خبرنگار همشهری با حضور در تعدادی از دفاتر خدمات الکترونیک نهادهای مختلف از شرایط آنها و گلایههای مردم نوشت.
به گزارش تابناک، این روزنامه در ادامه نوشت: «دفتر خدمات الکترونیک قضایی حوالی میدان حر مملو از جمعیت است، عقربههای ساعت هنوز به ۹نرسیدهاند اما در کمتر از یک ساعتی که کار دفتر آغاز شده، دقیقه به دقیقه به تعداد مراجعان افزوده میشود. دفتر در طبقه سوم یک مجتمع آپارتمانی قرار دارد و برای رفتن به دفتر یا باید سه طبقه از راه پلهها بالا بروی یا منتظر باشی آسانسوری که حرکتش طعنه به لاکپشت میزند و در هر طبقه مدت زیادی معطل میشود، بالاخره در طبقه همکف رخ بنماید و تو را به دفتر خدمات الکترونیک قضایی برساند. اینجا اما اول ماجراست. راهرویی کوچک که مملو از مراجعهکننده است، مراجعهکنندگان کلافهای که مدام زیر لب غر میزنند و به اینترنتی که همیشه خدا قطع است لعنت میفرستند.
خانم اباذری یکی از مراجعهکنندگانی است که برای گرفتن کد الکترونیک قضایی و ثبت درخواست طلاق به این دفتر مراجعه کرده است. او میگوید: دیروز هم برای ثبت درخواستم آمدم اما گفتند سیستم قطع است و مشخص نیست چه زمانی وصل میشود. من هم دخترم را در خانه تنها گذاشته بودم و نمیتوانستم زیاد منتظر بمانم. امروز اما از ساعت ۸صبح پشت در دفتر بودم تا کارشان شروع شود. نیم ساعت اول که کارمندان مشغول خوردن صبحانه بودند و تازه ۲۰دقیقهای میشود که یکییکی پشت میزهایشان نشستهاند.
اباذری با تأسف سری تکان میدهد و میگوید: همه مدارکم را تحویل دادم اما بعد از چند دقیقه اعلام کردند که دوباره سیستم مرکزی قطع شده و امکان ثبت درخواستم را ندارند و باید منتظر بمانم تا دوباره اینترنت وصل شود.
وی ادامه داد: قرار بود با راهاندازی دولت الکترونیک کار مردم آسانتر و رفتوآمدها کمتر شود اما مثل این که فقط اسم الکترونیک به دفاتر اضافه و راهی برای کسب درآمد و اشتغالزایی برای برخی افراد شده، سیستم فشلی که هر روز قطع است و باعث معطلی مردم میشود.
آقای عباسی به میان صحبت هایمان میآید و میگوید: اینجا را ببینید از ۵ باجهای که قرار است کار مردم را راه بیندازند، ۲ باجه کار میکند که یکی هم برای وکلاست، یعنی فقط کارهای آقایان و خانمهای وکیل را راه میاندازد. بارها اعتراض کردهام که وقتی وکیلی در دفتر نیست که کاری برایش انجام دهید، کار مردم عادی را انجام دهید اما خانم کارمند میگوید: طبق دستور ریاست این شعبه فقط کار وکلا را انجام میدهد و نمیتوانیم غیر از وکلا برای دیگران کاری انجام دهیم.
عباسی ادامه میدهد: به خدا این انصاف نیست. اینجا برای مراجعان تنها ۳صندلی دارد و بقیه مردم باید سر پا بایستند یا توی راهپله سرگردان باشند. حق ما مردم این نیست که این طور بیاحترامی ببینیم. کاش مسئولان قوه قضاییه که سرزده به زندان و دادگاهها میروند یک روز هم سر زده به این دفاتر بیایند و اوضاع مراجعهکنندگان را مشاهده کنند.
عباسی که برای گرفتن کد رهگیری به این دفتر مراجعه کرده میگوید: ثبت نام را در خانه انجام دادهام حالا برای گرفتن کد رهگیری یک ساعتی میشود که اینجا معطلم، اینجا طوری با ما رفتار میکنند انگار افراد بیکاری هستیم و فقط معطل ماندهایم که بیاییم اینجا کارمان را انجام دهند، خدا به سر شاهد است من یک ساعت مرخصی گرفتهام تا کارم را انجام دهم اما از شانس بدم سیستمهای دفتر قطع شده و مشخص نیست کی دوباره وصل میشود. اعتراض هم که میکنیم کارمندها قهر میکنند و میروند.
آقای شبستری، عاقلهمردی است که یک عصای چوبی منبتکاری شده در دست دارد، به محض وارد شدن شبستری به دفتر، مرد جوانی که روی صندلی نشسته جایش را به او میدهد. شبستری میگوید: با رفیق دوران جوانیام به مشکل مالی برخوردهام. هر چقدر سعی کردیم با ریشسفیدی مصالحه کنیم، نشد که نشد. برای طرح دعوا به دادسرا رفتم آنجا گفتند که اول باید به این دفاتر بیاییم و کد رهگیری بگیریم و ثبت نام کنیم. حالا آمدهام تا ثبت نام کنم و کد رهگیری بگیرم. شبستری به کوچکی دفتر خدمات الکترونیک اشاره میکند و میگوید: این دفتر ظرفیت این همه مراجعهکننده را ندارد. دو روز دیگر که هوا گرم میشود اینجا دیگر نمیشود نفس کشید. اینجا هم مثل بعضی دفاتر پلیس ۱۰+ است که متراژ کمی دارند و این باعث اذیت و آزار مردم میشود.
عقربههای ساعت به ۱۰ نزدیک میشوند. خانم کارمند با یک لیوان چای در دست پشت باجه ۴ مینشیند و شماره ۹ فراخوان میشود. باجه ۳ شماره ۱۰ را فراخوان میکند. فراخوانهایی که به معنی وصل شدن سیستم است اما زمزمههایی در میان مراجعهکنندگان شنیده میشود: خدا کند دوباره قطع نشود، کاش زودتر کار مردم را راه بیندازند تا سیستم قطع نشده، کاش کوسههایی که سیمهای اینترنت را گاز زدهاند دوباره برنگردند و... .
کارتخوان برای چیست؟
دفتر پلیس ۱۰+ حوالی بزرگراه نواب در طبقه همکف قرار دارد. ۱۰صندلی رنگ و رو رفته کنار دیوار چیده شدهاند و یک میز چوبی که روزگاری قهوهای بوده و الان دیگر رنگی به رو ندارد به دیوار تکیه داده و بعید نیست به همین زودیها زهوارش دربرود. دو پایه خودکار که ظاهرا یک زمانی خودکارهای آبیرنگ به آنها متصل بوده هم بدون خودکار روی میز قرار دارند.
یادگاریهای روی میز نشان از درون آدمهایی دارد که روزی برای انجام کار به این دفتر آمدهاند و برای این که وقتشان خیلی تلف نشود دستخطی از خود بر روی میز به یادگار گذاشتهاند. محمد کنار اسمش نام فرناز را درون یک قلب کشیده و شاید در دلش آرزو کرده تا یک روز دست در دست فرناز برای گرفتن گذرنامه به اینجا بیایند. ابوالفضل با خط نستعلیق نامش را روی میز حکاکی کرده و یک گل لاله کنار اسمش کشیده، مراجعهکننده دیگری که نخواسته کسی از نامش مطلع شود به نوشتن مصرعی از مولانا بسنده کرده: «رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها من.»
آقای ابوطالبی برای گرفتن گذرنامه همراه همسر و دو پسر خردسالش به این دفتر آمدهاند. محمد پسر کوچکتر بیتابی میکند و یک لحظه صدای گریهاش قطع نمیشود اما تا رسیدن نوبت به آقای ابوطالبی هنوز ۱۱نفر دیگر جلوتر هستند. خانمی از کیفش به محمد و برادرش شکلات میدهد اما تنها چند ثانیه صدای گریه قطع میشود و دوباره روز از نو روزی از نو، مادر محمد به بیرون از دفتر میرود اما سرما باعث میشود تا دوباره به دفتر برگردد، کارمند مسئول ثبت درخواست گذرنامه رو به مراجعهکنندگان میکند و میگوید: اجازه دهند تا کار این خانواده را زودتر راه بیندازد تا بچهها بیشتر از این اذیت نشوند.، برخی جواب مثبت میدهند و برخی با تکان دادن سر رضایت خود را اعلام میکنند. آنطرفتر خانمی که مسئول ارائه خلافی خودرو است، سرش بیشتر از بقیه شلوغ است. بیشتر از ۱۰نفر با در دست داشتن کارت ماشین جلوی کانتر ایستادهاند، مشکل اینجا نه قطعی سیستم که کمبود پول خرد است، خانم مسئول هر چند دقیقه یک بار اعلام میکند که لطفا برای دریافت خلافی پول خرد (هزاری و دو هزاری) آماده کنید و با تمام شدن صحبتهایش صدای اعتراض مردم هم بلند میشود: «پس این دستگاه کارتخوان برای چیست؟»، «حالا پول خرد از کجا بیاوریم؟»، «یک خلافی گرفتن که این قدر دنگ و فنگ ندارد» و... و حالا نوبت افرادی است که در صف ایستادهاند تا جیب هایشان را بگردند و پول خرد پیدا کنند، برخی هم که هزاری و دوهزاری ندارند از دیگران درخواست میکنند تا اگر پول خرد دارند پولهایشان را با یکدیگر معاوضه کنند.
آقای منتظری که انتهای صف ایستاده میگوید: فکر کنم اینجا تنها دفتری باشد که برای گرفتن خلافی باید حتما پول نقد آماده کنیم، تمام دفاتر از دستگاه کارتخوان استفاده میکنند، این دیگر نوبر است. آن طرفتر چند پسر جوان از دستگاه نوبت دهی، شماره گرفتهاند و منتظرند تا شمارهشان فراخوان شود تا برای انجام کارهای گواهی عدمسوء پیشینه به باجه شماره ۲مراجعه کنند. نیما، ۲۴ساله است و چند هفتهای میشود که در یک شرکت هواپیمایی مشغول بهکار شده و حالا برای تکمیل مدارکش نیاز به دریافت گواهی عدمسوءپیشینه دارد. نیما میگوید: نیم ساعت میشود که برای ارائه درخواست سوء پیشینه به این دفتر مراجعه کرده و هنوز کارش راه نیفتاده است.
نیما به دستگاه کارتخوان روی میز اشاره میکند و میگوید: این بار اینترنت قطع نشده اما مشکلی برای دستگاههای کارتخوان پیش آمده که نمیتوانند از آن استفاده کنند مسئول باجه هم میگوید که مشکل از سیستم بانکی است و ربطی به آنها ندارد.
زیرساختها آماده نیست
رضا به میان صحبت هایمان میآید و میگوید: وقتی قرار است دولت الکترونیک راهاندازی شود یعنی همه تمهیدات لازم برای این کار فراهم شده، اما از وقتی این دفاتر راهاندازی شده، هر روز یک مشکل برای مراجعهکنندگان پیش میآید، یکبار اینترنت قطع است، یکبار دستگاههای کارتخوان کار نمیکنند، یکبار دستگاهی که قرار است اثر انگشت بگیرد خراب است، یکبار کارمند مربوطه به مرخصی رفته و جایگزینی ندارد.
رضا با تأسف ادامه میدهد: این که همه زیر ساختها آماده شود و بعد یک پروژه به عظمت دولت الکترونیک در کشور راهاندازی شود مهمتر از راهاندازی بدون آمادهکردن زیر ساختهاست، اینترنتی که هر روز قطع میشود و مراجعهکنندگان را مدتها منتظر نگهمیدارد، دیگر نامش اینترنت و شبکه ملی اطلاعات نیست. این مشل فقط برای دفاتر پلیس ۱۰+ نیست، سری به دفاتر الکترونیک قضایی، دفاتر پیشخوان دولت و ... بزنید همه همین مشکل را دارند. صدای اعتراض مردم هم به هیچ جایی نمیرسد.
ارباب رجوعهای مظلوم
دفتر خدمات الکترونیک شهر حوالی میدان قزوین حدود ۱۷مراجعهکننده دارد اما فقط یک کارمند پشت میز نشسته و بقیه صندلیها خالی است. مراجعهکنندگان هم هر کدام سرشان به کاری گرم است، یکی مجله تاریخ گذشته خانواده سبز را ورق میزند، دیگری ماهنامه خودرو را بیعلاقه تورق میکند، چند نفر با موبایلهایشان سرگرمند و یکی دو نفر هم سرشان را به دیوار تکیه داده و چشمهایشان را بستهاند و لابد خوابهای خوشی میبینند.
آقای مولایی، کتوشلوار شکلاتی رنگ پوشیده و دستمال گردن کرم رنگش را با پیراهنش ست کرده و صفحات نیازمندی روزنامه را مطالعه میکند. سؤال میکنم چرا هیچکس پشت باجهها نیست، مولایی میگوید: مثل این که شما بار اولتان است، اینجا آمدهاید، از ساعت ۱۱و ۴۵تا یک ساعت کارمندان وقت استراحت و ناهار و نماز دارند، بعد از این ساعت تا ساعت ۲دوباره کار میکنند.
مولایی برای گرفتن تأییدیه نقشه ساختمان برای سومین بار است که به دفتر خدمات الکترونیک مراجعه کرده، میگوید: بعضی از کارها را میشود در خانه یا محل کار هم انجام داد، مثل همین نقشه ساختمان کاش برنامهای بود که مثلا من این نقشه ساختمانی را برایشان ارسال میکردم و نیازی به حضور در اینجا نداشتم و تأییدیه نهایی هم از طریق اینترنت برایمان ارسال میشد. باور کنید خانم، این که بعضی روزها مجبورم یکی دو ساعت در این دفتر منتظر باشم تا کارم انجام شود برایم کلافهکننده است.
آقای علیایی هم قرار است خانهاش را با همسایه کناریشان تجمیع کند و بسازد. او میگوید: دفعه قبل که آمدم تمام مدارک مورد نیاز را آوردم و همه کارهای مربوط به تحویل مدارک را انجام دادم، دیروز کارمندی که مدارک را از من تحویل گرفته بود تماس گرفت و گفت که مشکلی در تشکیل پروندهام بهوجود آمده و باید امروز مراجعه کنم، حالا نیمساعتی میشود که اینجا هستم اما همه برای استراحت رفتهاند. کاش حداقل طوری کارها را انجام میدادند که نوبتی برای ناهار و نماز بروند و یک دفعه همه با هم دفتر را خالی نکنند.
آقای تفرشی مجله خانواده سبز را روی میز میگذارد و میگوید: از این ساعت به بعد هر کس بیاید دیگر هیچ کاری برایش انجام نمیدهند ظاهرا در این دفتر تا قبل از ساعت ۱۱و نیم هرکس شماره گرفت کارش را راه میاندازند و از این ساعت به بعد هیچ تعهدی در قبال مراجعهکنندگان ندارند. کاش ما واقعا «ارباب رجوع» بودیم نه مزاحم.»