دکتر سید مسعود موسوی شفایی/ دکتر ولی گل محمدی: دولت-ملتها در مواجهه با چالشهای نوظهور نظیر کرونا، گرفتار نوعی درماندگی كاركردي شده اند. آنچه از خود این درماندگی خطرناکتر است، واکنش دولت-ملتها به اين قبيل تهديدات نوظهور است: بجاي بازانديشي در مباني امنيت و حركت از امنيت ملي (به مثابۀ امنيت دولت) به سوي امنيت انساني (امنيت انسانها و رهايي آنها از حس تهديد)، حركت معكوسي در قالب تقويت امنيت دولت در معناي كلاسيك آن به چشم ميخورد. در چنین بستری، پاندمی کرونا موجب تقویت ناسیونالیسم، تضعیف گلوبالیسم و اقتصاد بازار آزاد میشود. به نظر می رسد براي رويارويي با بحرانهاي نوظهور، آنچه اهمیت دارد نه نوع رژیم سیاسی بلکه اعتماد عمومی شهروندان به رهبران، تقویت سرمایه اجتماعی و کارآمدی دولتهای ملی با حفظ سحطی از همکاری های بین المللی است.
مقدمه
آنچه ما به عنوان نظام بین الملل (International System) می شناسیم، در معناي متعارف آن، اجتماعی از دولت-ملتها (Nation-States) است که در وضعیتی آنارشیک (فقدان اقتدار فائقۀ مرکزی) روابط میان خود را به گونه ای تنظیم می کنند که منافع ملی (بقا، امنیت و در وهلۀ بعد شکوفایی) آنها را تامین كند. شکلگیری و تکامل این نظام، تاریخی دویست ساله دارد كه در چارچوب نظم بین الملل (International Order) و عمدتاً توسط قدرتهاي بزرگ مديريت شده است. پيدايي و كاركرد نظم-نظام بين الملل بر دولت-ملتها و قابليتهايشان براي حفظ بقاء و تامين امنيت كشور در برابر مسائل و چالش هاي برآمده از روابط بين الملل (International Relations) استوار بوده است.
اگرچه فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، خوشبینی های مقطعی و کوتاه مدت برای تقویت يك نظم بین المللی نسبتاً کلنگر و حتي مبتني بر ارزش هاي يك جامعۀ مدني جهاني را پدید آورد، ولی رویدادهای سه دهۀ اخیر نشان می دهند که نظم بین الملل فراگیر شکل نگرفته است. در این شرايط، مسائل و چالش هايي چند لايه، پيچيده و چند بُعدي (نظير تغييرات اقليمي و بحران هاي زيست محيطي، مهاجرت، تروريسم، مناقشات برخاسته از بحران آب-غذا-انرژي، فروپاشی دولتهاي ضعيف، جنگهای قومی-مذهبی مبتنی بر سیاست هویتی، بحران های انباشتی و بی پایان، گسترش جنایات سازمان یافته و اینک کرونا) در محيط منطقه اي و بين المللي بروز كرده اند و نظم بين الملليِ دولت-محور را به مبارزه طلبيده اند.
مسائل نوظهور بين المللي و ظرفيت دولت-ملت
پیدایي مسائل نوظهور، به گونهای بی سابقه، بقای انسان را با چالش مواجهه ساخته و از آنجا که اساس روابط بین المللِ دولت-محور، مبتنی بر حفظ بقاء دولتها (و نه ملتها/انسانها) در محیطی آنارشیک بوده است، از پاسخگویی نظری و عملی به انواع جدید تهدید بقاء بازمانده است. روابط بین الملل نمی تواند بيش از اين، به بهانه آنکه اصل، بقاء دولت است و بقاء خود انسان موضوع مستقيم این رشته نیست، از پاسخگویی به مسائل نوظهور که تهدیدی بی واسطه برای بقاء انسان است، طفره برود، چرا که این مسائل و نیروهای شکل دهندۀ آنها، عملاً بخش عمدهای از روندها و رویدادهای سیاست بین الملل کنونی را پدید میآورند.
در شرایط فوق، دولت-ملتها در مواجهه با چالش های نوظهور نظیر کرونا، گرفتار نوعی درماندگی و عدم آمادگي شدهاند. آنچه از خود این درماندگی خطرناکتر است، واکنش دولت-ملتها به اين قبيل تهديدات نوظهور است: بجاي بازانديشي در مباني امنيت و حركت از امنيت ملي (به مثابۀ امنيت دولت) به سوي امنيت انساني (امنيت انسانها و رهايي آنها از حس تهديد)، حركت معكوسي در قالب تقويت امنيت دولت در معناي كلاسيك آن، كاهش همكاري دولتها، خودمحوري و درونگرايي بيشتر دولتها، اقتدارگرايي فزاينده آنها و .... به چشم ميخورد. به عبارت ديگر، ماهيت و نوع چالشهاي نوظهور نظير كرونا به گونه اي است كه دولت-ملت كلاسيك و نظام بين الملل مبتني بر آن، در مواجهه با آنها دچار نقص مادرزادي است؛ با وجود اين واقعيت، نظام دولت-ملتها بجاي بازبيني در بنيان هاي خود در مسير هرچه سنتي تر/كلاسيك تر شدن در حركت است.
روابط بین الملل پساکرونایی
دربارۀ اینکه جهان پساکرونایی چگونه خواهد بود، اجماع نظری میان پژوهشگران روابط بین الملل وجود ندارد. اما چیزی که قطعیت دارد، این است که پاندمی کرونا موجب تقویت ناسیونالیسم، تضعیف گلوبالیسم و اقتصاد بازار آزاد میشود. چنین وضعیتی ناظر بر اقداماتی است که دولتها چه دمکراتیک باشند یا اقتدارگرا، به منظور مدیریت بحران به ویژه تأمین بقا به سمت تمرکز قدرت سیاسی حرکت می کنند و تضمینی وجود ندارد که بعد از پایان بحران تعهدی به بازتوزیع اقتدار مرکزی داشته باشند. چیزی که تغییر نمی کند ماهیت مناقشه آمیز سیاست بین الملل است. نگاهی تاریخی به پیامد بیماری های همه گیر مانند طاعون و آنفولانزا در سالهای 1918-1919 نشان میدهد که پاندمی کرونا، آغازی بر پایان رقابت قدرتهای بزرگ و طلیعه دار ورود به مرحله جدیدی از همکاری های بین المللی نیست. شهروندان هر جامعهای بیش از اینکه امیدی به کارکرد جهانی شدن داشته باشند، به دولتهای ملی خود برای حفظ بقا چشم دوخته اند.
در این میان، با فرسایش جهانی شدن، پاندمی کرونا ساختارهای جهانی سازی اقتصادی را تضعیف می کند و روند عبور از نظم بین المللی لیبرال به رهبری آمریکا را تسریع می بخشد. همزمان با قدرت یابی ناسیونالیستها و تقویت نظم اقتدارگرایانۀ شرقی، شاهد تشدید رقابت میان قدرتهای بزرگ و انفصال استراتژیک در ساختارهای حکمرانی جهانی خواهیم بود. هرچند نمی توان در رابطه با تغییر موازنه به نفع اقتدارگرایان و پوپولیست ها با قطعیت سخن گفت، اما این پاندمی در غیاب یک همگرایی سازنده، همراه با افزایش دولتهای ضعیف و ورشکسته، شرایط بازسازی اقتصادی و امنیتی برای بسیاری از کشورها را سخت خواهد کرد. خروجی فوری چنین روندی، کاهش چشمگیر ظرفیت تولید اقتصاد جهانی، بیثباتی سیاسی، اختلال در کارکرد ساختارهای امنیت دسته جمعی و منازعه فراگیر در داخل و خارج از مرزهای ملی است.
در مقابل، پاندمی کرونا دیدگاه های آلترناتیوی را نیز پیشروی ما می گذارد که به مراتب نگاه محتاطانه تری به پیامدهای فراگیر آن دارد. اين ديدگاه با توجه به عدم قطعیت های تعیین کننده نسبت به جهان پساکروناست، در پذیرش این فرض که علل بزرگ دارای تأثیرات بزرگی هستند، محتاطانه برخورد ميكند. برای مثال، همهگیری آنفولانزای 1918-1919 درست پیش از پايان جنگ جهانی اول رخ داد، اما دینامیزم های امنیت بین المللی و تحولات کلیدی در ساختار حکمرانی جهانی در طول دو دهه بعد از آن بیش از آنکه متأثر از بیماری باشد، تحت تأثیر نتایج جنگ جهانی اول بود. به تعبیر جوزف نای(2020)[2]، جهانی شدن یا وابستگی متقابل در سراسر قارهها به عنوان کلیدی ترین روندهای عصر جدید، نتیجه تغییر در فناوری حمل و نقل و ارتباطات است و بعید به نظر میرسد که اینها به خاطر شیوع کرونا متوقف شوند.
در ارزیابی کارآمدی دولتها در پاسخ به تهدیدات وجودی ناشی از پاندمی کرونا، به نظر میرسد آنچه اهمیت دارد، نه نوع رژیم سیاسی، بلکه اعتماد عمومی شهروندان به رهبران و کارآمدی دولت های ملی است. از نظر فرانسیس فوکویاما (2020)[3]، مواجهه با بیمارهای همهگ یر وضعیتی فراتر از دوگانه ی دمکراسی-اقتدارگرایی است. فارغ از اینکه چه نوع نظام سیاسی بر مسند قدرت باشد، رهبران دولتهای دمکراتیک به مانند رهبران اقتدارگرا به منظور کاهش آسیب های اقتصادی و تأمین امنیت رژیم سیاسی خود تلاش می کنند تا پیامدهای مخاطره آمیز پاندمی کرونا را کمتر از آنچه هست نشان دهند. این رویکرد صرفاً ناظر بر رفتارهای تحریفی رؤسای جمهوری چین، ترکیه و برزیل نیست، بلکه دولت های اروپایی و حتی دولت ترامپ را نیز شامل میشود.
بر این اساس، متغیر تعیین کننده در کارکرد دولتها نه نوع رژیم سیاسی آنها، بلکه ظرفیت های تکنوکراتیک آنها برای مدیریت بحران و از همه مهمتر اعتماد عمومی به دولتهاست. اقتدار دولت مرکزی در نظام های سیاسی مختلف، عنصری تعیین کننده در مواجهه با بحران هایی از جنس پاندمی کروناست. در این میان، در تفویض اقتدار و اختیار به نظام سیاسی حاکم براي روياروي با بحران، اعتماد عمومی شهروندان به دستگاه حاکم و سرمايۀ اجتماعي یگانه کالایی است که سرنوشت جامعه و نتایج بحران را تعیین خواهد کرد. هرچند دولتهای اقتدارگرا از ظرفیت ساختاری و بوروکراتیک بالاتری در بسیج منابع ملی به منظور تسریع در کنترل پاندمی کرونا برخوردارند، اما مسئله مشروعیت و پیوند آن با اعتماد عمومی و سرمايۀ اجتماعي در بلندمدت میتواند کارآمدی دولتهای دمکراتیک در اين رابطه را تقویت کند.
بحران کرونا بار دیگر این اصل واقعگرایی در سیاست بین الملل را برجسته کرده است که دولتها محوری ترین واحد سیاسی و اقتصادی هستند. اهمیت یافتن مرزهای ملی در دوران شیوع، نشان از این واقعیت دارد که خوداتکایی سیاسی مقدم بر جهانی شدن اقتصادی است. اساساً دولتهای ملی، آسیب پذیری مرزهای خود در مقابل شیوع کرونا را در وهله اول ناشی از جهانی شدن و وابستگی متقابل میدانند، که به نحوی مدیریت شرایط بحران را سختتر کردهاست. خروجی فوری این برداشتِ تهدید از سوی رهبران این است که به منظور خودکفایی، سیاست حمایتگرایانه از اقتصاد ملی را در دستورکار قرار میدهند، محدودیتهای پیش گیرنده بر تجارت و مبادلات خارجی اعمال كرده و به بهانه سلامت عمومی، تحرکات فرامرزی شهروندان خود را محدود میکنند.
بیماری همه گیر کرونا تهدیدی وجودی علیه نظم سیاسی و اجتماعی دولت-ملتهاست. اساساً بقاء، کلیدیترین کارکرد قدرت و امنیت است. مطالعات امنیت بین المللی معاصر نشان می دهد که تهدیدات امنیتی نوظهور بیش از آنکه امنیت دولتها و رژیم های سیاسی حاکم را نشانه گرفته باشد، امنیت انسانی را با تهدیدات فراانسانی(the Post Human) هدف گرفته است. رویکرد سنتی به امنیت، ناظر بر وجود یک دشمن خارجي و تهدیداتی از جنس جنگ و خشونت بود، در حالیکه پاندمی کرونا، ناظر بر تهدیداتی از جنس فراانسانی است. به این معنا که دولت-ملتها با تهدیداتی مواجه هستند که حتی با پیشرفته ترین تسلیحات نظامی و قویترین اقتصادهای جهانی در مقابله با آن دچار چالش اساسي مي شوند. با تغییر در سرشت تهدیدات امنیتی، رویکردهای کلاسیک به امنیت و بقاء، پاسخگوی تهدیدات فراانسانی نیستند. در این میان، مهمترین چالش امنیتی که دولت-ملتها برای تأمین بقای خود با آن مواجه هستند، عدم اعتماد به قدرتهای بزرگ و فقدان رهبری واحد در تأمین امنیت بین المللی است. ناکارآمدی قدرت های بزرگ در کنترل پاندمی کرونا و حتی تأمین امنیت ملی خودشان این برداشت را میان دولت-ملتها ایجاد کرده است که چارهای جز اقدام ملی برای تأمین بقا و امنیت خود ندارند. ازاین رو، بازنگری پارادایمی و عملیاتی در مفهوم تهدید و امنیت در جهان پساکرونایی ضروري است، که با فهم کلاسیک دولت-ملتهاي كنوني از امنیت و تهدید تفاوت ماهوی دارد.
توصيه ها
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دانشگاه تربیت مدرس
دكتر مسعود موسوي شفائي، دكتر ولي گلمحمدي
گروه روابط بين الملل، دانشكدۀ علوم انساني
[1] . John Allen, Nicholas Burns & et.al. “How the World Will Look After the Coronavirus Pandemic”, Foreign Policy, March 2020.
[2] . Joseph S. Nye, “No, the Coronavirus Will Not Change the Global Order”, Foreign Policy, April 2020.
[3] . Francis Fukuyama, “The Thing That Determines a Country’s Resistance to the Coronavirus”, The Atlantic, March 2020.