نه زمین کشاورزی دارند نه مرتع، نه نفت و منابع طبیعی. مایه حیات مردم این منطقه مرز است، رزق و روزی و خیر و حتی شر هم. مرزی که اغلب روزی به شهر هدیه میدهد و گاهی هم دست و پای شکسته و دیسک کمر؛ اگر جانی در بدن مانده باشد.
به گزارش ایسنا، محل رزق و روزی شهر و روستاهای اطراف مرز سیرانبند بانه که سکنه آن کردنشین هستند همان مرز است. اینکه محصولاتی باشد که از مرز ببرند یا از مرز بیاورند و بفروشند. بردن جنس و فروش آن اغلب پیشه طبقه مرفه این منطقه است. یعنی کسانی که میتوانند کالاهای داخلی را که خود تولید میکنند یا از تولید کننده میخرند صادر کنند. کسانی هم هستند که جنس وارد میکنند. بعضی تاجرند و تملک مالی نسبتا قابل قبولی دارند. برخی دیگر که مغازه دارند میروند تا برای امرار معاش، مغازههای چند متری خود را پر کنند. برخی دیگر هم هستند که کولهبرند. کارشان فقط بردن و آوردن بار است؛ بی حق مالکیت. کسانی که دولت آنها را به رسمیت شناخته. دفترچههای قانونی دارند و مرزها را در مینوردند که بار دیگران را ببرند و بیاورند.
هستند برخی دیگر هم، که همین دفترچههای کولهبران دیگر را اجاره میکنند تا با آن کار کنند؛ با مبلغی معادل یک دهم قیمت حمل یک بار کولهبری. بار میبرند و میآوردند و روزگار میگذرانند.
زیر پوست همین شهرها و روستاها هم کسانی هستند که در هیچ یک از این دستهها طبقهبندی نمیشوند. تن به قرار و قانون نمیدهند و شبانه و مخفیانه مرزها را رد میکنند و کالاهای ممنوعه میآورند. از ورق و شوکر و اسپری گرفته تا مشروبات الکلی. افرادی که به گفته مردم محلی، متعلق به شهرها و روستاهای این منطقه نیستند چرا که «اینجا همه شناخته شدهاند و کسی که خلاف کند برای مردم محلی منفور میشود.»
کولهبری شغل آبرومندی که به هر قیمتی حفظ میشود
آمار دقیقی از تعداد کولهبران این منطقه نیست. نه مقامات رسمی و نه فعالان مدنی و اقتصادی این منطقه دقیق نمیدانند یا اطلاعاتی نمیدهند که دقیقا چه تعداد کوله بر رسمی با دفترچه یا غیر رسمی بدون دفترچه در این منطقه کولهبری میکنند.
تنها وجه بارز ماجرا این است که از بانه تا مرز سیرانبند، پیشه 50 تا 60 درصد روستاییان کولهبری است. کولهبرانی که حفظ همین کار برایشان اهمیت بسیاری دارد و میدانند که اگر روزی فرصت کولهبری را از آنها بگیرند، به گفته خودشان یا باید به حاشیه شهرها پناه ببرند یا از گرسنگی بمیرند.
چرا کولهبری؟
گزارش میدانی ایسنا از یکی از روستاها در شعاع 15 کیلومتری مرز سیرانبند، به نام «خوریآباد»، نشان میدهد که در این منطقه زمین کشاورزی محدود است. کشت به صورت دیم انجام میشود و شاید زمینهای کوچک و کمبار کشاورزی حداکثر در اختیار 10 درصد جمعیت روستا باشد. همانها هم سر کاربری زمین و مالکیت آن با سازمان منابع طبیعی درگیرند.
مردم روستا ولی از روزهایی میگویند که در این منطقه چوپانی میکردند، کشت میکردند و روزگار میگذراندند. 20 سال پیش که دولت جهاد سازندگی بر سر کار بود به آنها بذر داده میشد، تشویق میشدند که کشت کنند، ولی از سال 1380 به بعد ورق برگشت و به حال خود رها شدند با این زمینهای سرد و بیحاصل. تازه زمینهایی هم که در اختیار دارند سازمان منابع طبیعی بر آنها ادعای مالکیت دارد.
یکی از روستاییان روستای خوریآباد که در گذشته کشت و کاری داشته ولی امروز دیگر کشاورزی نمیکند، از روزهای گذشته چنین توضیح میدهد: زمینی داشتیم که از پدر بزرگم به ما ارث رسیده بود. پدرم در آن کار میکرد و سالها ما نیز با یکدیگر در آن کشاورزی میکردیم. حدود ٥٠ تا ٦٠ سال بود که این زمین در دست خانواده ما بود و در آن گندم، جو و نخود کشت میکردیم و با آن روزگار میگذراندیم.
اکنون مدتی است که میخواهم آن را تغییر کاربری دهم ولی جرات نمیکنم چون باید استعلام بگیرم. برای استعلام هم باید مثلا به اداره راه، بنیاد مسکن، شرکت گاز و منابع طبیعی بروم. قبلا بعضی رفتهاند و به آنها گفته شده زمین در این منطقه زراعی نیست و نمی توانند کشت کنند. به این دلیل اکثر کشاورزانی که اجازه کشت در زمینهایشان دیگر به آنها داده نشده روستاهای خود را جای گذاشتند و به حاشیه شهر رفتهاند.
اگر این مرزها بشکند...
آنچه روستاییان می گویند نشان میدهد که به دلایل متخلف از جمله طبیعت خشن، کشاورزی و دامداری برایشان امکان ندارد. همچنین است که نه کارخانهای به راه است و نه صنعتی و نه ...
در حدود 10 سال پیش کارخانههایی مانند کارخانه قند در این منطقه بنا شده ولی چون ظرفیتها و بسترهای لازم را نداشته چرخش نچرخیده و تعطیل شده. مانده همین مرز.
مرزی که شاید خیلی ها از آن متمول شده باشند ولی خیر چندانی برای روستاییان اینجا نداشته جز حداکثر هفته ای 100 هزار تومان در ازای کولهبری 90 کیلوگرم در چند کیلومتر با چاشنی دیسک کمر، درد کلیه و دست و پای شکسته.
کولهبری قانونا به سکنه شعاع 15 کیلومتری نقطه صفر مرزی تعلق دارد. سرپرست خانوار مردم این مناطق دفترچههای کولبری میگیرند. با ارایه مدرک سربازی، تاهل و پرداخت 180 هزار تومان حق بیمه از شورای محل به بخشداری معرفی میشوند و استعلامهایی هم از اداره آگاهی، سپاه و اداره های امنیتی گرفته میشود که اگر صلاحیت داشتند قانونا کولهبر شوند. با این حال برای همین کار هم محدودیتهای فراوانی دارند، از زمان گرفته تا حق رقابت!
یکی از کولهبران روستای خوری آباد که تا پنجم دبستان درس خوانده، حدودا 37 سال سن دارد و سرپرستی یک خانواده پنج نفره را به عهده دارد چنین میگوید: "به ما دفترچهای دادند که با آن فقط هفتهای یکبار میتوانیم به مرز برویم و کولهبری کنیم. البته سالهای قبل اینطور نبود. هر کسی میتوانست سه روز در هفته یعنی روزها زوج یا رزوهای فرد برای کولهبری به مرز برود.
آن زمان اوضاعمان بهتر بود. هفتهای سه بار میرفتیم مرز و درآمد بیشتری داشتیم ولی حالا سهم روستای ما از کولهبری فقط هفتهای یک روز است و درآمدی که از آن داریم ماهی به 400 هزار تومان هم نمیرسد."
سهمخواهی دلالانی به اسم نماینده کولبران
علاوه بر موضوع ایجاد محدودیت در دفعات تردد، کولهبران با مشکلات دیگری هم روبهرو هستند. اقدام دولت برای مدیریت بیش از پیش مرزها عرصه را برای آنها تنگتر و زمینه را برای ایجاد مشاغل واسطهگری فراهم کرده است.
یکی از کولهبرانی که 25 سال سن ویک فرزند دارد، در این زمینه میگوید: "هنگ مرزی طرحی اجرا کرد که طبق آن کولهبرها نماینده داشته باشند که به اوضاع رسیدگی کند، ولی آن نماینده کاری نکرده و فقط از ما سوء استفاده میکند."
او توضیح میدهد: "مدتی قبل بود که یک نفر از شهر آمد و کاغذی به دست ما داد که امضا کنیم. به ما گفت این کاغذها را امضا کنید تا ما بتوانیم به نمایندگی از شما به مرزها برویم و کارهایتان را انجام دهیم. حالا ولی دفترچه 150 نفر از ما به دست او است که با این دفترچهها میتواند بین ما و تاجرها دلالی کند. این دلالان 200 هزار تومان هزینه کولهبری برای بار از تاجر میگیرند و فقط 100 هزار تومان آن را به ما میدهند. آنها کمک هم میکنند که هزینه کوله بری بالا نرود."
بار کولهبران چیست؟
پوشاک و تلویزیون و لوازم آرایشی را میتوان عمدهترین کالاهایی دانست که توسط کولهبران به این سوی مرزهای ایران و عراق هدایت میشود. هر بار معادل 100 هزار تومان، در هر وزنی که باشد. از 37 کیلو اگر خوششانس باشند و بار تلوزیون به آنها بخورد تا اینکه بدشانسی بیاورند و بار پوشاک عایدشان شود. باری که طبق گزارشها بعضا تا 100 میلیون تومان می تواند ارزش داشته باشد.
البته این وضعیتی است که کولهبران به آن اعتراض دارند و از آن به عنوان شرایطی یاد میکنند که در آن راههای رقابت بسته است!
یکی از کولهبران در این زمینه توضیح میدهد: "اکنون کوله بران حتی دیگر در تعیین قیمت باری که می آورند هم دخالت ندارند و قیمت را نیروهای هنگ مرزی و صاحب بار تعیین میکنند. متاسفانه اجازه رقابت به ما نمی دهند. یک نرخ کلی تعیین شده است، به این ترتیب که هر باری که ببریم قیمت کار ما 100 هزار تومان است. ما نمی توانیم تعیین کنیم که مثلا بار 50 کیلویی و 100 کیلویی نرخ جدایی داشته باشد. در حالی که قبلا اینطور نبود، کار ما رقابتی بود و هر کس خودش میدانست چقدر به صرفه است، چقدر میتواند بار ببرد و همانطور که میتوانست بار می آورد، ولی نمایندگان کولهبرها طوری هماهنگ کردهاند که وضعیت ما بدتر شده است."
عضو شورای روستای بانه نیز از این وضعیت تازه گلایه دارد. او میگوید چرا باید نمایندگانی که از شهر آمدهاند برای کولهبران تصمیم بگیرند؟ به ویژه که مدام اقداماتی میکنند که علیه کولهبران تعبیر میشود.
او درباره اینکه چقدر این امکان برای کولهبران وجود دارد که بعد از مدتی مستقل شده و خودشان بتوانند برای خودشان کار کنند هم میگوید: "آنهایی که صاحب بار هستند، بار را به صورت عمده میآورند. کسی با دو سه میلیون پول نمیتواند واردات کند. هزینه ماشین، عوارض و ... دارد و باید به این فکر کند که کالاها را کجا می تواند بفروشد؟ در کل مشکل ما این است که اینجا مسائلی باعث شده که مردم ندانند چه کار کنند."
او به مسائل مربوط به کشاورزی هم اشاره میکند و میگوید: "ظرفیت برای کشاورزی در این اطراف هست ولی دولت باید با ما همراهی کند. مثلا بستری را فراهم کند که زمینهای دیم به زمینهای آبی تبدیل شوند. سد مهار آب میخواهیم و باید وضعیت زمینها تعیین تکلیف شود. نمیشود که هر زمینی که به سراغش میرویم تا از آن برای امرار معاش استفاده کنیم سازمان منابع طبیعی جلویمان را بگیرد! متاسفانه برنامهها مدام تغییر می کند. مثلا دولت در برنامه چهارم توسعه، سازمان جهاد کشاورزی را ملزم کرده بود که سند زار عان را منگوله دار کند ولی هنوز این کار انجام نشده و البته شرایط در برنامه پنجم توسعه هم تغییر کرد و سازمان منابع طبیعی بدون توجه به ذینفعان محل، زمینهایی را به نام خودش سند زده و امروز اگر بخواهیم آنها را تغییر کاربری بدهیم میآید و می گوید اینجا مال ماست."
او تاکید میکند که دولت باید کمک کند: "دولت باید فکری به حال آن مناطق محروم کند؛ مناطقی که از ٤٠ سال پیش تا کنون یا میزبان جنگ و ناآرامی و ترس و وحشت بوده یا فقر و محرومیت." او میگوید: "هشت سال زیر توپ و تانک و بمباران بودیم. از آن سوی مرز گلوله توپ بر سر مردم بیدفاع این منطقه میریخت، ولی همه فقط دغدغه حفاظت از مرز داشتیم. بعد از جنگ هم شرایط به گونهای بود که مردم فقط از خدا میخواستند که در خانه خود امنیت داشته باشند. در خانهشان نشسته بودند و هر آن ممکن بود جانشان به خطر بیفتد. بعد از آن هم که تا چند سال بعد امنیت آمد، کار نبود."
اقلام خوراکی مردم این منطقه چیست؟
یکی از کولهبران میگوید: " اگر کسی اینجا گاو یا گوسفند یا کندویی داشته باشد میتواند از محصولات لبنی آن استفاده کند. اگر نداشته باشد باید از بازار سیاه بخرد. جایی که ارزانترین و بیکیفیتترین خوردنیها را میفروشند."
می گوید گاه دو سه هفته میشود که رنگ گوشت را نمیبینیم. گوشت گران است و با 400 هزار تومان درآمد باید ببینیم چطور میتوانیم مخارج خانه خود را تامین کنیم تا هزینهای هم صرف خرید خوراکیهایی مانند گوشت کنیم.
او همچنین بیان میکند که اینجا فقط یک نوع کوپن به ما تعلق می گیرد و آن کوپن آرد است.
برخی کولهبران مشکلاتی درباره مسکن نیز دارند. هر چند که برخی به موجب طرح هادی اکنون خانهای که در آن زندگی میکنند را در اختیار دارند ولی برخی دیگر مشکلاتی دارند.
یکی از کولهبران توضیح میدهد: "برای ساختن خانه وام شش میلیون تومانی گرفتم با با سود چهار درصد. ابتدا فکر میکردم که بلاعوض است، ولی اکنون از آن وام 14 میلیون تومان بدهی برایم مانده است که هیچ، خانه 40 متری هم که برای ساختنش وام گرفتم 14 میلیون نمیارزد!
کولهبران خوشبخت، کولهبران بدبخت
آنچه شرح آن رفت، وضعیت زندگی تنها بخشی از کولهبران مناطق کردنشین اطرف مرز سیرانبند است. تکاندهنده اینجاست که بدانیم زندگی این کولهبران که اصطلاحا به آن کولهبران با دفترچه میگویند، گاهی میتواند آرزوی اهالی برخی دیگر از روستاهای این منطقه باشد. همانهایی که از آنها به عنوان کولهبران بیدفترچه یاد میشود. شغل ندارند، میخواهند کولهبری کنند ولی دفترچهای هم به آنان نمیدهند. کارشان ایستادن لب مرز و پیدا کردن کولهبر با دفترچهای است که به هر دلیلی نمیتواند از دفترچهاش استفاده کند. دفترچهها را بعضا با قیمتی معادل 10 هزار تومان اجاره میکنند تا بارهای 90 کیلویی پوشاک، تلویزیون، لوازم آرایش و ... را از مرز عراق به ایران بیاورند. 90 کیلو بار، برای حمل در پنج کیلومتر در ازای 90 هزار تومان!
هیچ به جای کولهبری
یکی از روستاهای کردنشین مرز عراق که اهالی آن از نظر تصمیمگیران مرزنشین محسوب نمیشوند و سرپرست خانوار آنها نمی توانند دفترچه کولهبری بگیرند، روستای چیچوران بخش ننور شهر بانه است. چیچوران 88 خانوار دارد که به گفته خود اهالی روستا فقط 10 خانواده زمینهای کمبار کشاورزی دارند. شغل دیگر هم دراین روستا نیست. نه در این روستا و نه در روستاهای اطراف. استثنائا در این روستا مرز هم خیرش به مردم نمیرسد و سرپرست خانوار این روستا راهی ندارد جز اینکه به مرز برود و ببیند چه کسی حاضر است دفترچه کولهبریاش را به او کرایه دهد. آنها البته کولهبری از مرزها را حق طبیعی خود میدانند و میگویند ما فاصله چندانی تا مرز نداریم. شاید چهار کیلومتر فاصله تا روستاهایی که میتوانند قانونی کولهبری کنند.
یکی از آنها حدودا 37 سال سن دارد. 10 سال است که بار میبرد و می آورد. میگوید: "کارمان شده ایستادن و کشیک دادن از دور. منتظر میمانیم تا ببینیم آیا پیرمردی یا مرد بیماری رد میشود که بخواهد دفترچهاش را به ما اجاره دهد؟ در عوض ١٠ هزار تومان که همان هم بیشتر مواقع نمیشود. شاید در هفته یکبار یا در خوششانسی دوبار. در همین هفته که گذشته سه بار تا مرز رفتم و دست خالی برگشتم بدون حتی یک هزار تومانی. چارهای نداریم باید روزی رد شویم که مامورانی سر کار باشند که به ما کمتر توهین کنند. گاهی آنقدر به ما توهین میکنند که دلمان نمیخواهد جلو برویم که ما را ببینید. لگد میزنند و فحش میدهند. چارهای نداریم جز اینکه برگردیم و ببینیم کدام روز مامور مرز مهربان است، توهین نمیکند و جلویمان را نمیگیرد. همان روز است که میتوانیم ١٠ هزار تومان کاسبی کنیم."
از باقی هفته میگوید که ماموری که در مرز ایستاده خشن است و توهین میکند. میگوید: " حتی اگر آثار این زد و خو رد آنقدر شدید باشد که اعضای بدن کولهبران هم آسیب جدی ببیند، مثلا بشکند یا بشکافد، نه هیچ شکایتی راه به جایی میبرد و نه هیچ دینی قرار است پرداخت شود. راه چاره همین است که تا چشمشان به مامور خشن خورد، راه رفته را برگردند به پناه شهر. همانجایی که وانتهای حمل بار مقابل پاساژها و مغازههای ایستادهاند و کولهبران رانده شده از مرزها میتوانند آنجا در ازای خالی کردن بار آنها 10 تا 20 هزار تومان حقالزحمه بگیرند."
او در پاسخ به این سوال که چه اقداماتی کردهاند که مسئولان ذیربط را مجاب کنند به آنها اجازه دهند قانونا کولهبری کنند؟ پاسخ میدهد: "حالا منتظر جواب فرمانداری هستیم. البته جوابی هم نمیگیریم. به هر جایی که میشد سر زدیم. میرویم هنگمرزی میفرستنمان بخشداری، از بخشداری میفرستنمان پاسگاه مرزی، از پاسگاه مرزی به فرمانداری و... هر که می آید می گوید چشم! مشکل شما را حل میکنم ولی تا می آید کاری کند، تغییر میکند و کار میافتد با مسئول جدید. باز میرویم پیش او و مشکلاتمان را میگوییم. او هم قول میدهد رسیدگی کند ولی تا بیاید رسیدگی کند دوباره آش همان آش و کاسه همان کاسه... اینطور است که ما چهار سال در مسیر فرمانداری و بخشداری و هنگمرزی و... در رفت و آمدیم."
پدران کولهبر، فرزندان کولهبر
بهداشت و آموزش عمومی با کیفیت و رایگان دو مقولهای است که دولتهای بعد انقلاب در ایران همواره بر آن تاکید داشتهاند، ولی گزارشهای میدانی از شهرها و روستاهای این منطقه حاکی از آن است که سطح ارایه خدمات بهداشتی و آموزشی به مردم محروم این منطقه در نازلترین سطوح قرار دارد. همچنانکه در چند روستا حتی یک دبیرستان هم وجود ندارد. در برخی روستاها بعضا افراد خیر مدرسههایی ساختهاند که با امکانات بسیار نازلی اداره میشود.
یکی از اهالی روستای چیچوران می گوید: "فرزندانمان را به هر قیمتی هست مدرسه میفرستیم ولی نه مدرسه دولتی! دولت اصلا اینجا برای ما مدرسه نساخته است. یک مدرسه کوچک با دو کلاس همین حوالی به راه افتاده که آن را هم دو نفر خیر ساختهاند. قبل از این مدرسه، یک مدرسه داشتیم که اول زمستان باران آمد و نصف کلاس را برد و وقتی آب کلاس را گرفت و دیگر قابل استفاده نبود. دبیرستان هم که نداریم. اگر فرزندانمان بخواهند درس بخوانند باید بروند بانه. هر روز این مسیر طولانی را تا شهر بروند و بر گردند. با این مسیر ناهموار و هزینههای رفت و آمد."
میگوید: " امید ندارد فرزندش جز کولهبری کار دیگری پیدا کند. وقتی مدرسه نمیتواند برود و درس نمیخواند چه کاره خواهد شد؟ در این منطقه که نه تنها زمینی برای کشت و دامداری نیست بلکه رفت و آمد از مرزها هم از ما دریغ شده. به فرزندانم گفتهام تا 12 سالگی خرجتان با من ولی پس از آن اگر خواستید درس بخوانید باید خودتان کار کنید. هر چند که میبینم انگیزه و امیدی هم به آینده ندارند."
وضعیت بهداشت این مردم هم رقتانگیز است. یک خانه بهداشت دارند با یک بهورز. خودشان میگویند گاهی حتی یک قرص سرماخوردگی هم ندارد که به مردم بدهد! فقط میتواند یک برگه ارجاع بنویسد که مردم به خانه بهداشت بوئین بروند. نقل میکنند بوئین هم پزشکی دارد که هر روز 10 صبح از راه میرسد و تازه همان هم هیچ لوازم بهداشتی مجهزی در اختیار ندارد. بنابراین راهی نیست جز رفتن به بیمارستان بانه. آن هم در ساعت اداری یعنی 12 صبح تا 6 بعداز ظهر. در غیر این صورت باید هزینه پزشکی از جیب مردم هزینه شود.
یکی از سکنه روستای چیچوران ماجرای زنی را نقل میکند که شب هنگام، نوبت به دنیا آمدن فرزندش فرا رسیده و چارهای نبوده جز آنکه او را با تراکتور به بانه برسانند. رفتن او از روستا به بانه چند ساعت یه طول انجامیده، هر چند که به گفته او خوشبختانه مادر و فرزند زنده ماندند.
او البته با مزاح میگوید: " خدا کند کسی در این روستا شب سکته نکند وگرنه حتما خواهد مرد، چرا که در این روستا که امکاناتی نداریم و تا شهر هم که راه بسیار و جاده خطرناک است."
ستاره سهیلی به نام نماینده مجلس
نمایندگی مجلس این منطقه موضوعی است که درباره آن صحبت زیاد میشود. به عنوان کسی که میتواند کاری کند ولی نمیکند. شاید هم نمیتواند.
می گویند نزدیک انتخابات پیدایش میشود، وعده میدهد و از روزهایی میگوید که انتخاب شده و همه امکانات ضروری را برای اهالی شهر فراهم کرده است. وعده می دهد کولهبری را ساماندهی میکند، همچنین مدارس و مراکز پزشکی را، ولی دیگر نمی بینیمش تا چهار سال بعد! حتی تلفن ما را جواب نمیدهد. با این حال بالاخره از راه میرسد. دور بعدی که انتخابات نزدیک است و میآید که رای جمع کند. رای که جمع کرد ولی باز میرود و ما میمانیم و مشکلات بیپایان راه و مدرسه و پزشک و بیکاری و ... .