سرودهي اكبر نبوي براي مردم بحرين
تاریخ انتشار: ۲۹ اسفند ۱۳۸۹ - ۲۱:۰۱ 20 March 2011
کد خبر: ۱۵۴۷۳۳
| ۲۹ اسفند ۱۳۸۹ - ۲۱:۰۱ 20 March 2011
| اكبر نبوي - منتقد سينمايي - شعري را عنوان «باران گلگون» براي مردم بحرين سروده است.
متن اين سروده كه در اختيار ايسنا، قرار گرفته، در پي ميآيد:
«باران گلگون
براي مردم باکرامت بحرين
صد آسمان خون است و ما گلگون نشستيم
خورشيد را در بند شب، دلخون نشستيم
شيرازهي باران و شبنم دست دل بود
احساس آدم در خُم شيداي گِل بود
توفان شب آمد برادرها شکستند
نامردمان کشتند و مادرها شکستند
دندان شب بود و پدر زنجير بر دست
نامردمان و شحنهها شمشير بر دست
يکسو برادر خفته در خون، واي خواهر
آنسو شهادت خواهري را کرده باور
خسرو از اينسو عشق شيرين در سر او
شيرين از آنسو ديده پرخون، سرخگيسو
لوء لوء سراسر خون و وحشت، بوي باروت
باران تير از هر طرف بر جان ماروت
خونابه در بحرين سر بر اوج دارد
«وادي به وادي خون پاکان موج دارد» (*)
•
خورشيد فردا از دل دريا برآمد
آن سرخگوي آتشين با ما برآمد
دانگي از آواز خدا در گوشمان ماند
يک قطره از خورشيد در آغوشمان ماند
با خضر راه از متن اين شبها گذشتيم
اميد را آواز بر لبها گذشتيم
رفتيم و شب را تا سحر آواز خوانديم
از قصهها، از غصهها، از راز خوانديم
رفتيم تا آنسوي فردا، ديده پرخون
تا متن دريا همسفر، آيينهگلگون
رفتيم تا ذهن صحاري، شور و شيدا
در چشم اين آيينهها خورشيد پيدا
رفتيم و شب را تا سحر تکبير گفتيم
خيزاب خون را از لب زنجير گفتيم
رفتيم و يوسف را درون چاه ديديم
در آسمان چشم او صد ماه ديديم
رفتيم و شولاي سحر بر دوشمان بود
يک کهکشان خورشيد بالاپوشمان بود
رفتيم تا الواح موسي را بخوانيم
در آسمانها نام عيسي را بخوانيم
رفتيم تا دستان احمد را ببوييم
آن آفتاب روح سرمد را ببوييم
از زخمهاي جاده هم پروا نکرديم
جز در هواي عاشقي پر، وانکرديم
آنسو افق بود و سرودش در دل ما
در موجهاي خيره احمد ساحل ما
*- اين مصرع را از استاد علي معلم وام گرفتهام.
بيستم اسفند هشتادونه»
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.