استاد سطح عالي حوزه علميه قم معتقد است، حوزههاي علميه، تحقيقات فراواني پيرامون علوم انساني انجام دادهاند، ولي از آن جا كه رابطه بين دانشگاهها و حوزههاي علميه، يك رابطه منطقي به لحاظ ساختار آموزشي نبوده و نيست، دستاوردهاي حوزه در دانشگاهها نمود خود را پيدا نكرده است. آيتالله مهدي هادوي تهراني در گفتوگوي خود با «ملت ما» بر اين نكته تاكيد ميكند كه مهمترين آسيب وحدت حوزه و دانشگاه اين است كه بحث از وحدت بين اين دونهاد مهم علمي، تنها به مباحث سياسي محدود شود . گفتوگو با آيتالله مهدي هادوي تهراني، رئيس موسسه رواق حكمت، پيرامون وحدت حوزه و دانشگاه را در ادامه ميخوانيد:برخي معتقدند كه بحث وحدت حوزه و دانشگاه اين است كه دانشگاه همانند حوزه شود؛ به نظر شما آيا اين تحليل مبناي درستي دارد؟حوزه و دانشگاه هر كدام شاخصهها و ويژگيهاي خاصي دارند. مهمترين ويژگي و خصوصيت دانشگاه اين است كه علوم دانشگاهي ناظرند بر واقعيتهاي عيني و معمولا با نگاهي كاربردي مورد بحث و بررسي قرار ميگيرند و تعداد دانشهايي كه در آنها نگاه كاربردي كمتر هست، خيلي محدود است، چرا كه نگاه دانشگاه به علوم نگاهي كاربردي و ناظر بر واقعيتهاي عيني است، در مقابل، حوزه اين ويژگي و تفاوت را دارد كه نگاهش نسبت به علوم و ديگر مسائل، نگاهي نظري و تئوريك است و اين تفاوتي است كه از اين جهت بين حوزه و دانشگاه وجود دارد؛ نكته ديگر تفاوت اين است كه در دانشگاه، بويژه دانشگاههاي ايران كه به لحاظ آموزشي نسبت به دانشگاههاي معتبر جهان متفاوت است، هدف انباشت اطلاعات است، در حالي كه در حوزه هدف تحليل اطلاعات و دادههاست؛ در دانشگاه معمولا دانشجو را بر اين اساس تربيت ميكنند كه آن اطلاعاتي كه به او داده ميشود، اطلاعات مسلمي است كه هيچ جاي ترديد در آن وجود ندارد، در حالي كه در حوزه از ابتدا ذهن طلبه را با نقد و سوال همراه ميكنند كه او دايم توجه داشته باشد كه هر مطلبي قابل نقد و بررسي است؛ بنابراين وقتي صحبت از اين است كه دانشگاه را تبديل كنيم به حوزه، اگر مقصود اين باشد كه ما آن روحيه نقادي كه در حوزه وجود دارد و آن نگاه جستوجوگري كه ميان طلاب وجود دارد، اين را به دانشگاه منتقل كنيم اين بسيار خوب است اما اگر مقصود اين باشد كه دانشگاه را از آن خصوصيت خودش كه نگاه كاربردي به مسائل دارد جدا كنيم، اين نكته خوبي نيست، چرا كه مهمترين نقطه قوت دانشگاه همين نگاه به واقعيتهاي عيني است كه اين مهم بايد حفظ شود، اما به لحاظ آموزشي شيوهاي كه در دانشگاههاي ما وجود دارد شيوه بسيار ضعيف و ناكارآمدي است و اگر اين شيوه ارتقا پيدا كند و تبديل شود به شيوهاي كه در حوزه وجود دارد كه البته شيوهاي بسيار پيشرفته در مسائل آموزشي دنيا است، پيشرفت بسيار بزرگي است كه البته اين كار زمينه و زيرساختهايي را نياز دارد.
وحدت حوزه و دانشگاه آيا بايد محدود در تبادل علم و دانش بين اين دو نهاد علمي باشد؟وحدت حوزه و دانشگاه از نگاه من اين است كه دانشگاه، دانشگاه بماند و البته با رفع نقايص خود و حوزه هم حوزه بماند باز با رفع كاستيهايش؛ البته در مقايسه حوزه و دانشگاه، حوزه از لحاظ آموزشي داراي امتيازات بسيار پيشرفتهاي است؛ يعني روشهاي موجود در حوزه با آخرين روشهاي نوين دنيا در رقابت است.
اين در حالي است كه روشهاي آموزشي موجود در دانشگاههاي ايران، بسيار عقب افتاده و پيشرفت نكرده است؛ مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه اين است كه يك تعامل منطقي مابين حوزه و دانشگاه در عين استقلال هر يك ايجاد شود و در ساختار كلان آموزشي و علمي كشور و در مجموعه علمي و فرهنگي كشور، در واقع هم حوزه جايگاه خودش را پيدا كند و هم دانشگاه و تعامل اينها هم تعاملي باشد كه اين دو مكمل يكديگر باشند و همچنين لازم است آموزشهايي پيش از ورود به حوزه و دانشگاه كه در دورههاي دبيرستان صورت ميگيرد، آموزشي هماهنگ باشد كه استعدادهاي مناسب براي حوزه يا براي دانشگاه، به سمت مسيرهاي مناسب هدايت شود.
جوامعي رشد يافته محسوب ميشوند كه علوم انساني در آنها از سطح بالايي برخوردار باشد؛ حوزههاي علميه تا چه ميزان توانستهاند در زمينه رشد علوم انساني نقش آفريني داشته باشند؟در حوزههاي علميه، تحقيقات فراواني پيرامون علوم انساني انجام دادهاند، ولي از آن جا كه رابطه بين دانشگاهها و حوزههاي علميه، يك رابطه منطقي به لحاظ ساختار آموزشي نبوده و نيست، دستاوردهاي حوزه در دانشگاههاي ما نمود خود را پيدا نكرده است و دانشگاههاي ما كه در واقع دانههاي كاشته شده از دورههاي گذشته توسط دانشگاهها و مراكز آموزش عالي غربي و با هدفهاي ديگري هم طراحي شده بودند، خودشان توان اينكه به صورت عمومي در زمينه علوم انساني كار جديتري انجام دهند، متاسفانه نداشتند. البته آحادي در دانشگاه بودند كه فعاليتهاي برجستهاي در زمينه علوم انساني داشتهاند، اما ساختار عمومي آموزشي ما، متاسفانه در كشور ما مثل ساير كشورهاي جهان سوم، به گونهاي است كه استعدادها، به سمت رشتههاي فني مهندسي و رشتههاي پزشكي هدايت ميشوند و متاسفانه كمتر به سمت علوم انساني ميآيند، چون در واقع غرب به انحصار علوم انساني، تاكيد دارد و سعي كرده است كه ساختار آموزشي در كشورهاي ديگر را طوري طراحي كند كه هيچگاه اين انحصار شكسته نشود و به همين دليل است كه ما ميبينيم در زمينههاي فني مهندسي، پزشكي و در مرحله بعد در زمينه علوم پايه برجستگيهاي خوبي داريم، اما در زمينه علوم انساني به هيچوجه قابل مقايسه نيست؛ براي همين است كه ما در سطح دنيا مشاهده ميكنيم كه پزشك، فيزيكدان و... برجستهاي داريم اما در زمينههاي علوم انساني كه نگاه ميكنيم، ميبينيم كه ما يك اقتصاددان مطرح در جهان، جامعه شناس برتر جهاني و... نداريم و اين مشكلي است كه تمام كشورهاي جهان سوم با آن مواجهند؛ البته گاه افرادي در تلاش بودند كه اين حصر را بشكنند و شايد آثاري را هم توليد كردهاند، اما غرب، مجموعه ساختار آموزشي دنيا را به گونهاي طراحي كرده است كه استعدادهاي كشورهاي جهان سوم به سمت رشتههاي فني مهندسي، پزشكي و... برود، كه بعدها برجستههاي آنها توسط غرب مورد استفاده قرار بگيرند، اما علوم انساني كه به قول خود غربيها علوم ادارهكننده جامعه هستند، در انحصار خود غرب باقي بماند. به همين دليل متاسفانه ما در حوزه علوم انساني با يك ساختار ضعيف و بيمارگونه روبهرو هستيم و دانشآموزان خوش استعداد ما در دورههاي دبيرستان، هيچگاه به سمت رشتههاي علوم انساني هدايت نميشوند و متاسفانه بعد از 30سال انقلاب هم اگر دانشآموز خوش استعدادي بخواهد به رشتهاي مانند اقتصاد روي بياورد، به چشم حقارت به او نگاه ميشود. اين فضا كه يك فضاي تحميل شده از سوي غرب است، مانع از رشد علوم انساني شده است و به تبع دستاوردهاي علوم انساني در حوزه علوم اسلامي كه حال اين يك كاري است كه بعد از انقلاب آغاز شده است، چندان نمودي در دانشگاههاي ما نداشته است.
مهمترين آسيبي كه وحدت حوزه و دانشگاه را تهديد ميكند، چيست؟مهمترين آسيب وحدت حوزه و دانشگاه اين است كه ما اين وحدت را تنزل دهيم به مسائل سياسي و همگرايي سياسي كه البته اين هم يك سطحي از وحدت است، اما تنزل دادن به اين امر، فروكاستن از اصل وحدت بين حوزه و دانشگاه است و آسيب ديگري كه وحدت بين حوزه و دانشگاه را تهديد ميكند، جرياناتي است كه با اصل اين وحدت بشدت مخالف هستند و با طرح اينكه ساختار حوزه يك ساختار كهن، قديمي و مربوط به گذشته است و دانشگاه يك ساختار جديد و مدرن و مربوط به آينده است ميخواهد بگويد كه اين دو نهاد به هيچوجه قابل هماهنگي، همكاري و تعامل نيستند كه اين دو طرف جريان است كه ميتواند آسيبهاي تحقق وحدت حوزه و دانشگاه تلقي شود.
برخي معتقدند كه حوزه و دانشگاه بيش از آنكه به وحدت برسند، به نوعي به تقابل با هم دچار شده اند؛ آيا اين ايده را قبول داريد؟اين حرفي است كه همان مخالفان وحدت حوزه و دانشگاه مطرح ميكنند شعار وحدت حوزه و دانشگاه، زمينههاي بسيار خوبي را چه در دانشگاه و چه در حوزه ايجاد كرده است و يكي از اين دستاوردها اين بوده است كه برخي از دانشجويان و دانشگاهيان به حوزه آمدند و تحصيلات حوزوي كردند و متقابلا برخي از حوزويان به دانشگاه رفته و تحصيلات دانشگاهي كردند كه خود اين امر كمك كرد تا اين دو نهاد بهتر يكديگر را بشناسند. تعاملي كه امروزه در بحث اساتيد ميان حوزه و دانشگاه وجود دارد و اساتيد حوزه در دانشگاه تدريس ميكنند يا اساتيد دانشگاه در حوزه تدريس ميكنند، خودش زمينه ديگري براي وحدت بوده است. البته اين سطوح تا رسيدن به سطح آموزشي مناسب ساختاري، بسيار فاصله دارند اما واقعيت اين است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، گامهاي بسيار مهمي در بحث وحدت حوزه و دانشگاه برداشته شده است و آثار و ثمرات فراواني داشته است و در واقع بر همين اساس ميتوان گفت كه جريان وحدت حوزه و دانشگاه يك جريان اثباتي و رو به تكامل بوده است.
حضور نهاد روحانيت در دانشگاهها را چگونه ارزيابي ميكنيد؟نهاد نمايندگي ولي فقيه براي آن چيزي كه طراحي شده بود اين بود كه روحانيت به معناي واقعي كلمه حضوري در دانشگاهها ايجاد و در واقع بستري براي تعامل بين حوزه و دانشگاه را ايجاد كند؛ اگر چه نهاد نمايندگي ولي فقيه گامهاي خوبي را در اين زمينه برداشته است اما متاسفانه در طول زمان به سمت يك ساختار اداري و به معنايي شبه دانشگاهي عمل كرد كه در نتيجه از آرماني كه براي آن تعريف شده بود، فاصله گرفته است که اين موضوع نياز به توجه جدي دارد.
گفتوگو از: صادق چهره قانيمنبع: روزنامه ملت ما