طلوع آفتاب روز چهارشنبه ۱۸/۱۰/۹۸ با یک خبر مسرت بخش و یک خبر تاسفبار همراه بود. پاسخ کوبنده جمهوری اسلامی مسرت بخش بود، ولی خبر سقوط هواپیمای مسافربری بوئینگ ۷۳۷ خطوط هواپیمایی اوکراین به دلیل نقص فنی، حاشیهای بر شوق و ذوق انتقام اولیه وارد کرد. از دست دادن جان حدود ۱۷۰ انسان بی گناه، باعث تاثر هر انسانی در اولین مرحله شنیدن خبر است، ولی تاثر وقتی عمیقتر میشود که چند ساعت بعد در دانشکده مهندسی کامپیوتر شریف، خبری شفاهی بین اساتید رد و بدل میشود که برخی فارغ التحصیلان دانشکده و دانشگاه در میان مسافران بوده اند.
بعدازظهر در همکف دانشکده، عکس چهار تن از دانش آموختگان دهه گذشته دانشکده روی میز برای عرض تسلیت و فاتحه خوانی مستقر شده بود و بلافاصله تصویر سیزده دانش آموخته شریفی درگذشته در سانحه در فضای مجازی منتشر شد؛ صالحه، آرش پورضرابی و پونه گرجی، کسانی بودند که دست کم یک درس را در دوران تحصیل با بنده گذرانده بودند و همین عمق تاسف و تاثر را فزونی میبخشید.
سرانجام مطلع شدم که میتوان در شامگاه چهارشنبه در منزل پدر مرحوم محمد صالحه حضور یافت. با تعدادی از دوستان دانشگاهی و صنعتی محمد به منزل ایشان رفتیم تا تسلای خاطری باشیم. روحیه پدر و مادر محمد و توصیف سفر محمد و حضور وی و همسرشان در مراسم تشییع جنازه شهید سردار قاسم سلیمانی بسیار درس آموز بود.
در پایان هفته، مطالب متعدد و واگرایی را در ابعاد گوناگون اعم از ابهام در سقوط هواپیما، کیفیت مسافران، چرایی حضور تعداد چشمگیری دانش آموخته دانشگاههای تراز اول، وجود دانشمندان ایرانی، وجود تیمهای ایرانی عازم رویدادهای بین المللی در رسانهها و شبکههای اجتماعی مطرح شد که لازم میدانم این تنوع نظرات را بهانهای برای بررسی برخی واقعیات موجود اجتماعی به شرح زیر قرار دهم.
۱ ـ. دهه اول ژانویه فصل برگشت عزیزانی است که برای دید و بازدید خانوادگی و صله رحم به ایران سفر کرده اند. در این میان، شماری بسیاری دانشجوی دکتری و پسادکتری هستند که تنها فرصت تعطیلات سال نو میلادی را میتوانند صرف این سفر کنند. اتفاقا گروههای علمی درون دانشگاهی ما نیز از این فرصت برای برگزاری کارگاههای آموزشی استفاده کرده و رویدادهای علمی ارزشمندی برگزار میگردد. این سناریو منجر به یک ترافیک برگشت طیفی از نخبگان علمی به محل تحصیل و کار خودشان میگردد. به واسطه تحریم بین المللی در حوزه ترابری هوایی و هوانوردی، لاجرم بخش قابل توجهی از این ترافیک توسط خطوط هوایی دیگر کشورها و در این مورد اوکراین، منتقل میشود. به این دلیل که طیف جمعیتی این پرواز را دانشجو و استاد و خانواده ایشان تشکیل میدهد و این طیف جمعیتی کاملا اتفاقی متناسب با شرایط زمانی است، نه تیمی از دانشگاه، نه ماموریتی و نه دانشمند شاخص شاغل در دانشگاههای ایران در این پرواز بوده است؛ هر چند عمده مسافران این پرواز دانشمندان بالقوه ایرانی بودند که امیدوار بودیم در آینده به ایرانی بودنشان در عرصه علمی و فناوری ببالیم. صد افسوس که چراغ وجودشان به خاموشی گرایید.
۲) آیا این تعداد نخبه جوان ایرانی در یک پرواز عادی است؟ پاسخ منفی است. واکاوی این پدیده ضرورت دارد و به پدیده مهاجرت مغزها مربوط میشود. واقعیت این است که در دهههای اخیر شکوفایی استعدادها به خوبی انجام میشود، امکان تحصیل خوب در دبستان، دبیرستان و دانشگاههای داخل (در مقطع کارشناسی) وجود دارد. یک دانش آموخته دوره کارشناسی در بیشتر دانشگاههای کشور خود را مستعد امر پژوهش، نوآوری، مدارج بالاتر علمی، تاثیرگذاری بیشتر و کسب درآمد بین المللی میداند.
زیست بوم محیط بر این ادعا عبارت است از.
الف) محیط بین الملل با کمبود نیروی جوان مستعد مواجه است. در غرب سبک زندگی، خانواده را به گوشه عزلت رانده است، فرزند آوری مهجور مانده و جامعه پیر شده است و برای حل امورات پژوهشی، فناوری و صنعتی خود نیروی تربیت شده جوان و مستعد ما را به سوی خود جذب میکند و برای این جذب هم حاضر است بخشی از هزینههای تربیت نیرو در گذشته بپردازد و برای این کار، بورسیههای تحصیلی بسیار خوبی را تدارک دیده است.
ب) محیط داخل با فراوانی نیروی جوان و مستعد مواجه است. آموزش عالی کشور امکان رقابت با دانشگاههای خارجی در فراهم نمودن محیط نوآوری، پژوهش و تاثیرگذاری این جمعیت نخبه را ندارد. دلایل متعددی برای ناتوانی وجود دارد که توسعه ناموزون آموزش عالی، نگاه سرانه دانشجو به دانشگاه، تحریم و کاربردی نبودن تحصیلات تکمیلی از آن جمله اند. کسب و کار فناورانه در کشور به حدی شکل نگرفته است که بتوان لشکری از این جوانان نخبه را در قالب نهادهای خصوصی دانش بنیان به کار موثر پردرآمد مشغول نمود. فرهنگ غلط مصرف بی رویه کالای خارجی، بی توجهی به اقتصاد مقاومتی، قاچاق بی رویه، فساد اداری و فقدان حوصله تحقیق و توسعه در کشور فرصت تولید فناوری و محصول فناورانه ایرانی برای بازار داخلی و صادرات را از نخبگان دلسوز سلب نموده است.
۳- وطندوستی یا وطنگریزی مسافران این پرواز؟ شناخت مستقیم و غیرمستقیم بنده از برخی جان باختگان این پرواز و اخباری که پس از رخداد سانحه مطالعه نمودم نکات جالبی را پدیدار مینماید.
الف- وجود ارتباط خانوادگی بسیار قوی که برگرفته از فرهنگ غنی ایرانی - اسلامی، این جماعت را به دیدار خانوادهها، صله رحم، ارائه کارگاه آموزشی در دانشگاه محل تحصیل قبلی، و حفظ ارتباط علمی و کاری به منظور بازگشت به ایران پس از پایان تحصیل سوق داده است. این یک ارزش والاست؛ بنابراین، باید در حفظ و بهبود آن کوشید.
ب- حضور تعدادی از مسافرین این پرواز، در تشییع پیکر شهدای مقاومت و ادای احترام به سیدالشهدای مقاومت و بیشتر از آن داشتن عکس یادگاری در گلزار شهدای کرمان با حاج قاسم سلیمانی، نشان میدهد که این پرواز تجریدی از جمعیت میلیونی تهران، مشهد، اهواز، قم و کرمان بوده است؛ یعنی پرواز وطندوستی؛ یعنی پرواز جوانان نخبه ایرانی عاشق سرافرازی جمهوری اسلامی ایران.
ج- جمعیت متاهلین این پرواز قابل تامل است. معمولاً به کسانی که برای ادامه تحصیل برخورد میکنم، اگر توصیهای بخواهند به ازدواج قبل یا حین ادامه تحصیل توصیه میکنم. خیلیها مشکلات چنین امری را مطرح و بیخیال میشوند. آمار متاهلین این پرواز، نشان از حساسیت خانوادهها به سامان جوانان متناسب با هنجارها و فرهنگ خودمان، و دغدغه نخبگان در تشکیل خانواده است که بسیار قابل تقدیر است. خداوند مغفرت خود را شامل همه مسافرین این پرواز به ویژه زوجهای جوان این پرواز و بالاخص زوج آشنا (آرش پورضرابی- پونه گرجی) که هفته اول زندگی خود را شروع نموده بودند و همچنین زوج عکس گرفته با شهید سرافراز قاسم سلیمانی (محمد صالحه- زهرا حسنی سعدی) بنماید. آرزوی صبر و اجر برای خانوادهای داغدار این پرواز دارم.
*عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف