محمدکاظم روحانينژاد، خبرنگار واحد مرکزي خبر در وبلاگ خود نوشت:
من در هر سه نوبت سفر خاتمي به نيويورک به عنوان خبرنگار همراه ايشان بودم. در نخستين سفر که در سال 76 صورت گرفت رسانههاي آمريکا به شدت تبليغ ميکردند که قرار است، مخالفان نظام اسلامي ايران تظاهرات بزرگي بر پاي کنند اين خبر به ما هم آمادگيهايي داد تا ببينيم اوضاع چگونه است.
از ساعت هفت صبح به وقت محلي، صداي بلندگوها تا طبقه چهل و سوم ساختمان هتل «پلازا» در مقابل مقر سازمان ملل که در آن اقامت داشتيم، گوشخراش و پرهياهو شنيده ميشد. گاه صداي سرودهاي منافقين همراه با هوار وهورا ميآمد و گاه يک زن جيغ ميکشيد و شعار ميداد. با خودم گفتم: حتما سه چهار هزار نفري هستند، اما وقتي از هتل به همراه رئيسجمهور وقت خارج شديم تا به مقر سازمان ملل برويم، ديدم يک زن ميانسال که روسري قهوهاي و مانتوي کرم رنگي به تن داشت، در يک گوشه خيابان در مکاني به وسعت صد متر که با طناب و زنجير محصور شده بود، همه اين سروصداها را به تنهايي ايجاد کرده است! و جز چند مأمور پليس آمريکايي سوار بر اسب و شمار بسياري عکاس و تصويربردار، کسي نيست و عابران هم توجهي نميکنند.
آقاي خاتمي هم بدون توجه به مقام و موقعيتش نگاهي کرد و واکنش غيرمنتظره و خيلي جالبي نشان داد و هر چند فاصله ما تا زن منافق زياد بود و او متوجه نشد، ولي کلي خنديديم. تا عصر بساط اين زن پهن بود تا اينکه پنجاه تا شصت نفري جمع شدند و پرچمهاي نفاق و نشان جنايتپيشگان و آدمکشان حرفهاي را به دست گرفته و تکان ميدادند و همراه با سر و صداي بلندگو هياهو ميکردند. دقت کردم، ديدم در ميان آن جمع، تنها ده تا دوازده نفر ايراني بودد و بقيه همه چهرههاي غيرايراني و عمدتا خاوري يعني شرق آسيايي دارند. کنجکاو شدم وقتي مراسم تمام شد، من به يک زن و مردي که در حال جدا شدن از جمعيت بودند، نزديک شدم و پرسيدم: چه خبر است؟ يکي از آنان گفت: ما آمديم عليه رژيم ديکتاتور ايران تظاهرات کنيم!
گفتم مگر شما ايراني هستيد؟ پاسخ داد: نه، ما فيليپيني هستيم و در يک کمپاني آمريکايي که براي اينگونه تظاهرات نيرو اجاره ميدهد، به کار گرفته شده ايم. پرسيدم: شما ايران را ميشناسيد؟ گفتند: نه و نيازي هم نيست، ما کاري نداريم در چه زمينهاي و براي کجاست. فقط هر ساعت هشت دلار ميگيريم و در هرتظاهرات به طرفداري و يا مخالفت شرکت ميکنيم.
گفتم: چند ساعت منتظر شديد؟ گفت: از زمان آوردن ما به اينجا تا الان چهار ساعت شده است، هر يک از ما سي و دو دلار دريافت ميکنيم که دو دلار آن را ماليات ميپردازيم. برايم تازگي داشت و جالبتر آن که همين افراد را دو روز بعد در تظاهرات عليه دولت چين ديدم. با خود گفتم، بي جهت نيست در نيويورک مرکز تصميمگيري براي دنيا، لوله يک تفنگ را به عنوان نماد استفاده نکردن از خشونت و جنگ گره زدهاند، ولي علاوه بر جنايت و آدمکشي، شغل پر درآمد فحاشي و ناسزاگويي هم راه انداختهاند و اين تظاهرات هيچ چيز که نداشته باشد، عدهاي نان فحش و ناسزا ميخورند و کاخ سفيد هم پز دمکراسي و آزادي آن را ميدهد.
البته در اين بازار کم رونق هر چيزي قيمتي دارد؛ «سياهي لشکر»، ساعتي هشت دلار است و لابد اعضاي دون پايه منافقين ساعتي ده دلار و سرکردههاي اين گروهک که دستشان به خون انسانهاي مؤمن و مردم بيگناه کوچه و بازار آلوده است، ساعتي بيست دلار ميگيرند و روزگار ميگذرانند و اين در حقيقت، قدر و نرخ حقيقي آنهاست و نه بيشتر؛ بنابراين، به قول احمدينژاد اتفاقي نميافتد که در فهرست تروريستهاي مورد حمايت غرب مدعي دروغين مبارزه با تروريسم و مدافع حقوق بشر که اين روزها بحث جنجالي پارلمان اروپا از جمله انگليس است، باشند يا نباشند!