دختر جوان که فریب حرفهای خواستگار قلابیاش را خورده بود با وسوسه او تمام هدایای گران قیمت عروسی دختر داییاش را سرقت کرد.
به گزارش ایران، 6 ماه قبل زن جوانی بههمراه همسرش به کلانتری رفت و از سرقت هدایای گرانقیمت عروسیاش خبر داد. او گفت: پنجشنبه هفته گذشته جشن عروسیمان برگزار شد و فردای آن روز هم مراسم پاتختی بود. شب عروسی از طرف خانواده همسرم و خانواده خودم و دوستان هدایای زیادی به من داده شد. آنقدر پول و طلا گرفتم که همه تعجب کرده بودند. بعد از پایان مراسم، هدایا را داخل کمد خانهام گذاشتم. روز بعد میهمانان زیادی داشتیم، بعد از پایان مراسم وقتی میهمانان خانه را ترک کردند به سراغ کمد هدایا رفتم اما در کمال ناباوری متوجه شدم تمام هدایا به سرقت رفته است.
با شکایت زوج جوان، تحقیقات پلیسی آغاز شد. تحقیقات نشان میداد که یکی از میهمانان سرقت را انجام داده است اما چون رد و سرنخی در دست تیم تحقیق نبود، در نهایت سارقی شناسایی نشد.
اعتراف در واتساپ
با گذشت 6 ماه از این سرقت، زوج جوان دوباره به کلانتری رفته و این بار هویت سارق را برای مأموران برملا کردند. عروس خانم در تحقیقات گفت: روز گذشته دخترعمهام در پیام رسان واتساپ پیامی برایم فرستاد که راز سرقت هدایای جشن عروسیام برملا شد. او در پیامش نوشته بود که بسیار پشیمان است و هدایا را او سرقت کرده است.با اطلاعاتی که عروس خانم در اختیار مأموران قرار داد، آنها وارد عمل شده و شیده، دختر عمه عروس را بازداشت کردند.
دختر جوان در تحقیقات به سرقت با همدستی خواستگار قلابیاش اعتراف کرد. با اعتراف دختر جوان، مشخص شد پسر جوانی به بهانه خواستگاری او را فریب داده است و این پسر مدتی قبل نیز به اتهام فریب در ازدواج و سرقت به زندان افتاده اما با رضایت شاکی پروندهاش، آزاد شده بود.
بدین ترتیب خواستگار قلابی دستگیر شد و در تحقیقات گفت: دلم میخواست پولدار شوم برای همین به سراغ دخترهای پولدار رفتم اما از شانس بدم در اولین سوژهام دستگیر شدم و به زندان افتادم. بعد از آزادی نیز با شیده آشنا شدم، شیده وضع مالی خوبی نداشت اما وقتی برایم تعریف کرد دختر داییاش شب عروسی چقدر هدیه گرفته است به ذهنم رسید سرقت کنم و شیده را وسوسه کردم تا هدایا را سرقت کند. بعد از آن هم او را رها کردم و پولها را خرج کردم.
با اعتراف پسر و دختر جوان، آنها بازداشت شده و تحقیقات ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
با امیر چطور آشنا شدی؟
در تلگرام آشنا شدیم. امیر خودش را مهندس معرفی کرد فکر میکردم خیلی پولدار است چون ظاهرش اینگونه بهنظر میرسید. اما کمکم به رفتارهایش مشکوک شدم و درنهایت پی بردم که بیپول است و خودروها را از دوستانش قرض میکرده و حتی لباسهایش هم کرایهای است. اما دیگر عاشقش شده بودم و نمیتوانستم فراموشش کنم.
چرا از دختر داییات سرقت کردی؟
شب عروسی برای امیر تعریف کردم که دختر داییام کلی هدیه گرفته است. او هم با شنیدن این حرف مرا وسوسه کرد که هدایا را سرقت کنم تا بتوانیم با آنها برای خودمان زندگی خوبی فراهم کنیم. آنقدر امیر گفت و مرا وسوسه کرد که در نهایت تصمیم به سرقت گرفتم.
سرقت را چطور انجام دادی؟
روز پاتختی بهخانه دختر داییام رفتم و از آنجایی که هیچ کسی تصورش را هم نمیکرد من چنین نقشهای در سر دارم از فرصت سوءاستفاده کرده و به سراغ هدایا رفتم و آنها را سرقت کردم. هدایا را داخل کوله پشتی قرار داده و از پنجره اتاق خواب به بیرون انداختم. امیر هم که پایین پنجره در خیابان منتظر بود آنها را برداشت.
چه شد که اعتراف کردی؟
برای انتقامگیری. بعد از آن ماجرا امیر همه پول و طلاها را برداشت و بعد هم کمکم رابطهاش را با من قطع کرد و دیگر جواب تلفنهایم را نمیداد. من که از او کینه به دل گرفته بودم و از طرفی عذاب وجدان داشتم تصمیم گرفتم راز این سرقت را به دختر داییام بگویم تا شاید او مرا ببخشد. برای همین همه ماجرا را در پیامی برای او تعریف کردم.