تاوان یک اشتباه

در آن لحظه من صورت مادرشوهرم را بوسيدم و با لبخندي به او گفتم: مادرجان اميدوارم بتوانم عروس شايسته‌اي برايتان باشم و مطمئن باشيد اگر ميثم بخواهد احترام شما و خواهرانش را زير پا بگذارد خودم گوشش را می‌برم. مادرشوهرم كه انگار دنبال بهانه می‌گشت به گريه افتاد و جواب داد: من دستانت را قطع خواهم كرد تا نتواني به بچه‌ام آسيبي برساني.
کد خبر: ۱۵۶۱۹۲
|
۱۵ فروردين ۱۳۹۰ - ۰۹:۴۶ 04 April 2011
|
5918 بازدید
وطن امروز: من كه خيلي دوست داشتم حال مادرشوهرم را بگيرم. مرتكب اشتباه بزرگي شدم و كمي داروي خواب‌آور به ميثم خوراندم تا او با تاخير به خانه برود اما... .

آرزو داشتم به دانشگاه بروم و ادامه تحصيل بدهم اما پدرم گفت حالا كه خواستگار خوبي برايت آمده، بهتر است ازدواج كني و سر و سامان بگيري و اگر دوست داشتي می‌تواني پس از تشكيل زندگي مشترك، درس بخواني و با موافقت شوهرت به دانشگاه بروي.

زن جوان در دايره اجتماعي كلانتري مصلاي مشهد افزود: من كه ريش و قيچي را به دست خانواده‌ام سپرده بودم قبول كردم و به خواستگارم جواب بله گفتم ولي متاسفانه از همان لحظه عقد متوجه حساسيت‌هاي بي‌جا و حسادت بي‌حد و اندازه مادرشوهرم شدم. او وقتي می‌خواست سر سفره عقد به من كادو بدهد در گوشم گفت: ميثم از دوران كودكي، سايه پدر روي سرش نبوده است و با هزار و يك رنج و بدبختي او را بزرگ كرده‌ام، حواست را خوب جمع كن و بدان كه به هيچ قيمتي نمی‌گذارم پسر نازنينم را از من و 2 خواهرش جدا كني، اگر چه او بدون اجازه ما آب هم نمی‌خورد و...!

در آن لحظه من صورت مادرشوهرم را بوسيدم و با لبخندي به او گفتم: مادرجان اميدوارم بتوانم عروس شايسته‌اي برايتان باشم و مطمئن باشيد اگر ميثم بخواهد احترام شما و خواهرانش را زير پا بگذارد خودم گوشش را می‌برم.

مادرشوهرم كه انگار دنبال بهانه می‌گشت به گريه افتاد و جواب داد: من دستانت را قطع خواهم كرد تا نتواني به بچه‌ام آسيبي برساني.

با شنيدن اين حرف در شب جشن عروسي‌ام دلم گرفت ولي تحمل كردم و به روي خودم نياوردم. من سعي داشتم مادر ميثم را خاطر جمع كنم كه مثل مادر خودم دوستش دارم و قرار نيست پسرش از او جدا بشود اما هرچه تلاش كردم نتوانستم آتش حسادت اين زن حسود را خاموش كنم. او چشم ديدن مرا نداشت و حاضر نبود پسرش حتي به من نگاه كند. با نگراني از اين بابت موضوع را به پدر و مادرم اطلاع دادم و آنها تاكيد كردند تا جايي كه می‌توانم به مادرشوهرم احترام بگذارم. بيچاره پدرم براي اينكه صداقت خود را ثابت كند براي ميثم مغازه‌اي دست و پا كرد تا از كارگري نجات يابد و آقا بالاسر نداشته باشد ولي اين كارها بي‌فايده بود و مادرشوهرم با كارهايش سوهان عمرم شد. باور كنيد خيلي با خودم كلنجار رفتم تا كارهايش را ناديده بگيرم اما هر روز كه می‌گذشت اوضاع بدتر می‌شد و از حدود 5‌ماه قبل، او شوهرم را از من جدا كرد و اجازه نمی‌داد شوهرم به ديدنم بيايد.

معصومه اشك‌هايش را پاك كرد و افزود: چند روز پیش، ميثم به دور از چشم مادرش به خانه ما آمد و ناهار را با هم خورديم. من كه خيلي دوست داشتم حال مادرشوهرم را بگيرم مرتكب اشتباه بزرگي شدم و كمي داروي خواب‌آور به ميثم خوراندم تا او با تاخير به خانه برود و مادرش دلواپس شود اما چشم‌تان روز بد نبيند چون ميثم به خواب رفت و تا صبح روز بعد بيدار نشد. با توجه به اينكه حالش خراب شده بود موضوع را به مادرم گفتم و ما او را به بيمارستان رسانديم. مادر ميثم كه متوجه اين ماجرا شده است می‌گويد پسرم بايد مرا طلاق بدهد و شوهرم نيز مي‌گويد بين ما هر چه بود تمام شده است. من اعتراف می‌كنم كه اشتباه كرده‌ام اما اين حقم نبود.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما تبلیغ پایین متن خبر
برچسب منتخب
# قیمت طلا # مهاجران افغان # حمله اسرائیل به ایران # ترامپ # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سردار سلامی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
عملکرد صد روز نخست دولت مسعود پزشکیان را چگونه ارزیابی می کنید؟