جوان ۲۷ ساله که به اتهام جعل در ندامتگاه تهران زندانی بود برای اینکه از زندان به دادسرا منتقل شود و ادعایش را به گوش قاضی برساند، داستان دروغینی طرح کرد.
به گزارش همشهری، او نامهاي نوشت و اقرار كرد كه 2نفر را به قتل رسانده است.چند روز پيش پسرجواني كه در بند مردان زنداني در پايتخت تهران محبوس بود زندانبان را صدا زد و نامهاي تحويل او داد. متن نامه به اين شرح بود: «من 2نفر را كشتهام و اجسادشان را در جنگلهاي لويزان دفن كردهام.» زندانبان بعد از خواندن اين نامه با پليس تماس گرفت و پس از آن موضوع به سرپرست دادسراي جنايي تهران گزارش شد. قاضي شهرياري، سرپرست دادسراي جنايي تهران با توجه به اقرار زنداني به 2جنايت، وي را به دادسراي جنايي احضار كرد. جوان زنداني روز گذشته به دادسرا منتقل شد و تحت بازجويي قرار گرفت.
اين جوان 27ساله كه 14روز قبل به اتهام جعل دستگير شده و به زندان رفته بود، در تحقيقات اوليه چنين گفت: مدتي قبل به جنگلهاي لويزان رفته بودم. در آنجا 2جوان كه سوار بر موتوري بودند را ديدم. آنها به من ناسزا گفتند كه من ابتدا به هردو تذكر دادم، اما دستبردار نبودند و همين باعث شد كه با آنها درگير شوم.
وي ادامه داد: در جريان اين درگيري هردو جوان را با ضربات چاقو به قتل رساندم. پس از آن گودالي در جنگل حفر و اجسادشان را دفن كردم. سپس به سوپرماركتي در آن حوالي رفتم و يك بسته فلفل خريدم. فلفل را در محل دفن اجساد ريختم تا مبادا سگها آنها را پيدا كنند. بعد از جنگل بيرون آمدم تا اينكه به اتهام جعل دستگير شدم. در اين مدت واقعا لحظهاي عذاب وجدان رهايم نميكرد تا اينكه تصميم گرفتم راز اين دو جنايت را افشا كنم.
داستان خيالي
در چنين شرايطي، سرپرست دادسراي جنايي چند سؤال درخصوص چگونگي پنهان كردن اجساد در پارك جنگلي و اينكه در آن ساعت آيا كسي متوجه جنايت شده، پرسيد. متهم اما اظهارات ضدو نقيضي را مطرح كرد تا اينكه در نهايت معلوم شد همه اينها داستان خيالي بوده است.
متهم در ادامه گفت: 14روز پيش به اتهام جعل دستگير شدم درحاليكه بيگناه هستم و هيچ جرمي مرتكب نشدهام. اما از آنجا كه شاكي خصوصي داشتم قاضي مرا به زندان فرستاد. هرچه گفتم بيگناهم كسي صداي مرا نشنيد. مدام به پليس و قاضي گفتم كه شاكي با من خصومت داشته و برايم پاپوش درست كرده است اما هيچكس حرفهاي مرا جدي نگرفت.
وي ادامه داد: از سويي من بيماري روحي و رواني دارم و در اين مدتي كه زندان بودم فشار روحي زيادي به من وارد شد. بهدنبال راهي بودم كه حرفم را به گوش مسئولان قضايي برسانم اما نميدانستم از چه راهي تا اينكه يك شب اين فكر به ذهنم خطور كرد كه به قتل اقرار كنم تا شايد از اين طريق مرا به دادسرا ببرند و از خودم دفاع كنم. همين باعث شد كه يك داستان خيالي در ذهنم طراحي كنم و آن را در نامه بنويسم و به قتل اقرار كنم. پس از مدتي هم قصد داشتم بگويم كه همه اينها دروغ بوده و من نه جاعلم نه قاتل اما خيلي زود دستم رو شد.
هماكنون پروندهاي در اين خصوص تشكيل شده و پيش روي قاضي ايلخاني بازپرس شعبه هشتم دادسراي امور جنايي تهران قرار گرفته است و تحقيقات ادامه دارد.