همشهری : رسانههای فارسیزبان خارج از کشور در مستندهای تلویزیونی چند سال اخیر با تکیه بر برخی شاخصهای اقتصادی رو به رشد سالهای آخر دهه ۴۰ و نیمه ابتدایی دهه ۵۰ دوره پهلوی، صورت وارونهای از واقعیت اعتراضات و همه مطالبات آن دوره ارائه میکنند. القای اشتباه در انقلاب ۵۷ هدف غایی از به تصویر کشیدن چنین مستندهایی است و برای این کار رشد اقتصادی بسیار بالا و تورم یکرقمی، گسترش صنایع، مراودات خارجی گسترده و آزادیهای شخصی در روابط اجتماعی شاهد مثال آورده میشود.
اصولا در روایت رسانههایی مثل منوتو و یا کانالهای تلگرامی مربوط به جریانهای سلطنتطلب، چه مسائلی از دوران پهلوی کمتر روایت میشود یا اصلا روایت نمیشود؟
ضمن تبریک ایام دهه فجر باید بگویم اگرچه فرصت رصد تولیدات این شبکهها را ندارم، اما گاهی به مقتضای کار تاریخی ام ناگزیر به برخی از مسائل میپردازم. در تولیدی بهنام انقلاب ۵۷، نقد مفصلی را مطرح کردم و تقریبا تمام ادعاهای خلاف واقع برنامه یکی از این شبکهها را پاسخ دادم. تقریبا تمام گزارههای انقلاب ۵۷ این شبکه ماهوارهای خلاف واقع بود. یعنی فیلمهایی را عرضه کردند، اما گفتار (نریشن) چیز دیگری بود که با آنها متفاوت بود، مثلا ملاقات شاه با صدام را نشان داد، ولی روایت کاملا غیرهمخوان با آن را پخش کرد. صدام هم در ملاقات با هویدا و هم در ملاقات با شاه جای خودش را بسیار رفیعتر کرده بود. صندلی او بزرگتر بود و در ارتفاع قرار گرفته بود. منتها نریشن میگفت: شاه خیلی با قدرت با صدام برخورد کرد. این در حالی است که ملاقات شاه با صدام از موضع قدرت نبود، چون همتراز با شاه نبود. مذاکراتی که منجر به قرارداد الجزایر شد بین شاه و صدام انجام شد، درحالیکه صدام نفر اول کشور نبود. همتراز او هویدا بود.
هدف از برجستهسازی برخی نکات و حذف سایر موارد چیست؟
این نوع تولیدات جهتگیری خاصی دارد. این را باید ابتدا مورد توجه قرار داد که هزینه این رسانهها را بقایای پهلوی پرداخت نمیکند. رسانههای متعدد فارسیزبان و همچنین شبکههای وسیع فضای مجازی هزینههای میلیاردی دارند، چه در ارتباط با کاری که منافقین انجام میدهند و چه کسانی که ذیل سعودیها این تبلیغات را دنبال میکنند. رقم چشمگیری در این زمینه هزینه میشود که این هزینهها توسط بقایای پهلوی تأمین نمیشود. این هزینهها توسط قدرتهایی تأمین میشود که پهلویها را با کودتا روی کار آوردند. اگر به این توجه کنیم درخواهیم یافت که هدف از این تولیدات چیست. بهنظر من هدف تطهیر پهلوی نیست، بلکه هدف کشورهایی است که پهلویها را روی کار آوردند؛ بنابراین اگر امروز سرمایهگذاریای میشود نه از این باب است که پهلویها یا رضاخان برایشان اهمیت داشته است، بلکه نتیجهای که از این دوران حاصل میشود متوجه انگلیسیها و آمریکاییها خواهد شد؛ بنابراین آنها تلاش میکنند آن شرایط را وارونه جلوه دهند.
در جریان اعتراضات ۲ سال اخیر در داخل ایران که بخشی مربوط به نارضایتیهای معیشتی بود، همین رسانههای سلطنتطلب روی موج اعتراضها نشستند. نگاه حکومت پهلوی به نارضایتیها، اعتراضها و نقدها چه بود؟ یکی از محورهای داستانهایی که از دوران پهلوی نقل میشود، ارزانی و ثابت ماندن قیمتها بود؟ این مسئله چقدر دچار تحریف شده است؟
این روایت خلاف واقع است. آنچه در این مستندها مورد تأکید قرار میگیرد، نتیجه افزایش قیمت نفت است نه تغییرات اساسی در ایران. در ابتدای دهه ۵۰ براساس سیاست آمریکاییها قیمت نفت افزایش یافت تا بتوانند از کنار افزایش قیمت نفت، تسلیحات مورد نیاز را در منطقه دپو کنند. میخواستند اگر درگیری جهانی صورت گرفت، بتوانند از این انبارها به سرعت استفاده کنند. به همین علت قیمت نفت تا ۱۰ برابر بالا رفت. این مقدار موجب شد که سیل واردات به کشور بهشدت افزایش پیدا کند و حتی رب گوجهفرنگی هم از خارج بیاید. وقتی قیمت نفت افزایش پیدا کرد، نزدیک به ۸۰ درصد آن برای تأمین سلاحهای مورد نیاز آمریکا هزینه شد. بخشی از آن هم صرف هزینه واردات و فعال شدن صنایع مونتاژ شد. یعنی اینطور نبود که تغییری در زیرساختهای کشور ایجاد شود. اگر این زیرساختها فراهم میشد، شاه از سال ۵۵ با بحرانهای نفتی مواجه نمیشد. او اگر دلارهای نفتی را در زمینه ایجاد نیروگاه، لولهکشی گاز و آب و جادهکشی، آموزش و سایر بخشها هزینه میکرد، زیرساختها رشد میکرد و این در اقتصاد تحول ایجاد میکرد. علم در سال ۵۵ میگوید خودم رفتم موتور برق خریدم که برق خانه خودم را تأمین کنم. در تهران برق محلههای مختلف بین ۵ تا ۸ ساعت در روز قطع میشد. تازه این در تهران بود که خیلی برای دربار مهم بود تا آبروریزی نشود وگرنه وضع بقیه کشور فاجعه بود. با اینکه دریایی از گاز در کشور وجود داشت تهران لولهکشی نشده بود. پول نفت زیاد بود و ماشینآلات مختلف آمریکایی و غیرآمریکایی در ایران مونتاژ و عرضه شد. این صنعت نبود. صنعت حتما باید زیرساخت داشته باشد.
نگاه پهلوی به احزاب، آزادی رسانهها وزندانیان سیاسی چگونه بود؟ روایت رسانههایی مثل من و تو از این موضوعات چگونه است؟
در بعد سیاسی حتی کسانی که امروز از پهلویها حمایت میکنند تا چهره غرب در ایران تطهیر شود، به هیچ وجه نمیتوانند در مورد آزادیهای سیاسی حرفی بزنند. اینقدر دوره پهلوی به لحاظ سیاسی سیاه بود که خودشان هم میدانستند قابل تداوم نیست. کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا بر محمدرضا پهلوی فشار وارد آورد تا مقداری فضا را به لحاظ سیاسی باز کند، چون میدانستند این استبداد امکان تداوم نخواهد داشت. علت اینکه شاه ۲ حزب عمده را تعطیل کرد و یک حزب تشکیل داد، این بود که حتی انتقادات بسیار جزئی را که این احزاب علیه هم مطرح میکردند، نمیتوانست تحمل کند. خوب است مخاطبان بدانند کدام انتقاد حزب مردم از حزب ایران نوین که حزب مسلط بود و هویدا در رأس آن بود باعث شد تا شاه شبانه آن را عزل کند. رئیس حزب مردم در مجلس انتقاد کرد که چرا در استان قزوین دانشگاه نمیسازید؟ هویدا مسخره کرد و رئیس حزب مردم را دست انداخت. شاه هم رئیس حزب را عزل کرد. آیا این مفهوم آزادی میدهد؟ در نهایت هم شاه سال ۵۳ اعلام کرد ما یک حزب خواهیم داشت و تنها یک صدا در کشور وجود خواهد داشت و اگر کسی مخالفت دارد گذرنامه بگیرد و از کشور خارج شود. استبداد به نظام تکحزبی انجامید. این در حالی است که او قبلا گفته بود من نظام تکحزبی نخواهم پذیرفت.
مرز تمایز و تشخیص واقعیتها و تحریفهای دوره پهلوی کجاست و بهخصوص مخاطبان نسلهای جدیدتر انقلاب چطور قرار است از دریچه شبکههای تلویزیون ماهوارهای ارزیابی درستی از حقایق داشته باشند؟
ابتدا باید بفهمند که انگیزه هزینه برای راهاندازی این شبکهها از کجا تأمین میشود؟ ابتدا کمی روی آن تأمل کنند. آیا هزینه ایجاد این شبکهها که بسیار زیاد است به این دلیل است که دلشان سوخته و میخواهند آگاهیهای جامعه را افزایش دهند؟ وقتی سابقه بیبی سی را مینگرید، متوجه میشوید که در کودتا علیه ملت ایران سر مسئله ملی شدن نفت نقشآفرینی داشته است. این رسانهها برای آگاهی مردم دل نمیسوزانند و هدف دیگری را دنبال میکنند. اگر این مسئله مورد توجه قرار گیرد، طبیعی است که مخاطبان سعی میکنند به سایر منابع هم مراجعه کنند. جوانان بهتر است حرفهای خودشان را با خودشان مقایسه کنند، یعنی صحبتهایی که الآن سلطنتطلبهای در خدمت آمریکا، انگلیس و اسرائیل میزنند را با کتابهای خاطرات چهرههای حکومت پهلوی مقایسه کنند. این منابع در دسترس هستند. بهعنوان مثال کتاب آقای ابوالحسن ابتهاج هست که با پهلوی دوم رفاقت دارد و بسیار نزدیک است. کتاب علم که وزیر دربار و دوست نزدیک محمدرضا پهلوی است و شاید یکهزارم واقعیتها را نوشته، مطالعه کنند و با حرفهای من و تو، بیبی سی و ایران اینترنشنال تطبیق دهند. حتی اگر میخواهند تنها به مراجع سلطنتطلبها مراجعه کنند لااقل منابعشان را متعدد کنند. کتابهایی که نزدیک به سالهای اولیه انقلاب تولید شدهاند، نمیتوانسته اندواقعیتهارا جعل کنند. نسل جوان انقلاب غالبا بهصورت شفاهی با آن دوران ارتباط برقرار کردهاند و کمتر به مکتوبات رجوع کردهاند. وقتی به عقب یعنی آثاری که نزدیک قیام سراسری ملت ایران منتشر شده است برگردیم، آثاری را مییابیم که بخشی از واقعیتها را منتشر کردهاند. این خیلی به نسل جوانتر کمک میکند که با واقعیت انقلاب ولو از زبان سلطنتطلبها آشنایی پیدا کنند