محمدرضا نوری در
وبلاگ خود در مطلبی با عنوان «نکته ای باریک تر از مو» درباره روز مباهله نوشت:
بارها خوانده و شنیده ایم که پیامبر اکرم(ص) نسبت به حسنین(ع) علاقه وافری داشتند تا بدان حد که وقتی یکی از آن دوبزرگوار در سجده نماز بر دوش ایشان می رفتند حضرت آنقدر سجده را طولانی می کردند تا آن عزیز از فراز شانه های مبارکشان پایین بیایند اما در جریان مباهله اتقاقی افتاد که با توجه به مطلب اخیر، شگفت می نمود؛ زیرا در کتب تاریخی ذکر شده که وقتی اهل کتاب در برابراسلام وبر آیین خود اسرار ورزیدند، رسول الله خواستند تا خود و آنها در زمان ومکان معینی با عزیزان خویش حاضر شوند و هر گروه، دیگری را نفرین کنند تا با اراده وقدرت الهی ،حق اشکار شود.
حضرت در موعد ومیعاد معین امیرالمومنین، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را همراه خود برای مباهله بردند. در حالی که سیدالشهدا(ع) در آغوش ایشان بود و امام مجتبی نیز دست در دست حضرت با پای پیاده و با رنج و تعب، طی طریق می کرد و گاه پای مبارکش به سنگ یا مانعی نیز برخورد می نمود و در آستانه زمین خوردن قرار می گرفت شگفت آن که در همان زمان، پدر آن طفل یعنی علی (ع) با دست خالی می رفت و به طور طبیعی می توانست و باید امام حسن را در آغوش بگیرد و همراه ببرد. سئوال این است که چرا پیامبر اکرم با آن همه علاقه و رقت قلب به نوه های عزیز خود راضی به رنج امام مجتبی شدند، در حالی که می توانستند آوردن آن کودک را به پدرش بسپارند.
مرحوم آیت الله شیخ حسین لنکرانی در پاسخ به این پرسش به نکته ظریفی اشاره می کرد که دقت و آینده نگری پیامبر را نشان می دهد چرا که اگر علی (ع)، امام حسن را در آغوش می گرفتند ممکن بود دشمنان ایشان چنین شبهه پراکنی کنند که نعوذ بالله علی ایمان قلبی نداشت و یا حضور او در این مراسم مهم اصالتا اهمیتی نداشته دخالت و حضور وی صرفا برای نقل انتقال فرزندش بود، در حالی که پیامبر حکیم با این عمل خود، به همه افراد حقیقت جو و تیزبین در طول تاریخ به روشنی نشان داده اند که علی با ایمان کامل و با استقلال در این واقعه حاضر شد تا این صحنه نیز با جلوه ای دیگر از ایمان علوی به اهمیت مقام ولایت تبدیل شود و از این روست که خداوند در آیه مباهله او را همان نفس پیامبر خواند.