نگاه جهانی به انقلاب اسلامی ایران (۵)
آیا انقلاب ایران حاصل «اشتباهات لحظه آخر» شاه بود؟!
از دید برخی، اگر رخدادهای خاصی در سالهای پایانی منتهی به انقلاب اسلامی روی نداده بود، انقلاب به پیروزی نمیرسید؛ مثلاً اینکه اگر شاه با قدرت بیشتری تظاهرکنندگان را سرکوب کرده بود یا آمریکا از وی حمایت بیشتری میکرد و چنین و چنان؛ چنین گمانهزنیهایی همانقدر بیمعناست که بگوییم اگر صندلیهای روی عرشه تایتانیک جور دیگری چیده میشدند، این کشتی غولپیکر غرق نمیشد!
یرواند آبراهامیان، تاریخنگار شناخته ارمنیزاده ایران است که از سنین کودکی به انگلیس مهاجرت کرده و مراحل تحصیل، تحقیق و سپس تدریس خود را در انگلیس و آمریکا گذرانده است؛ هرچند دیدگاههای وی درباره تاریخ ایران، همواره با بحثها و نقدهای فراوانی همراه بوده، مجموعه آثارش در این زمینه، وی را به یکی از برجستهترین پژوهشگران تاریخ ایران تبدیل کرده است.
به گزارش «تابناک»، کتاب «تاریخ ایران مدرن» از جمله جدیدترین کتابهای آبراهامیان است که ترجمه فارسی آن نیز در کشور منتشر شده است. در فصل پایانی این کتاب که به بیان تاریخچه جمهوری اسلامی ایران اختصاص دارد، آبراهامیان دیدگاههای خود درباره زمینههای وقوع انقلاب اسلامی ایران را نیز بیان میکند.
در این مبحث، وی نخست اشاره میکند از دید برخی تحلیلگران یا سیاستمداران، اگر رخدادهای خاصی در سالهای پایانی منتهی به انقلاب اسلامی روی نداده بود، انقلاب پیروز نمیشد. مثلاً اینکه اگر شاه با قدرت بیشتری تظاهرکنندگان را سرکوب کرده بود یا آمریکا از وی حمایت بیشتری میکند و چنین و چنان، انقلاب فرصتی برای پیروزی پیدا نمیکرد.
اما آبراهامیان این دیدگاهها را کامل رد کرده و مینویسد: «چنین گمانهزنیهایی همان قدر بیمعناست که بگوییم اگر صندلیهای روی عرشه تایتانیک جور دیگری چیده میشدند، این کشتی غول پیکر غرق نمیشد»!
وی در ادامه تصریح میکند که فوران انقلاب، صرفاً به سبب اشتباهات لحظات آخر نبود. آتشفشان انقلاب ناشی از فشارهای بیش از اندازهای بود که دهههای متمادی در اعماق جامعه ایران انباشته شده بود. شاه در ۱۹۷۷/ ۱۳۵۶ عملاً روی چنین آتشفشانی قرار داشت و تقریباً با همه بخشهای جامعه بیگانه بود.
شاه حکومت خودکامه خود را با مخالفت شدید روشنفکران و طبقه کارگر شهری آغاز کرد. این مخالفت در سالهای متمادی تشدید و تقویت شد. او در عصر جمهوری خواهی با سلطنت، پادشاهی و پهلوی گرایی خودنمایی میکرد و به آنها جلوه میفروخت و در عصر ناسیونالیسم و مخالفت با امپریالیسم، با دخالت مستقیم سازمانهای سیا و MI۶ در سرنگونی دولت مصدق به قدرت رسیده بود.
شاه همچنین در عصر بیطرفی، رویکردهای غیرمتعهدانه و جهان سوم گرایی را به تمسخر میگرفت. در مقابل، خود را پلیس (ژاندارم) آمریکا در خلیج فارس میدانست و در موضوعات حساسی همچون فلسطین و ویتنام، آشکارا از آمریکا جانبداری میکرد. سرانجام اینکه شاه در روزگار دموکراسی، در خصوص «فضیلت»هایی همچون نظم، انضباط، رهبری، پادشاهی و ارتباط شخصی با خداوند سخن فرسایی میکرد.
از سوی دیگر، شاه نه تنها خصومتهای موجود را تقویت و تشدید کرد، بلکه موارد تازهای نیز به آنها افزود. «انقلاب سفید» او، به یک باره طبقهای را که در گذشته عموماً پشتیبان سلطنت و به ویژه رژیم پهلوی بود، از میان برد. همچنین شکست در بهبود شرایط زندگی روستایی، به همراه رشد سریع جمعیت، مهاجرت گسترده دهقانان بیزمین به شهرها را به دنبال داشت که خود به نیروهای انقلاب تبدیل شدند.
افزون بر این، بسیاری از مردم، به ویژه بازاریان و روحانیت، تشکیل حزب «رستاخیز» در سال ۱۹۷۵/۱۳۵۴ را نوعی جنگ علنی با طبقه متوسط سنتی تلقی کردند. این موضوع، حتی بخش ساکت و غیرسیاسی روحانیت را نیز با صریحترین و فعالترین مخالف شاه (یعنی امام خمینی) همراه کرد.
شاه همزمان با بیگانگی بیش از پیش با کشور، مطمئن بود که دولت فراگیرش برای او سلطه مطلق بر جامعه به همراه آورده است. البته این خیال، مثل سدهای بزرگ، محکم و تخریب نشدنی به نظر میآمد؛ اما عملاً ناکارآ، اسراف کارانه و کاملاً رخنه پذیر بود.
در تحلیل نهایی، معلوم شد حتی دولت نیز با آن لشکر گسترده پرسنل دولتی غیرقابل اعتماد است. کارکنان دولت، همانند سایر مردم، با راه انداختن اعتصابات گوناگون به انقلاب پیوستند. آنان میدانستند که شاه، خاندان پهلوی و مجموعه نهاد پادشاهی را میتواند از میان بردن نظم موجود به زبالهدان تاریخ انداخت. آنان شاه را موجودی کاملاً جدا از دولت میدانستند. رفتار آنان نه چون پیچ و مهرههای ماشین دولتی، بلکه همانند سایر اعضای جامعه بود.
به هر حال، صحنه پایانی ماجرا، بیانیه تاریخی بود که بعدازظهر ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ از رادیوی تهران پخش شد: «این صدای ایران است. صدای راستین ایران. صدای انقلاب اسلامی». دو روز درگیری خیابانی، فروپاشی یک دودمان ۵۳ ساله و همچنین پادشاهی ۲۵۰۰ ساله را تکمیل کرد. از مجموع سه ستونی که دودمان پهلوی برای تقویت دولت خود ایجاد کرده بود، ارتش از کار افتاده و فلج شده بود، بوروکراسی به انقلاب پیوست و پشتیبانی دربار نیز به شدت سردرگم و دستپاچه شده بود. صدای مردم نشان داد که بسیار قویتر از سلطنت پهلوی است.