خراسان: او جنون دارد و اعتياد به شيشه پدرش را درآورده است. کامران امروز صبح زنگ زده بود و تهديدم مي کرد که مي خواهد روي صورتم اسيد بپاشد. من حرفش را جدي نگرفتم و ساعت حدود ۹ صبح بود که براي خريد به خواروبارفروشي سرکوچه رفتم. در اين لحظه ناگهان کامران با يکي از دوستانش وارد مغازه شدند. او با عصبانيت به طرفم آمد و کتکم زد. سپس با چاقويي که در دست داشت زخمي ام کرد و همراه دوستش که روي موتورسيکلت نشسته بود پا به فرار گذاشتند.
زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري قاسم آباد مشهد قصه تلخ زندگي اش را اين گونه تعريف کرد که ۷ سال قبل، شوهرم را در حادثه اي دلخراش از دست دادم و با اين مصيبت ناگوار، سرپرستي تنها دخترم و مسئوليت هاي سنگين خانه را بر دوش گرفتم. روزهاي سختي را پشت سر گذاشتم. حدود ۲ سال قبل، پسر جواني که خواهرش همسايه ما است با ابراز علاقه و وعده هاي دروغين از من خواستگاري کرد.
او مي گفت قصد کمک دارد و از آن جا که واقعا مانده بودم بار هزينه هاي سرسام آور زندگي را چگونه به دوش بکشم به عقد موقت و کاملا مخفيانه اين مرد جوان درآمدم اما افسوس که پس از مدت کوتاهي متوجه شدم عجب غلط بزرگي کرده ام چون کامران، فردي شرور و خلافکار است و چند فقره سابقه کيفري دارد. با روشن شدن اين واقعيت ها تصميم گرفتم به اين رابطه مخفيانه پايان بدهم اما او با تهديد چاقو مي گفت: اگر برخلاف خواسته ام عمل کني بلايي به سرت خواهم آورد که مرغ هاي آسمان به حالت گريه کنند.
کامران هر روز به من بيشتر وابسته مي شد و اصرار داشت که به عقد رسمي اش در بيايم. او براي اين که مرا مجبور به اين کار کند حدود يک هفته بچه ام را دزديد و به ناچار با اين شرط که دست از شرارت و رفيق بازي بردارد با هم ازدواج کرديم و جان دختر ۳ ساله ام را نجات دادم.
هنوز ۲ ماه از ازدواج رسمي ما نگذشته بود که شوهرم به اتهام زورگيري، عربده کشي و اخلال در نظم عمومي دستگير شد و به زندان افتاد. در اين شرايط من تقاضاي طلاق داده ام. اما کامران که چند روزي براي برگزاري مراسم درگذشت مادرش از زندان مرخصي گرفته بود فراري شد و حالا تهديدم مي کند که اگر طلاق بگيري تو را مي کشم. امروز هم اين بلا را به سرم آورد.