ایران: جاعل حرفهاي كه پس از گرفتار شدن در دام پليس با خوردن مواد سمي قصد خودكشي داشت با اقدام بموقع كارآگاهان پليس و تلاش پزشكان از مرگ نجات يافت.
چندي قبل رديابي براي شناسايي و دستگيري مرد تبهكار به دنبال سرقت از خانهاي در مركز تهران در دستور كار مأموران پايگاه سوم پليس آگاهي تهران قرار گرفت. از آنجا كه ساختمان مجاور محل سرقت مجهز به دوربين مداربسته بود كارآگاهان پس از بررسي تصاوير شب سرقت دريافتند شب حادثه يك تاكسي با سه سرنشين مقابل خانه مورد نظر توقف كرده و دو تن از سرنشينان پس از ورود به خانه و اجراي نقشه سرقت سوار بر تاكسي گريختهاند.
تجسسها براي شناسايي دزدان ادامه داشت كه چند روز بعد مالباخته تلفني با پليس تماس گرفت و از حضور دو ناشناس در خانهاش خبر داد.
مأموران پس از حضور در محل مورد نظر سرگرم جستوجو بودند كه ناگهان مرد جواني با كارد به آنها حمله كرد و قبل از فرار دستگير شد. همدست ديگرش كه در دستشويي زيرزمين ساختمان مخفي شده بود نيز از سوي مأموران دستگير شد.
پس از انتقال هادي – سردسته باند – و سعيد به اداره آگاهي آنها ضمن اعتراف به سرقت از خانه مرد جوان مدعي شدند با همدستي دوستشان ميثم – 30 ساله – كه راننده تاكسي است نقشه سرقت شبانه از خانههاي خالي از سكنه را اجرا ميكردند.
بدين ترتيب كارآگاهان تلاش براي دستگيري ميثم را آغاز كرده و سرانجام در عملياتي غافلگيرانه او را محاصره كردند. ميثم كه راه فراري پيش رويش نميديد ناگهان مقابل چشمان كارآگاهان پودر سياه رنگي را بلعيد. پزشكان نيز پس از بررسيها دريافتند مرد تبهكار مرگ موش خورده است.
وي پس از نجات گفت: من در سرقتها نقشي نداشتم و فقط راننده بودم. اما وقتي كارآگاهان در بازرسي مخفيگاهش دهها جلد سند مالكيت جعلي، كارتهاي شناسايي و احكام سازمانهاي نظامي، كارت ملي و ساير مدارك جعلي كشف كردند متهم لب به اعتراف گشود و گفت: از كودكي علاقه خاصي به كار پليسي داشتم اما وقتي نتوانستم پليس شوم براي اثبات توانمنديهايم به جعل كارت و حكم مأموريت پرداخته و همه جا خودم را مأمور معرفي و اخاذي مي كردم.در زندان با هادي ـ سر دسته باند ـ آشنا شده و پس از آزادي به باند آنها پيوستم. بعد هم با جعل اسناد مالكيت، خانههاي خالي از سكنه را شناسايي كرده و اجاره ميداديم. هنگام سرقت از خانهها نيز رانندگي ميكردم.
وي درباره انگيزه خودكشياش نيز گفت: تاكنون دو بار زنداني شدهام. از آنجا كه زندان هميشه عذابآور بود بنابراين وقتي آخرين بار آزاد شدم با خودم عهد كردم در صورتي كه دوباره گرفتار شدم قبل از رسيدن به زندان خودم را بكشم كه ناكام ماندم!