سيدعلي محقق در سرمقاله ابتکار نوشت:
يکي از کاربران صفحه «مشکلات بچه پولدارها» در فيسبوک نوشته است که «از يه جايي به بعد، ديگه هيچي نيست که بخري و اين بزرگترين مشکل ما مايهدارهاست». شبکه هاي اجتماعي فيسبوک، توئيتر، وايبر، واتس آپ، تانگو، اينستاگرام و... پر شده است از صفحه هايي درباره زندگي و دغدغه هاي بچه پولدارها و قشر برخوردار جامعه. در اين بين «صفحه بچه پولدارهاي تهران» در اينستاگرام در دو سه روز گذشته جنجالي شد و رسانه اي شدن وجود چنين صفحه اي موجي ازبازديد و نظر و واکنش هاي مثبت و منفي را به همراه آورد.
«ازکجا آورده اي؟» بيشترين پرسش و واکنش کاربران به اعضاي اين صفحات بوده است و تاکنون تحليل هاي جامعه شناختي و روانشناختي متنوعي هم در رسانه ها و شبکه هاي اجتماعي در اين باره نوشته شده است.
طبيعي است که برخي از اين صفحات، مطالب و تصاوير جنبه شوخي دارد و چندان مبتني بر واقعيت محض نيست. بخش ديگري از اين مطالب و صفحات اما واقعي است و چه بسا نويسنده مطلب بالا در فيسبوک واقعا به منتهي اليه دارندگي مالي رسيده و اکنون چنين ديدگاهي درباره زندگي خود دارد. بودن يا نبودن چنين صفحاتي در شبکه هاي اجتماعي و شوخي يا جدي بودن نوشته ها و تصاوير آنها اما چندان فرقي در کليت موضوع نميکند.
واقعيت اين است که سرمايه دارها و فرزندان آنها اکنون و پيش از اين همواره وجود داشته اند و پس از اين خواهند بود. اگرچه همواره نسبت آنها به کل جمعيت کم بوده است اما آنها هميشه بخشي از جامعه ايراني را تشکيل داده اند؛ چه در دوران قاجار و پهلوي و چه در سه دهه گذشته و حتي دهه شصت و اوج جنگ تحميلي و سهميه بندي و کوپن و موشکباران. هر نامي هم که آنها يا ما برايشان انتخاب کنيم، چندان فرقي در اصل ماجرا ايجاد نميکند؛ «طبقه برخودار»، «پولدارها»، «ثروتمندان»، «سرمايه گذاران»، «کارآفرين هاي موفق»، «تازه به دوران رسيدهها»، «نوکيسهها»، «يک درصد» يا هر نام ديگر...
تفاوت اصلي اما در ماهيت ثروتمند شدن و فراز و فرود ثروت افراد در بستر زمان است. هر شهروندي در اطراف خود احتمالا افراد سرمايه دار و موفق زيادي را ميشناسد که يا تا بوده به صورت خانوادگي از مکنت و سرمايه کافي برخوردار بوده است و يا ثروتمند شدن آنها منطقي از جنس تلاش و زمان دارد و نابرده رنج نيست. گردش مالي آنها معمولا حاصل هوش قانونمند و يک دو دوتا چهارتاي منطبق بر واقعيت هاي علم اقتصاد است.
تجربه نشان داده است که کارآفريني هاي هوشمندانه و نوين، سرمايه گذاري هاي عاقلانه و استفاده مناسب از فرصت هاي قانوني گاهي ميتواند به لحاظ اقتصادي و در گذر زمان سکوي پرتاب افراد و خانواده هايي از طبقه متوسط يا ضعيف به طبقات بالاتر شود، بي آنکه حقي از کسي يا حقوقي از بيت المال ضايع گردد. چه در گذشته هاي دور و چه در حال حاضر معمولا اين دسته از سرمايه داران عمدتا ثروت و سود خود را در چرخه فعاليت و توليد و يا کسب وکارهاي ديگر صرف ميکنند و کمتر علاقه دارند که با دسترنج خود - هرچند فراوان – خودنمايي کرده و بيش از حد معمول انگشت نما شوند.
به عبارتي تا بوده ثروتمند بودن در ايران (تهراني، اصفهاني، يزدي، تبريزي، شيرازي و...فرقي نداشت) قواعد و آداب خود را داشته است و دستگيري و دست به خير بودن اولويت اول و احتمالا خودنمايي و ژست احتمالا آخرين اولويت اين آداب نانوشته بوده است.
در کنار اين يکي دو روش معمول ثروتمندبودن يا ثروتمند شدن، جامعه ايراني طي دوران معاصر و به ويژه سال هاي اخير همواره و البته هر ازگاه، شاهد شکل گيري طبقه جديدي از نوسرمايه داران بوده است. آنها صرفا در مقطعي از زمان بي آنکه هيچ کدام از راههاي معقول و معمول گفته شده را طي کرده باشند، معماگونه، طبقه اقتصادي و به تبع آن اجتماعي خود را تغيير داده و به ناگهان در قلل رفيع برخورداري و دارندگي جاخوش کرده اند. شايد بتوان رانت خواري هاي محلي و جزيي عاملين توزيع کالاهاي اساسي و کوپني در دهه شصت را اولين نشانه هاي شکل گيري اين گونه نوسرمايه داران در سالهاي اوليه پس از انقلاب دانست. اما چنان نماند و اين پديده سال به سال ابعاد پيچيده تري به خود گرفت. نشان به آن نشان که طي همه سالهاي دور و نزديک هر تاجر و ميلياردري که پايش به محاکم قضايي و رسانه ها باز شد و محکوم به فساد اقتصادي و ساخت و پاخت و رشوه و رانت خواري و زمين خواري شده است، نمودار زمان – ثروتش فرازهايي ناگهاني و به دور از منطق اقتصاد داشته است؛ بماند که به ازاي هر محکوم چند نفر قسر در رفتهاند.
مه آفريد خسروي معدوم، بابک زنجاني محبوس، شهرام جزايري تازه رها شده از بند زندان و فاضل خداداد رفته بالاي دار و ديگران، مثال هاي نزديک و دور اين واقعيت هستند. آنها در کسري از يک دهه يا حتي صرفا در يک دوره سه چهارساله اوج گرفتند و به چشم آمدند و... يکي دو دهه اخير و به خصوص دوران هشت ساله گذشته را ميتوان دوران ظهور جماعتي از نوسرمايه داران ايراني نام نهاد. گروهي راز سرمايه دار شدن اين جماعت جديد را چيزي شبيه چند و چون شکل گيري شيوخ و ثروتمندان عرب حاشيه خليج فارس ميدانند و گروهي روش برآمدن طبقه نوسرمايه دار هشت ساله گذشته را از جنس ثروت اندوزي ناگهاني و يک شبه طبقه اي از کارگزاران شوروي سابق در سالهاي پس از فروپاشي حکومت کمونيستي ارزيابي ميکنند و در هر دو ارزيابي نفت و اقتصاد مبتني بر درآمدهاي نفتي حرف اول را ميزند.
واقعيت اين است که برآمدنهاي اين چنيني و يک شبه، بيش از اين که نمودي از پويايي و توسعه اقتصادي کشور و نشانه فرصت شهروندان براي توفيق و برخورداري باشد، روايت گرعيني انواعي از بيماري و به هم ريختگي اقتصاد کشور در اين مقاطع است. با اين تفاوت که در دهه هاي شصت، هفتاد و هشتاد، هرگاه که مطابق بر نامه ريزي اقتصاد خرد و کلان کشور خواست سربرآورد عده اي سختي کشيدند و عده اي قليل هم فرصت موج سواري پيدا کردند. اين وضعيت اما به گونه اي ديگر و البته مطلق در هشت سال گذشته رخ داد. اقتصاددانان ثروت اندوزي يک طيف و تشديد فقر بخش ديگري از جامعه در دو دهه پيشين را به عوارض و خونريزي هاي طبيعي ناشي از يک زايمان تشبيه ميکردند. در اين پيوند و در مقام مقايسه اما پديده فساد بي حد و حصر و ريخت پاش و به هم ريختگي اقتصادي هشت ساله گذشته را ميتوان مرگ خونين زائوي نگون بخت( اقتصاد) حين عمل سزارين نام نهاد. طي اين مدت به ويژه در چهارساله دوم، بخش اعظمي از طبقه متوسط به واسطه سياست هاي اقتصادي نامتوازن و من درآوردي دولتمردان زير خط فقر رفتند و بسياري غرق شدند و گروهي هم فاصله بين صفر تا چند هزار ميليارد را در يکي دو سال طي کردند تا هم شکاف طبقاتي در کشور از زمين تا آسمان شود و هم به مدد رانت و ويژه خواري و حيف و ميل، نسل جديدي از پولدارها و بچه ها پولدارها شکل بگيرند که به هيچکدام از قواعد و اسباب بزرگي و مکنت پاي بند نباشند و به جايي برسند که به طعنه بگويند «از يه جايي به بعد، ديگه هيچي نيست که بخريم»