مانند دیگر سوانح هوایی کشور بود؛ با این تفاوت که در این مورد حضور تعداد قابل توجهی از فارغ التحصیلان دانشگاهای معتبر کشور و البته اتباع دیگر کشورها در گسترش داغ این مساله به عرصه عمومی نقش غیر قابل انکاری داشت، ولی به تدریج با وجود شواهدی در داخل و خارج کشور، که بر مورد اصابت قرار گرفتن هواپیما توسط نیروهای خودی دلالت میکرد، وضعیت کمی متفاوت شد تا اینکه در نهایت، نیروهای مسلح پس از چند روز، تاخیر غیر قابل قبول، رسما مسئولیت آن حادثه را بر عهده گرفت و به صورت کلی واکنشها متفاوت و تجمعات و اعتراضات خیابانی آغاز شد.
حال فرض کنید عموم ملت ایران، حادثه هواپیما را مانند ترور حاج قاسم، یک تراژدی ملی بدانند و تمایل داشته باشند برای عزاداری برای هموطنان از دست رفته به خیابانها بیایند. تصور کنید مردم بخواهند یک تشیع جنازه ملی برای هموطنان از دست رفته برگزار کنند؛ آیا شرایط فراهم (هم از سوی حکومت و هم تجمع کنندگان) است؟
در دو روز گذشته، شعارهای تجمعهایی که انجام گرفته به شدت سیاسی است و کمتر بوی مطالبه گری برای احقاق حقوق هموطنان از دست رفته را دارد؛ اگر مطالبه مردم برکناری یا استعفای مقامات دخیل در این فاجعه است، شعار استعفای مقامات یا برکناری مسئولان باید اولویت باشند؛ اما به سرعت شعارهایی علیه کلیت نظام سیاسی، طرح میشود. فرض کنید عموم مردم میخواهند در این عزاداری ملی شرکت کنند و با این شعارهای سیاسی هم مخالف باشند، باید چه کار کنند؟
ممکن است برخی حاضران در تجمعات بگویند که از ابتدا آنان در تجمعات، مطالباتی متناسب با حادثه داشته و قصدی برای سیاسی کردن ماجرا نداشته اند؛ اما با برخوردی که با آنان شده، شعارها به تدریج رنگ و بوی سیاسی گرفته است. در این صورت باید از متولیان امر پرسید، اگر چنین بوده، چرا با تجمعاتی که مطالبهای به حق داشته اند، برخوردی صورت داده اند که آن تجمعات رنگ و بویی دیگر به خود گرفته است و در این زمینه آنان باید پاسخگو باشند.
شاید عده دیگری بگویند که ماهیت اعتراضات روزهای گذشته سیاسی بوده است و نمیتوان آن را از سیاست جدا کرد و همچنین اعتراض برای این صورت میگیرد که مطالبات برآورده شود، اگر اعتراض صورت بگیرد و بدون نتیجه مردم به خانه هایشان بروند و حاکمیت هم کار خودش را ادامه دهد که دیگر اسم آن اعتراض نیست. این هم ادعای درستی است، اما نتیجهای که بر اثر برخورد هر دو طرف تا کنون شاهد آن بوده ایم، اصلاح و تغییر نبوده است.
داغ هموطنان از دست رفته ما هم داغی همگانی و ملی است. حق برگزاری مراسمی شایسته توسط مردم هم حقی ملی است؛ عموم مردم احتمالا با شعار و درخواست برای استعفا، برکناری و یا محاکمه مقصران مشکلی ندارند؛ اما این دو روز، فضای خیابانی نه برای عزاداری مهیاست و نه برای مطالبه حق و حقوق! مردم تا میخواهند با آمدن به خیابان، اعتراض خود را به یک وضعیت اقتصادی، سیاسی یا یک معضل و ناکارآمدی نشان بدهند، بلافاصله عدهای از هر دو طرف (هم معترضان هم نیروهای امنیتی) یا با اعمال خشونت و یا با مطرح کردن شعارهای تند و گاه بی ارتباط سیاسی، واکنش طرف مقابل را برانگیخته و جایی که بناست مردم اعتراض خود را به گوش مقامات برسانند، به میدان جنگ تبدیل میشود و در نهایت یک اعتراض مردمی که میتواند با ملایمت و در تعداد مشارکت کننده حتی بسیار بالا برگزار شود با خون و خشونت تمام میشود؛ این الگو همچنان هم ادامه ندارد و گویی نباید پایانی بر آن متصور بود.
اینکه نیروهای مسلح کشور که قصور خود را پذیرفته و دستور برخورد با مقصرین هم داده شده و مردم هم حق و مطالبه برکناری آنان را دارند، بگذاریم به کنار. همچنین مساله هدف قرار گرفتن غیر عمدی هواپیما و تاخیر در اطلاع رسانی آن را نیز برای لحظاتی کنار بگذاریم؛ حال ببینیم این حد از تنش که آسمان کشور ما به یک آسمان جنگی تبدیل شده از کجا آمده است و آیا این تنش تمام شده و یا احتمال تمام شدن در کوتاه مدت را دارد؟
هرچند ترامپ و کابینه اش اعلام میکنند که دنبال تغییر نظام در ایران نیستند، به گواه خود مقامات دیگر آمریکایی عملا در حال انجام این کار هستند و برای این مقصود از حمله به تاسیسات ایران همه سخن گفته اند و از انجام آن هم ابایی ندارند و مشخصا از هدف قرار دادن مراکز فرهنگی و پالایشگاهها سخن گفته اند. آیا لازم نیست در این تجمعات تمایلات آمریکا برای حملاتی به ایران را محکوم کنیم؟ چه تضمینی هست که در یک حمله احتمالی دولت ترامپ زیرساختها و در تعداد بسیار از بیشتر از مردم ما قربانی نشوند؟ نباید در این تجمعات رویکردی علیه ترامپ در کنار خواستههای داخلی ایجاد شود؟ اگر این کار را کرد آن زمان چه داریم بگوییم؟
عزای درگذشت هموطنان ما ملی است؛ بنابراین تشییع آنان نیز باید ملی باشد. تقصیر و قصور برخی مسئولان و مطالبات آنان هم حق است، اما صدای ما وقتی ملی است که اجازه بدهند هم مطالبه گری از مسئولان داخلی انجام گیرد و هم فضای ضد ترامپ در این تشییع ملی شکل بگیرد. به گونهای نباشد که ترامپ این خیال در ذهنش گذر کند که در ایجاد چنین وضعیتی، نه تنها مقصر نیست که ناجی هم هست!