كشف جزوه مربوط به سخنراني حجتالاسلام(؟) محمد مجتهد شبستري درخصوص «جهاد در اسلام» در شرايط كنوني كه وي عمامه را از سر برداشته و چرخشي تقريبا 180 درجهاي با ديدگاههاي آن دورانش يافته، موجب تأمل و عبرت براي بسياري از اهل نظر است.
به گزارش خبرنگار «تابناك»، حجتالاسلام رسول جعفريان، مورخ و كتابشناس، در اينباره مينويسد: گاهي در جستجوهاي کتابخانهاي، انسان چيزهايي مييابد که سبب شگفتي ميشود. مقصودم به طور روشن، نوشتهها و جزوههاي کوچک و بزرگي است که روزگاري کساني نوشتهاند يا متن آن را به صورت خطابه ايراد کردهاند و اندکي بعد، درست زماني که آبها از آسيابها افتاده، از آن نوشتهها دست شسته و توبه کردهاند.
لابد خواهيد گفت، چه اشکالي دارد؟ به هر حال انسان تغيير ميکند و اين تغيير و دگرگوني جزو ويژگيهاي ذاتي انسانهاست.
اين درست است، اما برخي از تغييرات، به خصوص تغييراتي که جنبه فکري مهم دارد، و روزگاري تبعات اجتماعي و سياسي جدي داشته، انسان را به تأمل وارد ميدارد. فرض کنيم ايرادي نداشته باشد که شخصي در سال مثلا 62، کتابي (قاعدين زمان) عليه يک گروه نوشته و آن را كاملا تخطئه کرده است. آن هم درست در زماني که همه عليه آن گروه بودهاند و نوشته اين اين جناب در تيراژ مثلا هشتاد هزار ظرف دو هفته به فروش رفته و گروه زيادي را بيحيثيت کرده است. فارغ از درستي يا نادرستي مشي و مرام آن گروه، اين شخص بعدها تغيير کرده، اظهار توبه نموده و در سوگ رئيس آن گروه نوحهسرايي هم کرده است.
همه اينها طبيعي، اما چه کسي پاسخگوي تبعات اجتماعي و سياسي و حيثيتي اين قبيل موضعگيريهاست؟ داستان حرمت مؤمن و حقوق بشر چه ميشود؟
البته ميشود گفت، فرض کنيم براي آنها گذشت، اما بهتر است نسلهاي بعد حواسشان را جمع کنند و به گونهاي رفتار کنند که اگر تغيير فکري هم دارند، دست کم چنين تبعات شگفتي نداشته باشد. فکر آن را هم بکنند که شايد روزي به توبه بيفتند.
اما صرف نظر از اينها، برخي چنان وانمود ميکنند که گويي از روز ازل همين افکاري را داشتهاند که امروز دارند. به گونهاي ديگر بگويم، دست کم ديگران تصور ميکنند که آنان از قديم و نديم همين گونه ميانديشيدهاند و بر فرض، اگر دو، سه دههاي است که آزادانديش و مدافع مثلا حقوق بشر و اين حرفها شدهاند، از زماني که دست به قلم بردهاند، همين گونه فکر ميکردهاند.
اگر در اين باره چيزي مينويسم، خداي ناکرده نه براي آن است که به رخ آنها بکشم. بلکه به اين هدف است که اولا، ديگران حقيقت را در باره تغييرات فکري برخي از اشخاص بدانند و ثانيا، توجه داشته باشند که بسا آنچه امروز هم بيان ميکنند شايد تا چند روز ديگر آن را عوض کنند. بيشتر از اين بابت که تودهها، بيهوده جان و مال خويش را در گروه افکار وانديشه اشخاصي نگذارند که اگر فرضا منهاي دو سه دهه نخست زندگي، چهار، پنج دهه ديگر عمر ميکنند، هر دورهانديشهاي دارند و گروهي را به بازي ميگيرند.
بنده البته اين قبيل تغييرات را چندان طبيعي نميدانم و آنان را بيش از آنکه ناشي از نوعي دگرگوني فکري دروني و از سر تأمل باشد، نشأت گرفته از تأثيرات بيروني و يک انحراف تلقي ميکنم. واقعا اگر بحث جنبه تغيير فکر از زاويه دروني و استدلالي داشته باشد، به هر روي قابل تقدير است.
در ميان جزوات قديمي جستجو ميکردم. نگاهم به کتابچهاي افتاد با نام «جهاد در اسلام». فکر کردم بايد کتابچه خوبي باشد و درباره سابقه انديشههاي مربوط به جهاد در روزگار پيش از انقلاب به من کمک کند.
يکباره چشمم به مؤلف آن افتاد؛ «م. مجتهد شبستري». حدسم درست بود، اين کتابچه متعلق به يکي از دگرانديشاني است که پس از سالها بهرهگيري از لباس روحاني، درست به خاطر آنچه ميگفت و مينوشت، بالاخره از اين لباس درآمد و افکار مدرني مطرح کرد که دامن آن خود قرآن را هم گرفت.
اين کتابچه متن سخنراني اين جناب است که توسط انجمن اسلامي محصلين و دانشجويان شهر »هانور» آلمان تکثير شده است.
اصل سخنراني مربوط به سال 1969 ميلادي، يعني ده سال پيش از انقلاب اسلامي است.
بنا بر آنچه در اين کتابچه آمده است، شرح قانون جهاد در اسلام بر پايه «مأموريت جامعه انقلابي اسلام در صحنه جهاني» است.
به نظر ايشان «اسلام تنها يک مکتب فلسفي يا تنها يک مکتب حقوقي، اقتصادي، يا اخلاقي نيست، و اگر کسي اسلام را چنين درک کرده باشد، دچار اشتباه شده است».
از ديدگاه جناب محمد مجتهد شبستري، «اسلام يک جهان بيني خاص است که نظامهاي مختلف اقتصادي، حقوقي، اخلاقي، اجتماعي و سياسي خاصي بر اين جهان بيني بنيانگزاري شده است».
از ديد ايشان و به عين عبارت خودشان، «پس ما اسلام را يک ايدئولوژي ميدانيم که جهان بيني خاصي دارد».
به نظر ايشان «وقتي دعوت اسلام يک دعوت جهاني باشد، يعني وقتي اسلام مدعي است که اين مکتب و اين جهانبيني خاص براي همه انسانهاست نه براي يک جامعه مخصوص يا يک جمعيت مخصوص، نتيجه قطعي اين مدعا اين است که اسلام خواهان محقق ساختن ايدئولوژي خود و مکتب خود در سراسر جهان است... اسلام خواهان به وجود آمدن يک انقلاب است، نه تنها در داخل يک جامعه معين بلکه در صحنه جهاني خواهان اين است که اين شيوه تفکر و زندگي و اين جهان بيني و نظامهاي ناشي از آن را از داخل جامعه اسلامي بکشاند به صحنههاي بينالمللي، بکشاند به جامعههاي ديگر».
اما جايگاه جهاد در اين تفسير چيست؟ ايشان مينويسد: «جهاد در اسلام عبارت است از دفاع مسلحانه از گسترش انقلاب».
جالب است که ايشان عنوان «انقلاب اسلامي» را به کار ميبرد. تازه از صدور انقلاب هم با اين تعبير سخن ميگويد که انقلاب بايد از حصار يک کشور درآيد و جهاد ابزار گسترش آن است. آن هم در برابر کساني که نمي خواهند اجازه دهند انقلاب منطقهاي شود و قصد دارند آن را در يک محيط کوچک خفه کنند.
ايشان از مبارزات مسلحانه عليه پهلوي هم به عنوان جهاد ياد کرده ميفرمايند: «يک نکته به خصوص جاي توجه است که مبارزه مسلحانه براي ايجاد حکومت اسلامي در داخل يک کشور اسلامي هم جهاد است، با همه مزايا و ارزشهاي معنوي آن».
اکنون اهل مطالعه ميتوانند اين مطالب را با آنچه که نويسنده مزبور در دو، سه دهه گذشته در باره اسلام و نظام اسلامي و حکومت اسلامي و ... اين قبيل مطالب نوشته مقايسه کنند و شرحي از يک تغيير اساسي را ملاحظه فرمايند.