روستای گاودانه در استان کهگیلویه و بویراحمد واقع است. روز گذشته خبرگزاری مهر در گزارشی مکتوب و تصویری از این روستا، به تنها وسیله ارتباطی این روستا با جهان خارج از آن پرداخت: وسیلهای به نام «گرگر» که روستاییان مجبورند برای عبور از رودخانه و رفتن به محل تحصیل، کار، خرید، جاده، شهر و روستاهای دیگر سوار آن شوند.
به گزارش «عصر ایران»، گرگر، در واقع تله کابینی است که روستاییان سوار آن میشوند و با دست، آن را حرکت میدهند. در این میان شیب تند رودخانه باعث میشود هر از گاهی دست مردم در زیر چرخهای آن گیر کند و انگشتان آنها قطع شود.
تاکنون، بیش از 30 نفر از اهالی روستا دچار چنین حادثهای شده و حتی برخی از آنان نیز به دلیل سقوط از گرگر دچار قطع نخاع یا مرگ شدهاند.
در پی انتشار این خبر و تصاویر تکان دهنده انگشتان قطع شده اهالی روستا به ویژه کودکان مظلوم آن، انتظار میرفت مسئولان و نمایندگان استان ضمن ابراز شرمندگی از اینکه در حوزه استحفاظی آنها چنین فاجعهای در حال وقوع مداوم است، نسبت به حل مشکلات مردم این روستا و جاهای دیگری که احیانا چنین مشکلی دارند اقدامات فوری انجام دهند و هر چه سریعتر، پلی کوچک در این روستای محروم احداث نمایند.
با این حال، آنچه امروز در همین خبرگزاری راجع به واکنش مسئولان منتشر شد، دود از سر آدمی بلند میکند که "خدایا اینها دیگر چه کسانی هستند؟"
به اظهارات مسئولانه آقایان دقت کنید:- مدیر روابط عمومی استانداری کهکیلویه و بویراحمد: استاندار وقت ندارد پاسخ دهد.
- سید محمدعلی بزرگواری ؛ نماینده مجلس: مساله را بزرگ کردید... قبل از هر اقدامی باید طرح نوشته شود، اداره راه و ترابری شهرستان آن را آماده کند، اداره راه شهرستان طرح را به کمیته برنامه ریزی استان بدهد، کمیته برنامه ریزی آن را تایید کند، بعد طرح به دولت برود تا در صورت موافقت به اداره راه استان بودجه دهند. بنابراین شاید تا زمان ساخت پل چند سال طول بکشد... روستاییان اغراق میکنند. شما هم مساله را خیلی بزرگ میکنید، همیشه میشود با شنا کردن از رودخانه عبور کرد... روستاییان از پل آن یکی روستا استفاده کنند... حواسشان جمع باشد انگشتشان قطع نشود.
- نصرت الله انصاری، فرماندار: به روستاییان توصیه شده از گرگر استفاده نکنند، مسئولیت هر کسی که از این مسیر عبور کند با خودش هست.
محمدحسین نصیری راد، رئیس اداره راه منطقه نیز در مرداد ماهی که گذشت قول داده بود ظرف یک هفته کار ساخت پل برای روستای مذکور آغاز شود اما گویا یک هفته بعضیها با یک هفته بقیه خیلی فرق میکند و هنوز موعدش نرسیده است!
این در حالی است که از مردادماه تاکنون، انگشتان تعداد زیادی از هموطنانمان در این مسیر قطع شده است و البته با ادامه وضعیت کنونی، تعداد افرادی که دچار سانحه میشوند، همچنان افزایش مییابد.
البته یکی دو نفر از مسئولان مصاحبه شونده توپ را به زمین مردم نینداختهاند مانند رئیس بیمارستان امام خمینی دهدشت که گفته مراتب را به مسئولان بالاتر گزارش میکند تا چارهای بیندیشند و ستار هدایتخواه، نماینده دیگر مجلس که وعده داده موضوع را از طریق اداره راه استان پیگیری میکند.
حال مروری دوباره داشته باشید بر اظهارات «به اصطلاح مسئولان» فوق:استانداری که وقت ندارد جواب بدهد که چرا در استان تحت مدیریت اش این فاجعه مدام در حال تکرار است، فرمانداری که میگوید تقصیر خودشان است که از گرگر استفاده میکنند و نماینده مردم (!)ی که معتقد است روستاییان و رسانهها دارند بزرگنمایی میکنند و پیشنهاد میکند ملت شناکنان از عرض رودخانه بگذرند و مثلا به مدرسه و مزرعه و شهر بروند!
بعد هم به جای آنکه از وضعیت اسفناک موکلینش متاسف شود و مثل اسپند بر روی آتش، از جا جهد و کاری کند، خیلی آسوده خاطر میگوید که باید طرحش نوشته شود و به دولت برود تا اگر مصوب شد، پلی ساخته شود.
واقعا جای تاسف است که بعضیها فکر میکنند برای ساختن یک پل روستایی هم باید دولت جلسه بگذارد و مصوبه بگذراند!
اگر هیات وزیران باید به این امور مستقیما رسیدگی کنند، پس مسئولان محلی و نمایندگان مجلس، این وسط چه کارهاند؟
این چه حرف مضحک و چه استدلال تاسف انگیزی است برای توجیه تاخیر در ساخت پل؟
آن یکی مسئول هم که رسما زیر قولش زده و از مرداد تاکنون، حقوق ماهیانهاش را گرفته و خبری از پلی که وعده داده بود، نیست!
واقعا باید به این آقایان گفت اگر مرهمی بر زخم نیستید، لااقل نمک بر زخم مردم نپاشید. یعنی چه که تقصیر خودشان است که انگشتشان قطع میشود یا بروید شنا کنید؟!
به خدا سوگند، «خجالت» هم یکی از بزرگترین نعمتهای الهی است!
اگر آقایان اینقدر عرضه ندارند یک پل روستایی درست کنند، اعلام بی کفایتی کنند تا همین خوانندگان سایتهای خبری اعم از راست و چپ و مستقل خودشان دست به کار شوند تا بلکه آقایان خجالت زده شوند!
واقعا برای کشوری که در آن سوی دنیا هم طرحهای عمرانی دارد و پل و سد و کارخانه و نیروگاه، میسازد، زشت و زننده است که در داخل مرزهایش، مردمی آن هم مردمی به شرافت و مظلومیت روستاهای کهگیلویه و بویراحمد، این چنین محروم و درمانده شوند و هر روز شاهد زخم و مرگ خود یا عزیزانشان باشند و آن وقت آقایان پایشان را روی پای دیگر بیندازند و بگویند: تقصیر خود مردم است.
واقعا اگر در همین مجلس شورای اسلامی، به دلیل مثلا خرابی یک در، انگشت یک نماینده قطع شود، آقایان چه جار و جنجالی راه میاندازند و خبرش تا آن سوی دنیا میرود ولی وقتی دهها هموطن در یک روستا، دچار چنین سرنوشتی میشوند، واکنش آقایان این است: بزرگنمایی میکنید!
آیا خون تهران نشینان و مسئولان از خون بچههای روستای گاودانه کهکیلویه و بویراحمد رنگین است؟
دقت کنید که مردم این روستا نمیگویند بیایید برای ما ورزشگاه بسازید یا نیروگاه خورشیدی برایمان بیاورید، فقط میگویند پلی درست کنید تا انگشتهای بچه هایمان قطع نشود؛ همین!
از دولت که همواره بر رسیدگی به مناطقه محروم را تاکید دارد، انتظار میرود ضمن بازخواست مسئولان استان به دلیل اهمال در خدمت رسانی ، به طور جدی پیگیر این موضوع باشد که چرا آقایان مسئول در استان کهکیلویه و بویراحمد تا این حد در برابر مشکلات مردم بی تفاوت اند. در واقع هر چند قطع مداوم انگشتان دست مردم منطقه فاجعه بار است ، نوع واکنش مسئولان محلی به این مساله، فاجعهای بسیار بسیار بزرگ تر است.
فاجعه نخست را میتوان با ساخت پل از بین برد، و میماند فاجعه بزرگ تر دوم که باید دید چه برخوردی با مسئولان سهل انگار میشود.